به نقل از شماره ۱۳۸ نشریه چشم انداز ایران
رضا پهلوی در میزگردی در شبکه منوتو در ۲۶ دیماه ۱۴۰۱ در گفتوگو با تینا قاضیزاده مطالبی را بیان کرد که نه تنها نافی اصل استقلال ملّی است که مصداق بارز ترویج وابستگی و تحریک بیگانه به مداخله است. انتخاب روز ۲۶ دیماه، سالروز گریز محمدرضا پهلوی از میهن، برای بیان نظرات فرزند ایشان هم جای درنگ دارد!
در میانه گفتوگوی چهل دقیقهای، از رضا پهلوی در مورد سازمان مجاهدین پرسش میشود.
پرسش خبرنگار ظاهراً عادی است. در حالیکه چنین نیست. برای پرسش کننده پیشینه غیر آبرومند سازمان مجاهدین خلق مسئله نیست. بلکه برای او این مسئله مطرح است که چرا آنان باید با سیاستمداران کشورهای اروپایی، کاندایی و آمریکایی دیدار کنند! برای شبکه منوتو و خبرنگار آن، ایجاد شدن یک اردوگاه رقیب در رایزنی با سران قدرتها، مطرح است. خبرنگار پرسش میکند:
«من میخواهم موضع شما را درباره یک گروه دیگری که خیلی بحثبرانگیز هستند بدانم و آن گروه سازمان مجاهدین خلق است. ما در هفتههای اخیر شاهد این بودیم که نمایندگان اینان با سیاستمداران سابق آمریکا دیدار کردند و در جلسات آنان سخنرانی کردند. همینطور در پارلمان کانادا و سنای ایتالیا و پلتفرومی را در اختیار نمایندگان این گروه قرار دادند. یک نگرانی که مردم ایران از اینان دارند تلاشهایی است دارد انجام میشود برای عادیسازی گروهی که پایگاه مردمی و پیشینه آبرومندی هم ندارد، به عنوان یک آلترناتیو برای جمهوری اسلامی [مطرح میشود]! من میخواهم بدانم شما چطور نگاه میکنید به این تلاشها و اقداماتی که دارد در این جهت انجام میشود!؟»
در پاسخ رضا پهلوی آنچه را که موجب بدنامی سازمان مجاهدین خلق است، مطرح نمیسازد. بلکه به نکاتی درباره مجاهدین اشاره میکند که اساساً نقد فرعی است. نقد بنیادین درباره مجاهدین: همبستگی با دشمن ایران یعنی عراق متجاوز در زمان جنگ از دیماه ۱۳۶۱ (دیدار رجوی با طارق عزیز) تا زمان برقراری دولت بعث عراق (فروردین ۱۳۸۲). در اختیار قرار دادن اطلاعات سوقالجیشی مواضع و مناطق ایران به کشور متخاصم (عراق). تأسیس پایگاه رادیویی و تلویزیونی در خاک دشمن. دریافت کمک مالی از عراق و دولتهای دیگر. ایجاد پایگاه نظامی در خاک دشمن بر علیه ایران (ارتش آزادیبخش خلق ایران). همراهی با عراق در زمان جنگ. حمله نظامی به خاک ایران در حالیکه جنگ به پایان رسیده بود (تحتعنوان فروغ جاویدان در ۳ اَمرداد ۱۳۶۷)؛ حمله نظامی که نه تنها موجب کشتار هموطنان و نظامیان ایران در غرب کشور شد، بلکه موجب دستاویز کشتار خونین در زندانها در روزهای آتی توسط حاکمیت شد. لابیگری و زدوبند با سران دولتها و قدرتها و... است. در حالیکه رضا پهلوی بههیچ عنوان این نقدها را بیان نمیکند. آنچه که او به عنوان داوریهای اخلاقی یاد میکند، همین همبستگی با عراق و قدرتها است که قصد ورود در آن را ندارد.
