نخست اعلام موضع:
۱- من با تمامی وجودم برای سرنگونی این حکومت جهنمی لحظه شماری و تلاش میکنم.
۲- من اصلاح طلبان را برای مملکتم و مردمم خطرناکتر از اصولگرایان میدانم.
۳- من چپ نیستم ولی برای تفکر چپ در هر گونه آن احترام قائلم.
۴- من جمهوریخواه هستم ولی بر اساس اصول دموکراتیک احترام بر تمامی افکار و عقاید دارم.
۵- من نه تنها مخالف شاهزاده نیستم و برای ایشان احترام فوق العاده قائل هستم بلکه خوشحال هستم اگر او بتواند راهی بیابد که ملت ایران از این حکومت جهنمی خلاصی یابند.
۶- من به دنبال برقراری حکومت قانون و برابری و آزادی و دموکراسی در مملکتم هستم و هر چه توان دارم در راهی که برگزیدهام گذاشتهام و خواهم گذاشت.
و اما من وکالت نمیدهم چرا که:
- من صغیر و مجنون نیستم و توان گرفتن حق خود را دارم.
- هر سازش و مذاکرهای را که وکیل من با طرف مقابل، چه با حکومتگران و چه با کشورهای خارجی صلاح بداند و انجام دهد از پیش نمیپذیرم چون که از پیش با امضای چنین وکالتنامهای این حق را از خود سلب کردهام.
تاریخ همچنان در حال تکرار است، از تشکیل نخستین - جبهه احیای مشروطیت ایران - در مرداد سال ۱۳۵۹ تا کنون که شاهزاده رضا پهلوی با عنوان رضا شاه دوم سوگند یاد کردند، تعداد بسیار زیادی حزب و سازمان و گروهای متعددی در پیرامون سلطنت و مشروطه تشکیل شده است. در زُمره مهمترینهایش در سال ۱۳۷۶ تاسیس بنیاد میهن است که در آن تاریخ شاهزاده رضا پهلوی همچنان وارث تاج و تخت معرفی شدهاند و به دنبال آن شورای ملی، فرشگرد و ققنوس و پیمان نوین و ...، و در نهایت تغییر جهت فکری ایشان که نمیخواهند پادشاه بشوند، جمهوری را ترجیح میدهند و جمهوریخواه هستند.
چهل و چهار سال از اسارت و بدبختی و بی هویتی ما بدلیل وجود جمهوری اسلامی میگذرد، اینکه در گذر ۴۴ سال گذشته ما ایرانیان چه زندگی سیاه و شومی را پشت سر گذاشتهایم نیازمند کتابهای بسیاری است که با سرنگونی حکومت سیاه جمهوری اسلامی بطور قطع نوشته و برملا خواهد شد.
برای گذر از این مخمصه کنونی «من وکالت میدهم» و موافقین و مخالفینش، ناگزیر باید به اصول و قواعد دموکراسی پناه برند، دموکراسی تنها در شعار زیبای آن خلاصه نمیشود، نمیتوان در دنیای امروز و با پیشرفتهایش واژه دموکراسی را استفاده کرد و مفهوم عملی آن را به ۲۷۰ سال پیش به دوران کریمخان زند که وکیل الرعایا بود استناد کرد و به دنبال «وکالت» بود.
در دنیای دموکراتیکی که مورد نظر ماست احزاب هستند که با دیدگاهها و برنامههای خودشان اعتماد و حمایت مردم را برای اهداف خود جلب میکنند اینکه امروز این احزاب چقدر سابقه و تاریخ دارند دیگر چندان مهم نیست، نمونهاش امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه است که با وجود احزابی با سوابق تاریخی زیاد در فرانسه حزب جدیدی با نام - جمهوری به پیش - را در سال ۲۰۱۶ تشکیل داد و چندین ماه بعد با اکثریت آرا نه تنها به ریاست جمهوری رسید که اکثریت پارلمان را هم نصیب حزب خود کرد.
امروز در گیر و دار مشکلات و دوران گُذار از حکومت ننگین جمهوری اسلامی به حکومتی آزاد و برابر و دموکراتیک نیازمند راه و روشی دموکراتیک هستیم.
طرفداران سلطنت و پادشاهی اعتقاد دارند که اکثریت مردم ایران در داخل و خارج از ایران به دنبال حکومت پادشاهی هستند و پیوسته نام شاهزاده رضا پهلوی را صدا میکنند، پیشنهاد میکنم با وجود چنین بَستر آماده و با ارزشی، امروز که این اکثریت بزرگ پیش آمده است بهترین زمان است که از سوی شاهزاده و پیرامونیان ایشان حزب جدیدی تشکیل شود و شاهزاده به جای داشتن وکالت با رهبری حزب خود و برنامههای آن حزب به مردم ایران و جهان و هر آن کسی که ما نمیشناسیم و ایشان در ارتباط هستند اعلام دارند که حکومت با چنین جنبش بزرگ و عظیمی که ایجاد شده است باید سرنگون شود و حاکمیتی دموکراتیک که مورد نظر ایشان و هوادارانشان است ایجاد گردد.
اگر انتخاب امروز ما برای تعیین نوع حکومت، شیوه دموکراتیکِ آن است، بپذیریم که برای ایجاد یک حاکمیت دموکراتیک باید تحمل رای و عقیده و تفکر طرف مقابل مان را داشته باشیم. بدون تردید هر آن حزب و سازمان و شخصیتی هم که مخالف این حزب و برنامههایش باشد باید بر اساس قواعد دموکراتیک وجود آن را بپذیرد و در نهایت برنامههای خود را اعلام دارد، خاصه اینکه مردم ایران هم بی صبرانه در انتظار چنین موقعیتی هستند که از بلاتکلیفی و قرار داشتن در میان دو صندلی نجات یابند.
مهمتر اینکه این شانس بسیار بزرگ هم برای شاهزاده و همراهانشان وجود دارد که چند تلویزیون پُر بیننده - هر چند با سیاستهای خودشان - با ایشان همراه هستند و در دنیای مجازی هم تمامی امکانات برای ایشان مُهیا شده است.
این اقدام از سوی شاهزاده و همراهانشان میتواند در مقابل هیجانات و تحریک احساسات که به باور من ایشان مخالف آن هستند راهی برای گُذار به آیندهای روشن باشد و هیجان را به منطق و تفکر و تحمل بازگرداند.
بارها نوشته و گفتهام که تاریخ معاصر ما تاریخی بر مبنای هیجان و تحریک احساسات مردم مان بنا شده است و هر روز به شکلی خود را نمایان میسازد (هر روز به شکلی بُت عیار در آید) و از آنجا که درخت هیجان و تخم و گیاهش زندگی بر باد ده است همچنان عنان زندگی اجتماعی-سیاسی ما را در اختیار داشته است.
درخت هیجان زودتر از هر گیاه دیگری رُشد پیدا میکند، بدنهای نحیف و نازک و شاخ و برگی انبوه دارد. با کمی آبیاری در سطح حرکت میکند و به سرعت جذب میکند، درخت هیجان میکروبی خوش قیافه است و عاقبتی بدخیم دارد، دارای قیافهای همه پسند است و ریشهای فاسد و زمینی آلوده از خود به جای میگذارد که نمونه بارزش تاریخ صد ساله ماست که در مقابل چشمانِ مان قرار دارد و همیشه با هیجان و این بَلای سیاسی - اجتماعی همراه بوده است.
امروز و پس از ۴۴ سال با جنبش «زن، زندگی آزادی» به دوران جدیدی از زندگی اجتماعی-سیاسی خود پای گذاردهایم. دوران جدیدی که زنان و جوانان و نوجوانانش در داخل کشور جانشان را در کف دستشان گرفتهاند و میخواهند ایران و سرزمینشان را پس بگیرند (می جنگیم، میمیریم ایران رو پس میگیریم).
اطمینان دارم با توجه به موقعیت امروز ایران که موقعیتی کاملن استثنائی است و به ندرت چنین فرصتی همه جانبه برای مردم فراهم میآید باید از آن بهره جست. مهمترین ویژه گی و عاملی که در این مرحله میتواند نقش آفرین و سازنده باشد ترکیب جمعیتی در ایران است که از هر چهار نفر سه نفر کمتر از چهل سال دارند، از انرژی بسیار و آگاهی بالائی برخوردارند و خواستار زندگی در جامعهای هستند که برای ارزشهایشان احترام قائل باشد و بدین دلیل است که بر خواستههایشان پافشاری میکنند و با چنین عزم و اراده و تصمیمی است که بدون تردید پیروزی را در آغوش خواهند کشید.
ما در جامعهای زندگی میکنیم که همیشه در انتظار "پدر" و رهبر فرهیخته و ناجی است. واقعیت اینست که روشنفکر با مفهوم کلیاش در اصل نمیتواند از جامعهاش جدا باشد و تاثیر پذیری از جامعهاش نداشته باشد ولی اگر نتواند پیشرو و پیشقدم باشد نیز در اصل نخواهد توانست جایگاه واقعی خود را بدست آورد و به جامعهاش یاری رساند. امروز مردم ایران بیش از هر پدر، رهبر، و از هر قانون اساسی و پروژه و طرحی نیازمند "اعتماد" است، چرا که اعتماد است که در جامعه دیگر وجود ندارد. آیا ما میتوانیم "اعتماد" را به جامعه خودمان بازگردانیم؟ من در زمره کسانی هستم که چنین اعتقادی را دارم و آن را نیز تنها راه علاج میدانم.
توصیه صد در صد من برای اعتمادسازی و جلوگیری از هر نوع تفرقهای که میتواند سَم خطرناکی در جنبش منتهی به انقلاب امروز ما باشد اینست که به هر شکل و با هر پیشنهادی که قادر باشد از تفرقه و نابودی این جنبش جلوگیری کند با هم و در یک مجموعه فکری (اتاق فکر) بنشینیم و نه تنها برای امروز که برای آیندهِ روشن بچههای مان به فکر و اندیشه و برنامه بپردازیم.
بپذیریم که ما ایرانیان مجموعهای هستیم از عقاید و تفکرات متفاوت و هر کدام مان نیز بنا به آگاهی و یا نوع تربیت مان میخواهیم حرف خودمان را به کرسی بنشانیم، ولی تنها باید بپذیریم که این هر کدامها میتوانند و این حق را دارند که نظرشان را ابراز و بر آن پافشاری کنند و قبول هم کنند که بالاخره روزی به رای اکثریت احترام بگذاریم، اگرچه مورد قبول ما نباشد و برای رای و عقیده خودمان باز هم تلاش کنیم که عملی شود.
بپذیریم که ما مجموعهای از ایرانیان هستیم که از اقوام و ادیان متفاوت تشکیل شدهایم و اگر ما برابری میان خودمان را رعایت نکنیم با هزاران ارعاب و وحشت و اسلحه هم نخواهیم توانست که این مجموعه ایران مان را که این همه در موردش حساسیت به خرج میدهیم را نگاه داریم.
بپذیریم ما مجموعهای از باورها و تفکرات متفاوت هستیم که ارزش سازنده این گوناگونی را امروز بیشتر از همیشه باید بدانیم.
با احترام برای این گوناگونی، باید بتوانیم در یک "اتاق فکر" کنار هم بنشینیم، نه برای واکنش نشان دادن که با تدبیر و تحمل برای راه حل پیدا کردن. من به این اتاق فکر وکالت میدهم.
ایران فرزندانش را صدا کرده است پاسخگویش باشیم.
حسین لاجوردی