Monday, Mar 6, 2023

صفحه نخست » شکوهمند زنان سرزمینم ایران! روزتان مبارک باد، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_3.jpgزنی آزاده در مسیر تاریخ میخواند. صدا در کوچه می‌پیچد و بادش می‌برد تا دور! شبق گیسوی شب در پیچ وتاب رقصی از آتش! با گیسوان صد هزاران دختر زیبا می‌آمیزد. دخترانی چنان عاشق که بی پروا می‌می‌رقصند، میخوانند. در مسیر باد، در مسیر طوفان، در مسیر گلوله! سرود بیداری یک ملت را "زن، زندگی، آزادی"
حال بیشتر ازیک قرن ونیم از خواندن آن زن در باغ می‌گذرد. این جا باغ آراسته "دشت بد اشت"است. زنی زیبا آراسته در زیباترین جامه خود نشسته در بین مردان! نقاب از چهره وحجاب از سر بر گرفته است.
غلغله ایست، تعدادی از مردان برمی خیزند. تنی چند به اعتراض سر بر زیر عبا می‌کشند تا چهره وموی رها گشته در باد «طاهره قرته العین» به گناه آلودشان نکند و ایمانشان بر باد ندهد. اما اورا پروای اعتراض مردان و شریعت سخت عالمان غرق در تزویر نیست. می‌خواند.

«دیگر ننشیند شیخ برمسند تزویر!
دیگر نشود مسجد دکان تقدس!
ببریده شود رشته تحت الحنک از دم!
نه شیخ به حا ماند نه زرق ونه تدلیس! " طاهره قرته العین
چندی دیگر باغ «ایلخانی» زنی که می‌داند اورا زنده نخواهند گذاشت باز زیباترین لباس خود را پوشیده است بی هراس در چشمان ماموران که برای کشتنش آمده‌اند می‌نگرد.
"چهره به چهره رو به رو"
ماموران دستمالی در دهانش فرو می‌کنند لحظاتی بعد پیکر زنی که در اوج استبداد قاجاری، قدر قدرتی مذهبی نقاب از چهره بر گرفته وبشارت آزادی و عدالت داده بود. در چاهی عمیق افکنده می‌شود. زنی که با مردان برابر می‌نشست. با آنان به چالش بر میخواست. زنی که نامش "قرته العین" بود.
قرنی بعد از او زنی که سال‌ها وسال‌ها از جامعه خود جلوتر بود از تاریکی شب می‌گفت. از خاموشی چراغ‌های رابطه. از گناه لذت بخشی که کرده بود و جامعه مرد سالار آن را برنمی تافت. زنی که گاه شاد ترین آواز‌های عاشقانه را می‌خواند و گاه چون پری غمگینی دل خود را در نی لبکی کوچک می‌نواخت. زنی که شب هنگام به بوسه‌ای می‌مرد وسحر گاه به بوسه‌ای زنده می‌شد و به آفتاب سلامی دوباره می‌داد.
زنی که «تجسم آزادی بود در محبس.»
زنی که درد کشید از جامعه‌ای که اورا درک نمی‌کرد. اورا که برای خانه‌اش، برای سرزمین مادرش چراغی هدیه می‌خواست. زنی که دغدغه‌اش انسان بود! آزادی انسان وعدالتی انسانی!
زنی که در آرزوی آمدن کسی بود که نان را تقسیم کند، روز اسم نویسی را تقسیم کند و سینمای فردین را! او رفت با شعرش با صدای محزونش ودرد جامعه‌ای که افیون مذهب در جانش نشسته بود. جامعه‌ای نئشه در رویای آزادی.
افسوس که دیو در آمد وآن کرد که مغول نکرد.
عدالتی در کار نبود! عدالت چون ریسمانی سست بود ونازک. افسوس که صدای او نیز دراین باغ در فصل بی برگی شنیده نشد.
