علی کشتگر - ویژه خبرنامه گویا
جنایت؟ رذالت؟ خباثت؟ بی شرافتی؟ قساوت؟ زجرکش کردن؟لذت از قتل و شکنجه انسان؟ همه این واژه ها با هم نمی توانند کاری که عدالت اسلامی با تو کرد بیان کنند. اصلا در توصیف این ابر جنایتکاران اسلامی و آنچه علیه ایران و ایرانی می کنند واژه ها از بیان آن عاجزند.
مجید رضا رهنورد، جوان 23 ساله، خوش قیافه، ورزشکار، آرزومند آزادی این طبیعی ترین و ابتدائی ترین حق انسان.
درباره اعدام این فرزند رشید و شجاع ایران به اندازه کافی سخن نگفته ایم در حالی که رذالت بازجویان جنایتکار و قاضی جنایتکار و جلادانی که اعدامش کردند، چنان ضد بشری، وهولناک است که باید آنچه در شیوه به اسارت بردن این جوان بیگناه ایرانی، شکنجه های ددمنشانه او در زندان و در جریان اعدام وی اتفاق افتاده برای همه جهانیان و به همه زبانها توضیح دهیم تا بدانند که اسلامیستهای حاکم تا چه حد از انسانیت به دورند و چگونه از شکنجه و کشتن ایرانیانی که مثل آنان نمی اندیشند لذت می برند، باید کاری کنیم که همه جهانیان بدانند اسلام حاکم چه هیولای جنایتکاری است و چه جانیان بالفطره ای علیه انسانیت تربیت کرده است.
مجید رضا رهنورد بیست و هشتم آبانماه دستگیر شد و بیست و سه روز بعد در تاریخ بیست و یک آذر در حالی که دماغش را خورد کرده بودند و دستش را شکسته بودند به اتهام واژه چندش آور و ضد بشری "محاربه" اعدام شد. در شبکه های اجتماعی از هم اکنون برگزاری چهلم وی هماهنگ و تدارک می شود.
گناه او این بود که در روز بیست و ششم آبانماه در خیابان محل سکونتش در مشهد چند بسیجی اقدام به فحاشی به مردم با قصد ایجاد وحشت با عربده کشی و شلیک گاز اشک آور به خانه ها و مغازه ها حمله ور شدند. مجید رضا رهنورد پس از مشاهده نگرانی و ترس خواهر و مادرش که آن موقع در خانه بودند، از پنجره به بسیجی ها اعتراض می کند و این اقدام او به فحاشی بیشتر آن ها و در نهایت درگیری او با آن ها می شود، بنابه ادعای دروغ قاضی وی متهم به حمله به شش بسیجی و قتل دو تن از آنان می شود. امری که همه افراد محله زندگی او شهادت به دروغ بودن آن می دهند. و طبعا او اگر مرتکب قتل شده بود که در خانه و محل زندگی خود نمی ماند تا دستگیرش کنند. نخستین تصویر منتشر شده از مجید رضا چند روز پس از بازداشت و در اتومبیل ماموران حکومتی در راه انتقال به دادگاه، نشان می دهد از بینی شکسته او خون جاریست. در زندان وقتی بازجوها متوجه می شوند او روی مچ دستش عکس پرچم واقعی ایران که شیروخورشید در آن منقوش است خال کوبی کرده و بنابراین به پرچم جمهوری اسلامی اعتقاد ندارد، به فکر آن می افتند که با اتهامات دروغین مثل قتل بسیجی، برای او پرونده سازی کنند.
نخست با بی رحمی آنقدر بر مچ دستش می کوبند تا بشکند ما نمی دانیم همراه با این شکنجه های ددمنشانه چه دشنام هایی نثار او کرده اند فقط می دانیم که با دماغ شکسته و دست سوخته و شکسته از او برای کاری که نکرده اعتراف می گیرند. آنگاه وی را به نزد قاضی مرگ می برند، حق انتخاب وکیل هم به او نمی دهند وکیل تسخیری او به نام محمد سررشته دار خود یک بسیجی جنایتکار است، قاضی هم هادی منصوری نام دارد که به او حکم اعدام را ابلاغ می کند و او را بدون آن که حق اعتراض و تجدید نظر داشته باشد در مدت بسیار کوتاهی بعد از ابلاغ حکم به دار می برند تا یکی از سر به دار جوان جنبش آزادیخواهنه مردم ایران علیه رژیم ضد بشری و جنایتکار جمهوری اسلامی باشد.
چند روز بعد از اعدام او ویدیوئی از رسانه صدا وسیما منتشر می شود که بازجو-خبرنگار صدا و سیما از او در حالی که دستش شکسته و چشم بند به صورت دارد و تعدادی نیروهای امنیتی او را احاطه کرده بودند می پرسد در وصیت نامه ات چه نوشته ای که او می گوید "کجا خاکم کنند و دوست ندارم گریه کنند سر مزارم و دوست ندارم برایم نماز و قرآن بخوانند. شادی کنند و آهنگ شاد پخش کنند."
دژخیمان فکر می کنند اگر حرفهای او را ضبط و نشر کنند و نشان دهند که او به دین آنان باور ندارد، افکار عمومی به آنان حق می دهد پس دوباره از او می پرسند پس گفتی که کسی برای تو نماز نخواند و او هم پاسخ می دهد بله فقط شادی کنند، دژخیمان احمق فیلم سخنان او را در حالی که با دست شکسته و دماغ خورد شده به سوی چوبه اعدامش می برند، در فضای مجازی پخش می کنند که طبعا موجب انزجار هر چه بیشتر مردم، بویژه جوانان از حکومت جنایتکار اسلامی می شود.این جنایت رژیم اسلامی، یک نمونه از دهها هزار جنایت هولناکی است که تروریسم اسلامی علیه مردم ایران در چهل و چهار ساله تاریخ سیاه ما مرتکب شده. ما وظیفه دارم این نمونه را برای شناساندن هرچه بیشتر سبعیت تروریسم مذهبی حاکم بر ایران به جهانیان نشان دهیم و آنان را به حمایت هرچه بیشتر از رنسانس- انقلاب زن زندگی آزادی که رسالت آن نابودی رژیم اسلامی و استقرار دموکراسی سکولار است فرا خوانیم. مجید رضا رهنورد، اگر روی مچ دستش تصویر پرچم واقعی ایران یعنی شیروخورشید خال کوبی نشده بود، چه بسا به جای این اعدام وحشیانه به زندان محکوم می شد چون هیچکس را نکشته بود. منتها او با شرافت و شجاعت از اندیشه خود در برابر بازجویان دفاع کرد.
به باور من ما مجموعه نیروهای اپوزیسیون و قلم به دستان و فعالان به اندازه کافی از سبعیت رژیم در اعدام مجید رضا رهنورد که بخاطر اندیشه اش اعدام شد صحبت نکردیم. آیا به راستی همه ما به این باور دموکراتیک و به این نگرش اصیل حقوق بشری رسیده ایم که از حقوق همه شهروندان ایران از هر مرام، مذهب، عقیده و فکری چه موافق، و چه حتی صددرصد مخالف ما به یکسان دفاع کنیم و بدانیم که دموکراسی زمانی به ایران می آید که همه ما تکثر فکری و عقیدتی و حزبی را مورد احترام قرار دهیم و بپذیریم که هیچ اختلافی هر چقدر هم بزرگ باشد نباید همبستگی و یگانگی شهروندان ایران را در مبارزه علیه جنایتکاران رژیم تاریخ ایران خدشه دار کند. خوش بختانه این همبستگی عمومی میان همه عقاید، مذاهب و گرایش های سیاسی را در همه اعتراضات جنبش زن زندگی آزادی شاهد هستیم و حتم داشته باشیم که روزی که همه با هم چه در داخل و چه در خارج از جمهوریخواه چپ تا جمهوریخواه راست، از طرفدار پادشاهی تا طرفدار جمهوری ، تروریسم مذهبی را سرنگون کردیم و توانستیم در یک حکومت انتقالی انتخابات مجلس قانون گذاری را برگزار کنیم، آن وقت فرصت آن را داریم که در رقابت های انتخاباتی اختلافات خود را بیان کنیم و هر کدام بکوشیم رای دهندگان را به سوی عقاید و گرایش های سیاسی خود جلب کنیم.