جواد طباطبایی "انحطاط اندیشه" را باعث "زوال تمدن ایرانی" می دانست. بقایای تمدن ایرانی در دیوانسالاری دولت ساسانی برآمد کرد که نحوه خاص ادغام دین و دولت بوده است. طباطبایی "انحطاط" و انحراف را، پس از ورود اسلام به ایران می داند و نه پیش از اسلام. در حالیکه ادغام دین و دولت در دستگاه ساسانی بارزترین نماد "انحطاط" دینی در "ایرانشهری" بوده که بر بستر آن نمی توانسته "اندیشه سیاسی" غیر دینی، پا بگیرد. به خاطر داشته باشیم که فاتحان عرب پس از قهر ایران زمین، امر ادغام دین و دولت را در نزد ایرانیان آموختند و بدان آمیخته شدند. کُشتار دینی هم، نه پس از اسلام که پیش از آن و در همان الگوی ایرانی ساسانی یعنی "ایرانشهری" رخ داده که کُشتار پیروان مانی و مزدک نمونه هایی هستند.
طباطبایی قرون چهارم، پنجم و ششم هجری را قرونی معرفی می کند که "گویا گرایش عمده عقلی" می خواسته "شرع را نیز عقلی بفهمد". چنین نبوده است. در دوره مورد نظر سه گرایش فکری و اعتقادی وجود داشته؛ یکی گرایش امام محمد غزالی بوده که در "تهافت الفسفه" حکم ارتداد و اعدام عقل را صادر کرد دومی، گرایش ادغام عقل و نقل بوده که در عقلی کردن اسلام کوشیده (مانند ابن سینا) و سومی، گرایش عقلی بوده که همه چیز را موکول به معیارهای عقلی اندیشی می دانسته (مانند زکریا رازی) و شرع را نه عقلی، که کاملاً نفی می کرده. بنابراین هیچکدام از این سه گرایش "شرع را عقلی" نمی فهمیدند؛ دو گرایش اول و سوم، یکی قاطعانه معتقد به شرع بود و دیگری به نفی آن رسیده بود و دومی، در مقام معارف اسلامی مشغول ادغام عقل و نقل یا عقل و اسلام بوده است. در چهار کتاب جواد طباطبایی نتوانستم با نمونه ای روبرو شوم که توضیح و استدلال بر این مسئله باشد.
طباطبایی می نویسد: "ایرانیان، به دنبال هر شکستی، عقب نشستند و هر بار «دو قرن سکوت» کردند، اما مانند بسیاری از اقوام، که نابود شدند و هستی خود را از دست دادند، سقوط نکردند. در سکوت به تأمل پرداختند، تمدن و فرهنگ خود را که آسیبپذیر شده بود، با عقبنشینی فعال از زیر ضربات فرهنگ، تمدن و سیاست بیگانگان رهانیدند و با تسلطی که بر فرهنگ بیگانگان پیدا کردند، بار دیگر، قد برافراشتند و حتی در فرمانروایی آنان نیز به عاملانی تعیین کننده تبدیل شدند. فرهنگ و تمدن ایرانی، بیآنکه مقهور فرهنگ و تمدن بیگانه شود، به محک پیکار با آنان خورد، در کورهی تجربهی رویارویی گداخته شد و از آزمون پیروز بیرون آمد. در هر دو مورد، نه تنها فرهنگ و تمدن ایرانی غنیتر و سرشارتر شد، بلکه به غنای فرهنگ بیگانه نیز افزود و به یکی از عناصر اساسی آن فرهنگ تبدیل شد». "تاریخ اندیشه سیاسی در ایران ملاحظاتی در مبانی نظری" جواد طباطبایی.
از آنجائیکه طباطبایی می نویسد "ایرانیان، به دنبال هر شکستی عقب نشستند" اما "سقوط نکردند" می خواهیم بدانیم شکست ایرانیان از اسلام هم چنین بوده که جواد طباطبایی می گوید. برای ایضاح سخن دو نکته از اظهارات فوق را به اختصار توضیح می کنم.
نکته اول:
طباطبایی می گوید ایرانیان در حمله دشمنان و بیگانگان "عقب نشستند اما سقوط نکردند"! ایرانیان پیش از اسلام، هم دولت و هم دین بومی خود را داشتند. پس از قهر مهاجمان اسلامی عرب به ایران، ایرانیان تغیر ماهیت داده و اسلام را در فرهنگ خود کانونی کردند. پذیرش اسلام عرب به میزانی که، هم فرهنگ ایرانی را در نوردد و هم ایرانی را در نقش اسلامخواه تر از عرب بنماید خود نشاندهنده این است که ارزشهای اسلامی تا اعماق بر جان و دل ایرانی و فرهنگ ایرانی نفوذ کرده بود. و این یعنی سقوط فرهنگ ایرانی در اسلام. بنابراین "ضربات فرهنگ ، تمدن و سیاست بیگانگان" کاری بوده و ایرانی برای شکستن سیطره عرب بر ایران، داوطلبانه و آگاهانه از ابزار دین بیگانه بهره جست و بر عرب پیروز گشت اما اسلام بر وی.
نکته دوم:
طباطبایی می نویسد: ایرانیان "با تسلطی که بر فرهنگ بیگانگان پیدا کردند، بار دیگر، قد برافراشتند و حتی در فرمانروایی آنان نیز به عاملانی تعیین کننده تبدیل شدند". آری چنین است(هر چند نه از زاویه ای که طباطبایی با عینک دودی اش دیده). ایرانیان "با تسلط بر فرهنگ بیگانگان" و دین آنها یعنی اسلام، اسلام را چنان به منطق و استدلال فلسفه یونانی مجهز کردند که صاحبان و خالقان اسلام واقعی یعنی عرب در خواب هم نمی دید. "فلسفه" اسلامی از نبوغِ اسلامی ایرانی برخاسته و نه عرب. سیاست "فرمانروایی ایرانی" چیزی نیست جز سیاست اسلامخواه تر از عرب که جمهوری اسلامی مأمور پیشبرد چنین سیاستی شده و آن را امروز شاهدیم. عبدالکریم سروش هم، با توسل به خدای اسلامی ادعای استقرار چنین "فرمانروایی" را بر کره خاکی، کرده است. به این میگن "مقهور فرهنگ و تمدن بیگانه" شدن و از بیگانه شکست خوردن و نطفه اندیشه های سیاسی را خشکاندن و در نهایت، حقیر و ذلیل اسلامی شدن. چنین جعل ماهیت فرهنگ که سقوط فرهنگ ایرانی در اسلام را در پی داشته به زعم جواد طباطبایی، یعنی "غنی تر و سرشارتر" شدن "فرهنگ و تمدن" ایرانی!!!
نیکروز اعظمی