من وقتی که میشنوم ملاها و آدمکشانشان عربهای متجاوزند احساس میکنم یک جایی خودمان را داریم گول میزنیم.
اول اینگه ملاها و پاسداران، مثل همه ایرانیان، با آبگوشت و نان سنگک و بربری بزرگ شدهاند. دوم اینکه اگر نشانه عرب بودن بی رحمی و خونخواری و بی صلاحیتیست، پس همه ماها که منارههای جمجمه به پا کردیم و نسلها جا بجا کردیم ویا برانداختیم عربیم. عربیم چون بی صلاحیتی مملکت گردانی مان برای همه مضحک بوده جز برای خود مان.
نه خاندان پهلوی و جاوید شاه گویان آن انگلیسی و آمریکایی بودند و نه ملایان و پاسداران جانی آنها عرب. هر دو گروه از کوچه خیابانهای شهرهای ایران بلند شدهاند.
سوال مناسب این است که چطور یک فکر، یک باور و اعتقاد و یا حتی یک توّهم، یک سیستم حکومتی، یک فرهنگ وحتی یک کار نان روز در آور از یک انسان معمولی جانی میسازد.
کارروی این مسئله زیاد شده است و خواندنی و گفتنی بسیار. چون ما تنها مردمانی نیستیم که در سادگی زندگی روزانه مان یک نظام ازما جنایتکار ساخته است تا به رنج و درد دیگران بی اعتنا باشیم و زندگی آنها را حقیر بشماریم.
تمام انسانهای دنیا میتوانند به یک اندازه رئوف و یا خشن باشند. چیزی که متمایزشان میکند، ترغیب کننده و یا باز دارنده خشونت است، فرهنگ غالب و قوانین حاکم برروح وجسم آنها است.
وقتی شکنجه و قتل دلیل خود را در مقدسات، ایدئولوژیهای سیاسی، ملت و یا افتخارات ملی پیدا میکند، شکنجه گر و یا قاتل انسان بینهایت توانایی ست.
تا کنون چه چیزهایی عوامل بی توجهی نسبت به رنج و مرگ دیگران درفرهنگ عمومی ما بودهاند؟ چرا دربهترین حالات، عکسل العملهای ما فراتراز دلسوزی شخصی نرفتهاند؟ تمایلات انساندوستی چرا تاکنون به خلق دهها تشکل برای دفاع از حق و حقوق انسانها منجر نشدهاند؟ آیا خشونت شاه و ملاها جواب راضی کنندهای برای توجیه این کمبود فرهنگی میتواند باشد؟
احساس من که گویی یک جایی خودمان را داریم گول میزنیم بدین خاطر است. ظاهرا توجه نداریم که ما پاسداران سه تفکر بالقوه جانی پرور هستیم؛ مذهب، ایدئولوژیهای سیاسی، مملکت «پرستی».
مذهب سیاسی منش ایرانیها با چند تظاهر و شورش نه از بین رفته است و نه انسانی ترشده است؟ ایرانیان مسلمانند واکثرا ازنوع لجوجش یعنی شیعه که اختراع خود آنهاست و طی تاریخ مورد مضحکه همین اعراب که فحششان میدهیم بوده است. نفرت از دیگران اساس بودن شیعه گری ست.
آرمانهای بروز نشدهی سیاسی ازاعتبار ساقط نشدهاند ونه ایران محفوظ از خطرمحاسبات ایدئولوژیکی آنها. در ادبیات آنها هنوز قربانیان یکی یکی شمرده نمیشوند.
خشونت وبیرحمی تفکرپدرسالاری، این نکته امیدوارم توجه خانمها را جلب کند، نزد آریایی مذهبان وموروثی طلبان مانده از تاریخ دور و نزدیک همچنان بقوت خود باقیست. آنها برتری جویی و تمایز طلبی را با همان لغات منفور همیشگی با خود حمل میکنند.
من متاسفم از اینکه تصویر سیاهی از ایران و ایرانیان، از زادگاه خودم، میکشم. این سه تفکر قربانی طلب، به قول یک فیلسوف معاصر فرانسوی، یعنی ایدئولوژیهای سیاسی، مذهب و مملکت پرستی رگ گردن کلفت کن با زندگی صلح آمیزدر قرن بیست و یکم، و یا حداقل آنچیزی که ما آرزویش را میکنیم، مغایرت دارند. ما از شومی این تابلوی سیاه ایران بیرون نخواهیم آمد اگر همچنان بخواهیم قربان برویم و قربانی بشویم و قربانی بخواهیم.
اصطلاحات، شعرها، ضرب المثلها و صفتهای فحش گونه رایج ما، ماهیت انسانی را از قربانیان ما میگیرند و دررا برروی بسیارقباحتها باز میکنند.
زبان هر روزه ما، ادبیات ومخصوصا شعرما، مذهب ما و افتخارات ملی و میهنی ماست که از ما تا بحال قدّاره بندها و فدویهای شاه و چاقوکشان ملایان ساخته و سپس توجیه کرده و معذورداشته است. واگر الان، الان و باز هم الان درخنثی کردن این عوامل خشونت هشیار نباشیم، این تابلوی شوم را همچنان سالهای متمادی پیش روی خواهیم داشت.
بر گرفته از گفتاری ویدئوای با عنوان «ایران به زبان ساده» به نشانی زیر:
ما جانیان بالقّوه
https://youtu.be/8L_2O7_mulE
فیلی که موش زائید، فرشاد قربانپور
جمهوری یا سلطنت، ابراهیم باران