«وقتی اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
ودر تمام شهر قلب چراغ‌های مرا تکه تکه می‌کردند
وقتی چشم‌های کودکانه عشق مرا با دستمال تیره قانون می‌بستند
واز شقیقه‌های مضطرب آرزوی من
فواره‌های خون به بیرون می‌پاشید...» فروغ
او با فوارهای از خون که از شقیقه مضطربش فواره می‌زد چشم فرو بست.
زنی آزاده که هنوز تصویر کامل او در این سرزمین گرفتار شده در طاعون استبداد ومذهب دیده نمی‌شود. چهره زنی که نا تمام ما‌ند.
افسوس! افسوس در این سرزمین تصویر کامل هیچ زنی دیده نمی‌شود. نه تصویر مصلحانه "پروین" و نه تصویر "سیمین"که می‌خواست با خشت جان خویش دوباره بسازد وطن ویران شده بدست حکومت اسلامی را. زنی که تا آخرین لجظه حیات، تا زمانی که تابوت پیکر بی جانش بر دوش دهها زن مبارز حمل می‌شد دمی از مبارزه دست نکشید. برای آزادی جنگید و کتک خورد! سوی چشمان خود از دست داد اما هرگز هم سوئی با مادران خاوران! هم سوئی با مادران داغ دیده سال هشتاد وهشت را از یاد نبرد.
زنا نی که پا به پای مردان وبیشتر از مردان در راه پر نشیب و فراز زندگی گام بر می‌دارند وتلاش می‌کنند. زنا نی که شور زندگی و آزادی خود را فریاد می‌زنند.
زنی، مادری بی هراس از گزمگان رژیم در میدان انقلاب حجاب خود از سر برمی دارد بر بلندای وطن می‌ایستد واز زنانگی خود، ازآزادی و برابرحقوقی خویشتن دفاع می‌کند. آن روز آن سکو مرگز جهان بود!
زنی دیگر شیرزنی، شیر زنانی از درون شکنجه گاه‌های رژیم از درون چهار دیواری زندان مهر آزادگی خویش بر پای هر نوشته که صلای آزادی دهد می‌گذارند. نرگس، گلرخ، نسرین.. بی مهابا در مقابل حکومت می‌ایستند! دختری زیبا که حکومت زن ستیز توان دیدن زیبائی و آزادگی اورا ندارد. مظلومانه بدست جلادان رژیم کشته می‌شود. دختری که نامش رمز مبارزه سترک یک نسل با حکومت جانیان گردید.
"مهسا امینی" نام یک دختر جوان! رمز خیزشی انقلابی! خیزشی که زنان پیشاپیش مردان حرکت می‌کنند. حماسه می‌آفرینند جهانی را به تحسین وا می‌دارند از پارلمان‌ها تا، دانشگاه‌ها از هنرمندان تا ورزشگاران.
دختری روستائی ریز نقش اما پرشور به نام "مسیح "از دهکده‌ای در شمال بر میخیزد در دفاع از فردیت، زنانگی و آزادی خود، ازحق پایمال شده میلیون‌ها زن ابرانی، "کمپین چهارشنبه‌های سفید "را براه می‌اندازد سرتاسر جهان را زیر پا می‌نهد تا از ستمی که بر زن ایرانی می‌رود سخن بگوید. شیر زنی بنام "فاطمه سپهری" با حجاب اختیاری خود! بی هراس در مقابل حاکم قدار می‌ایستد از حق انتخاب نوع پوشش دفاع می‌کند. از سرنگونی حکومت اسلامی وحاکم جابر آن می‌گوید و هجده سال زندان را بجان می‌خرد! تا از آزادگی زنان ایرانی دفاع کند.
مادری پیر با عکسی از فرزندش "ستار " با سری سفید که در پیرانه سری در حمایت از جنبش انقلابی، حمایت از هزاران دختر مبارز در میدان، حمایت از زیبا ترین دختران این سرزمین که به دستور حکومیتان مطیع حاکم گلوله بر قلب‌های جوانشان زدند. حجاب از سر بر میدارد و چونان خاری در چشم رژیم هر جا که فریاد آزادست بی مهابا فریاد می‌کشد. نامش گوهریست عجین شده با عشق و شهامت. مادرمبارزی دیگر "اکرم نقابی "مادر "سعید زینالی" که سال هاست با عکسی از فرزند دانشجوی خود به هر کجا سر می‌کشد. با دژخیمان گلاویز می‌شود تا نشانی از فرزند گمشده خود بیابد. اما دریغ از یک جواب.
