طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
از حکایت گلستان آغاز کنیم که «یاد دارم که در ایام طفولیت، متعبّد بودم و شبخیز و زاهد و پرهیزکار. شبی در خدمت پدر رحمة اللّه علیه نشسته بودم و همه شب چشم بر هم نگذاشتم و با قرآن مأنوس بودم. عدّهای گِرد ما خفته بودند، به پدر گفتم: یکی از اینان سر برنمیدارد تا مناجات و نمازی بجا آورد، چنان خواب غفلت بر آنان چیره شده که گویی مُردهاند. پدر گفت: تو نیز اگر بخفتی، به از آنکه در پوستین خلق افتی.
نبیند مدّعی جز خویشتن را که دارد پرده پندار در پیش
گرت چشم خدابینی ببخشند نبینی هیچکس عاجزتر از خویش»
کسانی که در موافقت یا مخالفت با اظهارات صوتی و دو متن توجیهی اخیر آقای سروش مطالبی نوشتهاند، خواسته یا نخواسته، به مطلبی توجه نکردهاند که به نظر من مهمترین نکتهایست که شایسته توجه بوده و آن بُعد اخلاقی آنهاست.
آقای سروش صراحتا در آن گفتار، نماز شب خواندن را نشانه «تقوی، پاکی و طهارت جان» دانسته و پس از آن شرکتکنندگان در نشستی را به صراحت افرادی «فاقد آن پاکی، طهارت در جان و ذاتشان» معرفی میکند.
ببینید فردی که ادعای مصاحبت پنجاه ساله با مثنوی و میراث عرفانی ایران دارد و پرچمدار روشنفکری یا نواندیشی دینی، که به تشخیص او در نوشته آخرش «به درجه رفیعی از بلوغ و پختگی رسیده است» چه فتوایی میدهد. برخوردی کاملا مغایر با آموزههای اخلاق، عرفان ایرانی و مثنوی. آیا این است ثمره نواندیشی دینی؟ و این است حاصل سالها درس و تدریس مثنوی؟ چه فرقی دارد که نماز شب را نشانه تقوی بدانیم یا جای مُهر را بر پیشانی؟ این هماننگاه خشک ظاهری و قشری نیست که نواندیشی دینی داعیه مخالفت با آن را داشته است؟
چگونه به خود اجازه میدهیم در مورد تقوای فردی قضاوت کنیم؟ ما اجازه و امکان چنین قضاوتی حتی در مورد نزدیکان و افرادی که سالها با آنها زندگی کردهایم، نداریم چه برسد به دیگرانی که حتی ساعتی با آنها ننشستهایم.
اصلا چرا باید به ذهن ما خطور کند که تقوای دیگران را بسنجیم؟ و محک و ترازوی این سنجش چیست؟
میدانید که سراسر ادبیات عرفانی ما مشحون از حکایاتیست که بر این نکته تاکید میکنند که گاهی آنچه از ظاهر یک امر برمیآید با باطن آن مغایرت دارد، پس نباید بر ظاهر قضاوت کرد و ترجیح آن است که حمل بر صحّت کنیم. مثلا بنگرید به حکایت شیخ احمد غزالی در مقالات شمس یا حکایت «آن یکی یک شیخ را تهمت نهاد» در مثنوی، مگر اینکه مدّعی داشتن چشم باطنبین باشیم که ادّعاییست گزاف. به هر حال بیتقوا خواندن فردی چرا که ظاهرش و یا اعمالش با معیارهای ما نمیخواند حداقل به نظر من کاریست اخلاقا غیرقابل دفاع.
بله تقوای فرد بر ظاهرش هم تجلّی میکند ولی نه با این نوع نشانهها بلکه در عمل.
سر سخن من بیشتر از آقای سروش با دوستانی است که دغدغه روشنفکری یا نواندیشی دینی دارند و پروژه فکری آقای سروش و همفکرانشان را دنبال میکنند. این دوستان ضرورت است که نگاهی هم به نتایج اخلاقی اینگونه سخنان و نقششان در دلزدگی و دور افتادن جوانان از دین و دینداری داشته باشند و از این رو بیتوجه به مناسبات درون گروهی به نقد این جنبه از گفتههای ایشان بپردازند. همچنین کسانی که ایشان را از بزرگترین آشنایان به مثنوی میدانند، توجه داشته باشند که این نوع قضاوتها هزاران هزار فرسنگ از آن میراث عزیز فاصله دارد. میشود و میبینیم که میتوان صدها جلسه در شرح یک دفتر از دفاتر مثنوی صحبت کرد و مثلا گفت که دو در از درهای بهشت که مولانا به ما معرفی کرده «مرنج و مرنجان» هستند ولی در عمل با سخنان نامرتبط دیگران را رنجاند و از نقدها هم رنجید.
بعضی از عقلای قوم، سالها پیش از این، در باب مثنوی، این هشدار را داده بودند که:
مثنوی او چو قرآن مُدِل هادی بعضی و بعضی را مضل
و خود مولانا هم تذکر داده بود، گرچه در باب قرآن:
زانکه از قرآن بسی گمره شدند زین رسن قومی درون چَه شدند
مر رسن را نیست جرمیای عنود چون تو را سودای سر بالا نبود
عمل و التزام عملی به آنچه میگوییم شرط اول صداقت است و اگرنه حرف زیبا بسیار بر بالای منبرها گفتهاند. بسنجید فاصله این فتاوی را با این گفته شمس که: «در حق کافران نیز بد نه اندیشیدمی، گفتمی که داند؟ باشد که مسلمان باشد در حقیقت و در عاقبت».
یا این حکایت از ابوسعید: «بر سر تربت مشایخ رسید، جمعی را دید که در آن موضع خمر میخوردند و چیزی میزدند. صوفیان در اضطراب در آمدند و خواستند احتساب کنند و ایشان را برنجانند و بزنند. شیخ اجازت نداد. چون شیخ فرا نزدیک ایشان رسید، گفت: خدا همچنین که در این جهان خوشدلتان میدارد در آن جهان خوشدلتان داراد».
تفاوت از زمین تا آسمان است. چرا در تعجّباید که بسیاری امروز بیت حافظ را:
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد وای اگر از پس امروز بود فردایی
به زبان و ادبیات دیگری اما صریح فریاد میزنند که: بیزارم از دین شما، نفرین به آیین شما...
منشور مهسا و اقدامات بعدی، سیروس یادگار
گلی ز نسل شقایق، ویدا فرهودی