رضا پهلوی میگوید:
«ببنید من قضاوت اخلاقی و [اجتماعی! ] نمیکنم، آنرا جامعه باید در نظر بگیرد. من فقط از دید اصول دموکراتیک و دید رابطه جریانات دموکراتیک و دیالوگ فیمابین آنان صحبت میکنم. اولین سؤال و سادهترین سؤال این است که آیا اعضاء و رهبران سازمان مجاهدین خلق آمادگی دیالوگ باز و شفاف با دیگر نیروهای دموکراتیک را دارند! و اصلاً حق آن را از لحاظ سازمانی دارند که این کار بکنند یا نه! سؤال خیلی ساده است. تو همین سؤال اول کلی گرفتاری برای آنها پیش میآید. چون اگر بخواهند به شکل باز بخواهند با همه دیالوگ کنند. از لحاظ درونی بهشکل سازمانی سازمانشان میفتد [سقوط میکند]... راستش را بخواهید من مشکل میتوانم باور کنم که یک سازمانی ادعای دموکراسی و برابری میکند، اما در خود آن سازمان زنان یکطرف نشسته و مردان یک طرف دیگر؛ جدا از هم، آنهم با روسری. اسم این را هم میخواهند بگذارند دموکراسی و حقوق بشر. نمیدانم اسم این را چگونه میخواهند بگذارند دموکراسی و حقوق بشر. این دیگر مشکل من نیست، مشکل آنان است که باید قانع کنند...»
چرا رضا پهلوی به نقد وابستگی و فقدان اصل استقلال در سازمان مجاهدین خلق نمیپردازد، چرا به نقد مسائلی میپردازد که اولویت نقدها به سازمان مجاهدین خلق نیست! دلیل مهم را در کردار و گفتار خود رضا پهلوی میتوان یافت. زیرا خود رضا پهلوی به وابستگی و تحریک بیگانه به مداخله در ایران باور دارد. زیرا خود وی از همان جنس وابستگی است.
عدم پایبندی به استقلال ملّی و تحریک بیگانه به مداخله در امور ایران، باوری است که خود وی در ادامه همین گفتوگو بدان اذعان میکند. رضا پهلوی در این زمینه میگوید:
«هر نوع کاری که انجام میدهیم باید یک نوع مبنای مشروعیت و یا یک نوع وکالتی از داخل ایران داشته باشیم. خیلی ساده به شما بگویم؛ فردا فرض بفرمایید که من بتوانم بروم با یکسری شخصیتهای سیاسی [جهانی] دیدار کنم به همراه دیگرانی که در این راه همسو و همکار هستیم. برای ارائه دادن یک پروژه یا برنامه و یا چیزی که از آنان انتظار داریم. اولین سؤال آنان، این است که شما به نمایندگی از چه کسانی اینجا هستید!؟
اگر خبرنگار مستقل و رسانه آزاد باشد، از ایشان پرسش میکند که شما چه حقی دارید که برای مسائل ایران با سران و سیاستمداران خارجی گفتوگو میکنید!؟ فرض بگیرید که ملَت به شما وکالت بدهند، شما چه حقی دارید که سران قدرتهای خارجی را برای مداخله در امور ایران، تحریک کنید!؟ سیاستمداران جهانی چه حقی دارند که در مسائل ایران، مداخله کنند!؟ مسائل ایران چه ربطی به شخصیتهای سیاسی در جهان دارد که آنان بخواهند در مسائل ایران مداخله کنند!؟
خبرنگار نه تنها مستقل و آزاد نیست که در یک اقدام از پیش تعیین شده، میگوید ملّت و حتی کسانی که جانشان را در راه مبارزه دادهاند، به شما وکالت دادهاند که با شخصیتهای سیاسی رایزنی کنید! تینا قاضیزاده میگوید: «به نمایندگی همه ایرانیانی که اسم شما را فریاد میزنند. بچههایی که جانشان را از دست دادند. تصاویر شما و پدر شما و پدر بزرگتان را در اینستاگرام نشان میدهند.»
رضا پهلوی پس از سخنان خبرنگار، باز تکرار میکند که برای رایزنی با شخصیتهای سیاسی لازم است که من از ملت وکالت بگیرم. میگوید: «فردا هر کاری که بخواهیم انجام بدهیم بایستی یک مبنای مقبولیت و مشروعیت از داخل داشته باشیم. این بایستی بیشتر بیان بشود و بیشتر در عمل دیده بشود. چون اگر قرار باشد از جانب هممیهنانمان در صحنه بینالمللی رایزنیهای لازم را انجام بدهیم. باید بتوانیم بگوییم این حرف را که داریم میزنیم پشتیبان آن زندانیان سیاسی هستند، فعالان مدنی هستند، جریانات سیاسی و فکری در داخل کشور هستند. و اینها به ما این امکان را دادند که بیاییم از طرف آنها در جایی که خودشان نمیتوانند [رایزنی خارجی و] اینها را بحث کنند، ما از طرف آنها این را نمایندگی میکنیم».
