Friday, Mar 3, 2023

صفحه نخست » چگونه از شکست پرهیز کنیم؟ کورش عرفانی

Kourosh_Erfani-7.jpgبا صعود دلار برای چند ساعتی به بالای ۶۰ هزار تومان می‌رویم تا چند روز یا در هفته‎‌های دیگر و با رسیدن آن به قیمت معنا دار ۷۰ هزار تومان برای هر دلار، ارزش پول ملی کشور ظرف ۴۴ سال چیزی معادل ده هزار برابر کمتر شده باشد. کدام اقتصادی در جهان می‌تواند به چنین رکورد فضاحت باری دست یابد و دوام آورد؟
ماه‌های اسفند ۴۰۱، فروردین و اردیبهشت ۴۰۲ سه ماه جهنمی برای اقتصاد معیشتی مردم خواهند بود و تردید نیست که اگر تا آن موقع مملکت مورد حملات هوایی و موشکی آمریکا و اسرائیل برای هدف قرار دادن ۳۰۰۰ نقطه و یا یک حمله‌ی گسترده‌ی شیمیایی یا زمین لرزه‌ای مهیب یا چیزهایی شبیه به این نباشد، می‌رویم که گرمترین تابستان عمر رژیم آخوندی را با جمع کثیری از ناراضیان و گرسنگان و بی خانمان‌ها در کف خیابان‌ها تجربه کنیم.
در این میان، اپوزیسیون در طول پنج ماه گذشته ضعف‌های آشکاری برای تدارک یک جایگزین واقعی را برای رژیم رو به زوال نشان داده است. ضعف هایی که البته از ۴۰ سال پیش تاکنون تغییر چندانی نکرده‌اند: تشتت، تفرقه، طردِ یکدیگر، وسط میدان پریدن نخاله‌ها، بی برنامگی، نداشتن پایگاه فعال مردمی در داخل کشور، چشم امید بیش از حد به دولت‌های حافظ نظام (!)، نداشتن استراتژی ساقط سازی فعال رژیم، واکنش گرایی، طرح‌ها و پیشنهادات غیر پروژه‌ای و بیانگر صرف آرزوها، رویاپردازی‌های بسیار برای دوران «بعد از سرنگونی» نداشتن یک خط برنامه برای «فرایند سرنگون سازی رژیم» و...
به این ترتیب یک بار دیگر برگشته‌ایم به همان معرکه گیری‌های چهاردهه‌ای گذشته (شورای ملی، انواع اتحادهای زودگذر، ققنوس، فرشگرد، مهستان،...) که این باردر قالب «توئیت سلبریتی ها»، «وکالت بازی»، «نمایش جرج تاونی»، «شو مونیخی» و «سخنرانی و دیدار با یک یا دو نماینده «ایرانی تبار» از چند صد نماینده‌ی این و آن پارلمان کشور دست سوم اروپایی در یک کتابخانه» و...

علیرغم میل وعلاقه‌ی بسیاری از ایرانیان، برای یک حرکت جدی و مهم، ما فاقد بازیگران لازم برای این منظور هستیم. «بازیگران» در این جا اشاره به فرد ندارد، چرا که وقتی امید را به فرد بستیم ممکن است به خاطر ابتلا ایشان به آبله مرغانِ حاد توام با کووید نوع جدید، تمام هستی یک کشور زیر سئوال رود؛ منظور از بازیگران، «نهاد»‌های سیاسی هستند که باید به عنوان مجموعه‌های فرافردی و ساختارمند به صحنه آیند. اما از یاد نبریم که در بسیاری از تشکل‌های ایرانی نیز درد و مرض فردمحوری و شخصیت مداری و تبارسالاری عمل کرده و به آنها اجازه نمی‌دهد به عنوان یک «نهاد» (institution) عمل کنند. ویژگی اصلی نهاد چرخش تیم مدیریت است که در بسیاری از تشکل‌های سیاسی ایرانی به فراموشی رسمی یا خجالتی سپرده شده است.
در چنین شرایطی بد نیست اشاره‌ای به موقعیت داخلی هم داشته باشیم. با تشدید بحران اقتصادی و فروپاشیدن اقتصاد خرد، پس از ورشکستگی اقتصاد کلان، بی نظمی اجتماعی و آشوب مدیریتی کشور را در برخواهد گرفت. در این شرایط، نظام سیاسی که بازی را باخته از حیث روانی منتظر است تا نیرویی بیاید و او را از قدرت پایین بکشد، اما با توجه به خلاء عظیم روندِ جایگزین سازی، نیروی منسجم و آماده‌ای در صحنه نیست و به همین دلیل رژیم همچنان بر راءس کار باقی می‌ماند و تخریب و هرج و مرج را با برانگیختن یک جنگ تمام عیار، با دوستان دشمن نمای خویش، به اوج می‌رساند.
به این ترتیب می‌بینیم که ما ایرانی‌ها، علیرغم شانس عظیمی که این بار برای نجات کشور به سراغمان آمده است، یعنی ورشکستگی و نزدیک شدن رژیم ضد میهنی به نوعی از فروریزش ساختاری خود، بازهم، به دلیل ضعف‌های فرهنگی، رفتاری و سیاسی مان، نمی‌توانیم از این موقعیت بهره بریم و مدیریت سیاسی کشور را از دست دشمنان آن بیرون آوریم.
واقعیت فوق ما را به این سمت می‌برد که در آینده، به احتمال فراوان، با یک خلاء عظیم قدرت مرکزی در ایران روبرو خواهیم شد که به دلیل خصلت‌های گریز از مرکز برخی از مناطق و همین طور فعالیت سازمان یافته‌ی دولت هایی که ایرانِ یکپارچه را خطری برای خود می‌دانند (اسرائیل، ترکیه، امارات متحده عربی، جمهوری آذربایجان، عربستان، پاکستان و...)، به سوی تجزیه‌ی کشور خواهیم رفت. آشوب، تجزیه و جنگ داخلی می‌توانند سه خصلت اصلی آینده‌ی نزدیک ایران باشند.
آیا ممکن است که در این میان حس غریزی بقا و تجربه‌ی حک شده در ناخودآگاه تاریخی ایرانیان آنها را به نوعی اتحاد عملی ناشی از ترس وادارد؟ بلی. و این به طور دقیق نقطه‌ای است که از هم اکنون تمام جریان‌های سیاسی فاقد اصالت، با بوق و کرنای رسانه‌ای بسیار پیرامون برخی شخصیت‌های فاقد کیفیت و تعهد ملی امیدوارند از آن بهره برند.
و اگر این اتفاق افتد، آیا به نفع ایران است و از دل آن دمکراسی و آزادی و پیشرفت می‌آید؟ به طور قطع خیر، این امکان وجود نخواهد داشت. در بهترین حالت، یک نودیکتاتوری بزک شده با فقط شکل متفاوت اما به سان رژیم وطن فروش آخوندی با عمق شدیدی از وابستگی به قدرت‌های بیگانه ممکن است چند صباحی آن مملکت را تحت کنترل نگه دارد تا شرکت‌های بزرگ متعلق به همان دولت‌های حامی حکومت فاقد اصالت مستقر شده در ایران بتوانند باقیمانده‌ی ثروت‌های طبیعی ما را هم غارت کرده و ببرند.
این، یک بار دیگر نشان می‌دهد که فرق نمی‌کند ما ایرانی‌ها در چه زمان و در طی چه جریانی با فرصت تاریخی مواجه شویم، هر بار آن شانس را هدر می‌دهیم: بیش از صد سال پیش بخت بزرگ مشروطه سازی قدرت حاکمه را با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ از ما سلب کردند، هفتاد سال پیش، شانس داشتن یک حکومت ملی و منتخب مردم را با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از ما گرفتند، و چهل و چهار سال پیش، امکان دستیابی به یک دمکراسی در طی یک جنبش اجتماعی آزادیخواهانه را از طریق تصمیم گوادلوپی مستقر ساختن مرتجع ترین جریان مذهبی بر انقلاب ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷.
در سال ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ نیز، این بار، وجه مترقی و مدنی جنبشِ زن، زندگی، آزادی به قدری دشمنان آزادی و دمکراسی و پیشرفت برای ایران را به وحشت انداخته است که تمام ذخیره‌ی تخریب گر و پلشت خود را به صحنه آورده‌اند تا این فرصت ناب را هم تخریب کنند: حضور آدمخواری مثل پرویز ثابتی و بالا بردن آرم سازمانی «ساواک» آدمخوار در تظاهرات هواداران رضا پهلوی به خوبی گویای برنامه ریزی دشمنان ایران برای محروم سازی ملت ما از رفتن به سوی آرمانی زیباست که در این جنبش نهفته است: یک حاکمیت دمکراتیک مبتنی بر ارزش‌های انسانی. آنها در پی بازسازی امپراتوری ترس و وحشت برای خفه کردن نیروهای دمکراتیک جامعه‌ی مدنی در آینده هستند تا در سایه‌ی آن دستور کار اربابان ضد مردمیشان را پیاده سازند.

آیا نقطه‌ی امیدی هست؟

نگارنده بر این باور است که این فقط وفقط، «آگاهی»، یا «همان قدرت تشخیص درست منافع جمعی»، است که می‌تواند ما را نجات دهد. این که این قدرت تشخیص را ۱) به دست آوریم و ۲) نسبت به نتایج آن، احساس تعهد عملی داشته باشیم. این احتمال وجود دارد که اگر عناصر آگاهِ صحنه، اعم از نیروهای اجتماعی داخل کشور و نیروهای سیاسی خارج از کشور، بتوانند حول یک «تشخیص درست» همدیگر را بیابند و دو عنصرِ «سازماندهی» و «رهبری» را برای جنبش زن، زندگی، آزادی و خواست‌ها و مطالبات معیشتی و اجتماعی مردم به محرومیت کشیده تدارک ببینند، شانس خوبی برای ثمر رساندن هدفمان، که نجات ایران از استبداد و تخریب است، داشته باشیم.
سازماندهی یعنی «هم افزایی منظم نیروهای مبارز» و در دوسطح خُرد (کف خیابان و محلات و در بطن جامعه‌ی مدنی در قالب سازمان‌های مردم نهاد -سَمَن ها) و کلان (استان و کشور). رهبری هم به نهادی اشاره دارد که سازماندهی کلان یا همان «هم افزایی منظم نیروهای مبارز در سطح استان‌ها و کشور» را بر عهده خواهد داشت. این همان نیرویی است که با تشکیل یک دولت موقت دوران سخت گذار را نیز مدیریت می‌کند.
پس، یک ترکیب از سه عنصر: ۱) نیروهای آگاه، ۲) سازماندهی و ۳) رهبری، ترکیب برنده‎ی ما در این آشفته بازار بسیار نگران کننده برای ایران است. اگر به طور فعال در تدارک این سه و پیوند دادن آنها باشیم، تردید نداشته باشیم پیروزی از آن ما خواهد بود و ساختن یک ایران آزاد و آباد شدنی و ممکن. اشتراکی که اینک در راستای «منشور مطالبات حداقلی تشکل‌های مستقل صنفی و مدنی» ایجاد شده است پایه‌ی نظری خوبی را برای این حرکت فراهم می‌آورد که باید به خوبی و به طور هوشمندانه از آن بهره برد.

نکته‌ی پایانی

از خود نپرسیم که "چه کسانی قرار است این کار را کنند". این سوال حکایت از برخوردی منفعلانه و ایستا دارد. پرسش درست این است: من برای این منظور چه می‌توانم بکنم؟ از آن موقع است که می‌توان نیروی اجرایی لازم برای تهیه، تدارک و پیاده کردن طرح پیوند این سه عنصر (نیروهای آگاه، سازماندهی و رهبری) را فراهم ساخت. انتخاب با ماست. #

برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه‎ ی «بی ‎نهایت ‎گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی ‎نهایت ‎گرایی: نظریه ‎ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
توئیتر: KoroshErfani@



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy