"از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
افسوس از این بیابان، این راه بی نهایت"
آرزو:
از کجا شروع کنم؟
سال نو شد
قرن نو شد
وارد قرنی شدیم که همه چیز درهم و برهم
رویاهایمان همه دور از دسترس
حکام وطن در خواب خرگوشی
و مردم حیران از سنگینی کابوس و عزا و مصیبت
همه چیز بی مزه و لوس شده
حتی آسمان هم خبر دار شده
دیشب، آنقدر برف نو بارید
همه در بهارسفید شدیم
اما، کافی نیست!
جنگ در اوکراین
قلدرمنشی روسها
در وطن، گرسنگی و نبود قانون
جهان سفید شده است
و میتوانیم به آن سلام بدهیم
اما، بشر رفوزه شده است
در همه چیز دستبرد زده است!
آرزو:
قانون جنگل در دنیا برقرار است
همه چیز نمایشی شده است
وطن از درد مینالد
یک عده، جو گیر شدهاند
قرعه کشی جام جهانی حرف روز
و نویسندهای از دنیا میرود
خبر پشت خبر طوفانی برپا شده است
و ما انسانهای بی پناه و خسته از آشفتگی روزگار
هاج و واج در خود گم شدهایم!
آرزو:
عشق هم دیگر لحظهای شده است
قهرمانها را بزرگ میکنند
ولی مردم آچمز و سرگردانند
طبیعت، هر از گاهی هشدار میدهد
ولی خودخواهی و منیتها سر از پا نمیشناسد!
آرزو:
جهان روی لبه تیغ است
ولی آن را بزک کردهاند
رویاهای مان خواب رفتهاند
عشق کالایی شده کمیاب
وجدانها در زمان ماضی سرگردانند!
آرزو:
تنها طبیعت دروغ نمیگوید
با باران و برف هشدار میدهد
اما؛ کو گوش شنوا!
هیج چیز سر جایش نیست
جز دروغ و چاپلوسی و ریا و جهل
هر کس نمد خود را در میبرد
ولی ابری از جهالت هستی را در برگرفته است!
آرزو کجایی؟
تا بیدارباش خود را جهان گستر کنی
جهان سالهاست که به خواب رفته است
و بشر، فتنه و دروغ و ظاهرسازی را زندگی میکند
پول و قدرت شده، تنها معیار بودن!
آرزو:
راستی سلام ما را به هستی برسان
ما در حواشی دنیا گم شدهایم
برایمان، راهنمای درست زندگی کردن
برایمان انسانیت، برایمان یک وجب معرفت بفرست!
آرزو:
نگذار، هستی مان برباد رود!
امیر کراب
وارفتگی در "اصل تناقض"، نیکروز اعظمی
"آزادی خوب" نام دیگر جهنم است، اکبر کرمی