به یادِ چهار کارگرِ سربدار*
خیره ـ خیره،
زل میزنم به چشمانت
که در قابِی سیاهِ،
جاخوش کردهای
از هزار سوی،
هزار پرسش لبریز میشود:
شبها میخوابی؟!
کابوس نمیبینی؟
غذای چرب و چیلهی آشپزخانه، میچسبد؟
به هنگامِ دلبریِ کودکانِ شیرینِ «بیت»،
به صف نمیشونددر سرِ سَرخُوشت
کودکانِ کاروُ بزهکار
کودکان گورخواب
کودکان زباله گرد
وکودکانِ غرقه در خون
با گلوله پاسدارانِ آتش به اختیار؟!
با نامِ قاصم الجبارین
به سجده که میافتی
از فریاد ِ «مرگ بر رهبر»؛
بهم نمیریزی؟!
در دریای مواجِ نفرتِ بیشمارِ مردمان
وسینهی پرکینهی مادرانِ آتش گرفته از داغ
وَ شط خونِ جوانان؛
ویران نمیشوی ضَحّاک؟
خون قی نمیکنی؟!
گورزادِ جوانخوار!
هشدار!
از این همه طناب ِحلقه؛
یکی را، تنها یکی را
زیر ِعبا نهان کن!
برادرت؛
آدُلف ِتیز هوش، **
برای روز مبادا
باکی بنزین و جعبهای کبریت،
در پستوی کاخ،
ذخیره کرده بود!
توفان در راه است فرماندهی درمانده!
پاریس ۰۷/۰۱/۲۰۲۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*
۱ـ محسن شکاری، کارگرکافه
۲ ـ مجیدرضارهنورد، کارگرمیوه فروشی
۳ ـ محمد حسینی، کارگر مرغداری
۴ ـ محمد مهدی کرمی، کارگر دستفروش
**
آدولف هیتلر پیش از سقوط کامل کاخ رایشتاک، فرمان داد تا او و معشوقه وفادارش را بسوزانند