بحث ما تنها بر سر ایجاد کارزار برای «من وکالت میدهم»، نیست. چون این کارزار مانند دیگر پروژههایی که رضا پهلوی از ابتدای انقلاب تا اکنون، بهویژه سالهای اخیر داشته، میباشد. زیرا تجربه به ما درس داده است که تمامی این پروژهها چون باد موسمی، پایدار نخواهند ماند. آنچه که مورد گمان و افسوس است، عدم توجه به مبانی پروژه توسط مخالفان و موافقان است.
خود طرفداران سامانه پهلوی بر این گمان هستند که آیتالله خمینی به همراه نزدیکان خود در ماههای آخر با سران قدرتهای بیگانه از جمله آمریکا، فرانسه، انگلیس و... برای سقوط رژیم پهلوی رایزنی کردند. آنها بر این باور هستند که این رایزنیها موجب سقوط رژیم و برآمدن آیتالله خمینی شد! اینها این گمانه باطل را در گفتار و نوشتار خود همواره تقویت میکنند. بنابراین جای پرسش است که این جریان، علیرغم اینکه خود منتقد و مخالف رایزنی برای واژگونی رژیم بودند، چگونه خود از همان ترفند برای سقوط رژیم کنونی بهره میگیرند!
نیک پیداست که آمریکا در صدد مذاکره با آیتالله خمینی و نزدیکان وی در آخرین روزهای فروپاشی رژیم پهلوی بود. اما پیشقدم این مذاکره و رایزنی خود ایالات متحده بود. بخشی از این مذاکرات در پایان آذر ماه ۱۳۵۷ از طریق سفارت آمریکا در ایران با اعضای شورای انقلاب به ابتکار خود ویلیام سالیوان سفیر آمریکا (بدون در نظر گرفتن نظر دولت آمریکا) صورت گرفت. بخش دیگری از این مذاکرات در فرانسه به ابتکار دولت آمریکا (توسط وارن زیمرمن دیپلمات ارشد سفارت آمریکا در فرانسه) در چند نوبت از هفت بهمن تا ۱۱ بهمن ۱۳۵۷ با آیتالله خمینی بهواسطه دکتر ابراهیم یزدی صورت گرفت. در این رایزنیها آنچه که بیشتر به چشم میخورد، پذیرفتن دولت بختیار توسط آیتالله خمینی، عدم مقابلهجویی با ارتش شاهنشاهی و... بود. در پیامهای کارتر (توسط زیمرمن) به آیتالله خمینی چیزی به عنوان میدان دادن نظام جدید بهجای نظام مستقر نبود.
بگذریم از اینکه از اساس این مذاکرات خلاف استقلال ملّی بود. اما این مذاکرات هیچ تأثیری در روند انقلاب ملّی ایران نداشت، پیش از این مذاکرات، آتش مخالفتهای ملّت ایران فراگیر و شعلهور شده بود. ضمن اینکه این مذاکرات پنهانی، دور از چشم مردم و ملّیون صورت گرفته بود. به عنوان نمونه پس از افتادن پرده مذاکرات، اساس این مذاکرات توسط جبهه ملّی ایران و شخص دکتر کریم سنجابی مورد نقد و ملامت قرار گرفت. قطعاً اگر این مذاکرات آشکار میشد، مردم و ملّیون به آیتالله خمینی و نزدیکان وی، بهدیده اغماض و گمانه بیشتری مینگریستند.
در آن زمان مذاکره و رایزنی با شخصیتها و قدرتهای آمریکایی و اروپایی و حتی شرقی، برای جامعه امر مذمومی بود. اما اکنون میبینیم که رضا پهلوی در مقابل چشم جامعه جهانی و جامعه ایران، با شخصیتهای جهانی مذاکره میکند و رسماً برای تداوم رایزنیهای خود با شخصیتهای جهانی از مردم وکالت میخواهد!
شوربختانه آنچه که توسط مخالفان و موافقان کارزار «وکالت میدهم»، مورد نقد و اعتراض قرار نگرفت، همین نکته بود که رایزنی با سران قدرتها و شخصیتهای جهانی، خلاف اصل استقلال ملّی و اراده ملّی است؛ از قدرتهایی که خود موجب این بحران در جهان، خاورمیانه و ایران شدند، خواسته شود که در امور ایران مداخله کنند! در هر جای جهان، این نوع مداخلهجویی نه تنها خلاف موازین حقوق بشر و استقلال ملّی که یک جرم بارز و چه بسا امری مُضحک قلمداد میشود. بهعنوان نمونه کسانی چون برنی سندرز یا نوآم چامسکیِ به عنوان مخالفان سیاست آمریکا، برای تحولات آتی در آمریکا با شیجین پینگ، کیمجونگ اون، ولادیمیر پوتین و ابراهیم رئیسی رؤسایجمهور چین، کرهشمالی، روسیه و ایران، رایزنی کنند!
شکی نیست که این کارزار «وکالت میدهم»، یک دسیسه، پروپاگاندای رسانهای، غوغاسالاری و به تعبیر زندهیاد مهندس مهدی بازرگان دیکتاتوری جَوّ است. اما برای وکالت دهندگان نباید اندکی درنگ شود که این وکالت چه معنایی دارد!؟ اساساً مسائل و سرنوشت ایران چه ربطی به سردمداران جهانی دارد!؟ اینکه سرنوشت ملّت ایران، تنها و تنها باید توسط خود ملّت رقم بخورد. هر نوع تحریک بیگانه مُنافی اصل استقلال، اراده ملّی و حاکمیت ملّت است. آیا اینان از تاریخ درس نگرفتند که وقتی بنایی بدون اصل استقلال بنا نهاده شود، طبعاً اصل آزادی را نیز به ارمغان نخواهد آورد! استقلال و آزادی لازم و ملزوم دیگری هستند! از سوی دیگر نقد و مخالفت با کارزار «وکالت میدهم» امری درست است. اما مخالفان هم بجا است که مبنای «وکالت میدهم» یعنی رایزنی و تحریک بیگانه برای مداخله در امور ایران را نقد میکردند. گویا قُبحِ رایزنی و تحریک بیگانه برای مداخله در امور ایران، ریخته شده است!
رضا پهلوی سالیان سال است که مبارزه خود را بر مبنای رایزنی با شخصیتهای جهانی پیش برده است. مگر آن رایزنیها مورد پذیرش جامعه بوده که اکنون برای تداوم رایزنیهای خود از مردم مشروعیت و مقبولیت میخواهد!؟
کمااینکه رضا پهلوی در همین مصاحبه با شبکه منوتو میگوید در مذاکراتی که با شخصیتهای جهانی داشتهام از من پرسش میکنند شما مبتنی بر چه میزان مشروعیت و مقبولیت داخلی، با ما مذاکره میکنید!؟ در واقع این رایزنیها مسبوق به سابقه است. چنانچه در پیام اول بهمنماه ۱۴۰۱ خود در واکنش به کارزار «من وکالت میدهم» گفته است: «ابراز عمومی این اعتماد، از جمله این امکان را به من و دیگر افراد مورد وثوق شما میدهد تا با قدرت و صراحت بیشتری به نمایندگی از شما در سطح بینالمللی گفتوگو و مذاکره کنیم.». در ۶ بهمن ۱۴۰۱ نیز ایشان در گفتوگویی با شبکه اسکاینیوز گفت در هفتههای آینده با مقامات ارشد حکومتی و اعضای پارلمان چند کشور درباره اعتراضات مردم ایران رایزنی خواهد کرد!
در پایان گفتنی است که هیچ تحولی در داخل میهن بدون اراده خود ملّت ممکن و دست یافتنی نیست. آنچه که در رایزنی با سران قدرتها رقم میخورد، نه مشروع و نه موجب هیچ تحولّی در داخل میشود. تحول و ایجاد حاکمیت ملّی نه در واشنگتن، نه لندن، نه در مسکو، نه آتاوا و تورنتو، بلکه در خود ایرانزمین رقم میخورد. بهگفته نیک دکتر محمد مصدق رهبر نَهضَت ملّی ایران: «هموطنان عزیز! یک اصل ثابت و تغییرناپذیر برای حکومتی که به افکار عمومی تکیه دارد این است که هر وقت با مشکلی رو به رو میشود به منبع قدرت و سرچشمه لایزال نیروی ملّت متوجّه میگردد و موجد [به وجودآورنده] نَهضَت بزرگ و عظیم ملّی را در جریان حوادث و تحوّلات میگذارد. محتاج به گفتن من نیست بلکه دنیا نیز آگاه است که رستاخیز بیسابقه و جنبش پرافتخار اخیر ایران را هیچکس جز ملّت شالودهگذاری نکرده و این دست توانای ملّت است که با تمام بیاسبابی و اقدامات تخریبی یکصد و پنجاه ساله اجنبی... قوای اهریمنی استعمار را درهم شکسته و طومار غارتگریهای نیمقرنی او را برای ابد برهم پیچیده است.»