"امیر تیمور آن خون خواره ترسناک نشسته بر تخت خیره بر زنی می‌نگرد که با چشمانی مملو از خشم وبی هراس در مقابل او ایستاده وفرزند خود را که سرباز اردوی او است از وی طلب می‌کند.
تیمور فریاد می‌کشد. منم: " تیمور چگونه جرئت می‌کنی این چنین بی هراس در چشمانم که امیران توان نگاه کردن ندارند اینگونه خیره شوی؟ چگونه این راه دراز را پای پیاده پیموده‌ای؟ چگونه از دشت‌ها وجنگل‌ها عبور کردی؟ نترسیدی از پلنگان؟ " زن در امیر نگاه می‌کند. "راه سختی بود. ماه‌ها وسال‌ها از سنکلاخ‌ها گذشتم. پلنگان بر سر راهم ایستادند. در چشمانشان خیره شدم گفتم که من یک مادرم! در جستجوی پسرخویش. آن‌ها کنار رفتند راه گشودند. حال از تو نیز باکی ندارم. دستور ده تا پسرم را بمن بر گردانند. تیمور آن خونخواره بپا خاست دستور داد تمامی شهر‌ها را تمامی لشگرش را بگردند و فرزند آن مادر پیش وی آورند. چنان کردند که او خواسته بود. "بنقل از داستان مادر گورکی آن چه در خاطر مانده است. "
اما این خونخواره وطنی حاکم که قلبش سخت تر از تیمور است. نه تنها جوابی به مادران نمی‌دهد. بلکه مادری عزادار و پیر شده از غم فرزند که کنیتش زیبنده قدرت ایستادگی اوست مادر"پویا بختیاری " "خانم ناهیدشیر بیشه "که بداد خواهی خون فرزند برخاسته است را تبعید زندان زنجان می‌کند.
جنایت کارانی بیگانه با ملت. حرامیان شبیخون زده بر سرزمینی که جور و تطاول کم ندیده است. ستمگران کودک کش، که ابائی از کشتن ومسموم کردن هزاران دختر مدرسه‌ای ندارند. حکومتی خودی که کارد بر گلوی ملت نهاده! حکومتی که تطاول کنندگان تاریخی، هجوم آورده بر این کشور را رو سفید ساخته‌اند.
زنانی رنج کشیده، داغ دیده از غم فرزند، بر افروخته از این همه بیداد وتحقیر زنان. مقابل حکومتیان قد علم می‌کنند. می‌خروشند تا به عمق ریشه‌های ما بروندنجات دهند یک ملت را"تا میراثی را زنده کند که راهزنان زندگی هزاران سال پیش از ما دزدیده اند" "آکتاویو پاز"
این سرزمین هرگز از صدای زنانی که با چنگ ودندان از سهم خود واز سهم ما دفاع کرداند خالی نبوده است.
همیشه در فضای وطن صدای داد خواهی تاریخی آنان طنین انداز است.
صدای مادرانمان؛ همسران، خواهران و دخترانمان! سرزمین پر صلابتی که در آن زنان پا به پای مردان جنگیده‌اند. با تنی رنجور و سختی کشیده در تمامی ادوار تاریخ بر دروازه وطن ایستاده، آزادی وبرابری را فریاد زده‌اند.
فریادشان رساتر، رزمشان با شکوه تر و پیروز، نامشان افتخارآفرین. روزشان که امروز پرچم زیبای آنها "زن، زندگی، آزادی" در سر آغاز روز جهانی زن نه تنها در ایران بل در تمامی جهان در اهتزاز است گرامی باد.

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy