م. ت - ویژه خبرنامه گویا
حنظل
شاید باورناپذیر باشد که عارف قزوینی، در سال 1301 خورشیدی، یعنی درست صدسال پیش، هزلنامه مشهورش درباره «بلای آخوند» در ایران را نوشته، با اینهمه، پس از گذر یک سده، نه تنها بلای این مفتخواران و مفتگویانِ تبهکار دفع نشده، بلکه اکنون چونان دَوالپایی، بر گُردۀ ایران سوار شدهاند.
تکنگاهی به کار عارف آشکار میکند این شعر، اگر اندکی بازآرایی شود، به آسانی زبان حال ما میشود، چنانکه گویی وصف این بلای «بهروز شده» را معترضی جان بر کف، از جنبش ژینایی، در سال 1401 سروده باشد، آنهم درست در آن هنگام که آخوندکی مفلوک، به پیشواییی فاشیسم مذهبی رسیده تا دَم از زنده کردن اهریمن دهۀ شصت (اعدامهای فلهای زمان خمینی) بزند و گزمهها و جیرهخوارانش هم بر سر چارسوک بازار و منبر و مجلس خواهان کشتار فراقضایی و فراهم کردن مغز جوانان برای این اژیدهاک (ضحاک) رمانه باشند.
درمان بلای آخوند
***
کار با شیخ و خمینی به مدارا نشود!
نشود یکسره تا بیسر و رسوا نشود!
شده آن کار که باید نشود! میباید
کرد کاری که دگر بدتر از اینها نشود!
**
بیمدارا درِ تزویر و ریا را باید
آنچنان بست که هرگز پس ازین وا نشود
صد نمایش که پسِ پردۀ سالوس و ریاست،
تا که بالا نرود پرده، هویدا نشود!
**
سلب آسایشِ ما مردمازینهاست! چرا
سلب آسایش و آرامشازینها نشود؟
تا که عمامه کفن گردد و چوبِ تکفیر
نشکند، با خِرَدَت حلِ معما نشود!
**
کار عمامه، در این خِطه کـُلَهبرداریست
کـَلّهاش تا سرِ هر دار، به بالا نشود!
**
گو به آخوندِ سمجتر ز مگس:« توی خَلا
گهخوری کن که دگر بَهبَهِ حلوا نشود!
میکُشی این همه و یک دو سه قُرتَت باقیست؟
در جهان، جانوری مثل تو پیدا نشود!»
**
نیستاین مَردِ رَهِ آخرت! اینها حرفست!
خوشخیالی تو که ملا، زنِ دنیا نشود!
چه بلایی بشود تا که بفهمی که بلاست؟
رفع ملا و بلا، خود، به تمنا نشود!
**
گر بشد باز نماینده آخوندی، ای کاش
تا ابد، باز درِ مجلس شورا نشود!
کاش ملت زند اردنگ به نعلینآنسان
که به یک ذلتی افتد که دگر پا نشود!
=======================