این ضرب المثل بیان توصیفی و تفسیریِ بخش بزرگی از اپوزیسیون حکومت اسلامی در خارج از کشور است. من البته با این ضرب المثل مشکل دارم چون سگ را از پاک ترین و وفادارترین موجودات هستی میدانم، امیدوارم درآینده به جای سر سگ از وجه تسمیه "آخوند" استفاده شود!
از منظرِ بحشی از افراد و جریانهای سیاسی اپوزیسیون خارج از کشور که متاسفانه قدرت عجیبی در فراموش کردن مسایل و وقایع داخل کشوردارند، هر حرکت و اقدام سیاسی که با نظرشان خوانایی نداشته باشد میباید طرد، تحریف و تخریب شود. برای این دسته افراد و جریانها فقط منافغ شخصی یا گروهی خودشان مهم و اصل است، و اگرنظرات سیاسی و رفتار فرد یا جریانی با منافع این اشخاص و گروههایشان خوانایی نداشته باشد تلاش میکنند خراب و" نجس"اش کنند. بدخواهی و خود گُنده بینی و حسادت سیاسی نسبت به افراد و جریانهای سیاسی مخالف در میان کنشگران سیاسی شایع است، ویژگی هایی که امروز سبب شده تا در خارج از کشور جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی فراموش شود و وقت و انرژی گذاشتن برای تخریب یکدیگر و تفرقه افکنی و " نزاع در دنیای مجازی و واقعی" در میان اپوزیسیون خارج از کشور جایگزین آن شود.
پس از افول ِ موقت و گذرای جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی بی اعتمادی و بدبینی چنان به جان اپوزیسیون خارج از کشور افتاده که بسیارانی چشم دیدن افکار و رفتار درست و سازندۀ رقیب سیاسی خود را ندارند و هر حرکت مثبت و تاثیر گذاربا منفی بافی اینگونه تعبیر و تفسیر میشود که "هیچ گربهای محض رضای خدا موش نمیگیرد. " و اگر نظر و حرکتی تاثیر گذار و مثبت جلوه کند گفته میشود حتما " کاسهای زیرِ نیم کاسه است".
بر جسم و جانِ عزیزانمان در زندانها و شکنجه گاهها زخم مینشانند، در مدارس دخترانمان را با مواد و گازهای شیمیائی مسموم میکنند و یا به بهانه بی حجابی و بدحجابی شنیع ترین و غیر انسانی ترین رفتار را نسبت به دختران و زنان میهنمان روا میدارند در حالیکه دور این " دیگِ جوشان" به خُرد و خراب و " نجس" کردن هم مشغولیم، و یا نشسته در خانههای شیشهای به سوی یکدیگر سنگ پرتاب میکنیم و هر آنچه ناپسند و زشت است به هم حواله میدهیم و آنان، یعنی آخوندهای معمم و مکلا، از دور دستها پایکوبان و رقصان به روزگارمان میخندند.
به تداوم و گسترش و تعمیق جنبش زن، زندگی، آزادی فکر کنیم و دست از تفرقه افکنی و چوب لای چرخ یکدیگر گذاشتن برداریم.
به ایران فکر کنیم، به جانهای شیفتۀ آزادی و عدالت که به خاک افتادهاند.
رضا پهلوی، از دید احمد زیدآبادی