خروج حامد اسماعیلیون از ائتلاف مرا یاد انیمیشن عصر یخبندان انداخت که وقتی تنبل زمینی «سید» بالاخره موفق شد خود را همراه ماموت «مندی» کند، با خوشحالی گفت حالا «ما» یک تیم شدیم!... اکنون این دوستان به همان جایگاهی برگشتند که از ابتدا به آن تعلق داشتند و ما این واقعه را برای تعین و قدرت گرفتن رهبری جنبش، به فال نیک میگیریم.
خروجی این نشست، صد البته قابل پیشبینی بود. اتحاد و همبستگی باید باعث قدرت-گرفتن بیشتر رهبر باشد نه تقلیل قدرت رهبر! مثل ذرهبین باید بسوزاند، این اتحاد و همبستگی باید سطوح وسیع شیشه را در یک نقطه بیشتر متمرکز میکرد نه اینکه به بهانه دموکراسی متکثرتر کند. از نشست جرج تاون باید راننده اتوبوس بیرون میآمد نه اتوبوس! رضا پهلوی به تدریج یاد میگیرد که نباید کاریزمای معتبر خود را که در اندازه مردم ایران است با اندازه افراد و گروهها، هر قدر نیک و محترم، تقسیم کند؛ این کار نه شدنی است، نه مفید و نه خواست ما مردم. شعار «رضا شاه روحت شاد» تنها مجوزی است برای رضا پهلوی در پیمودن مسیری که رضاشاه ریلگذاری و پسرش قطار توسعه را بر آن استوار ساخت. رای ایجابی مردم به دودمان پهلوی، در ضمن متضمن این رای سلبی هم هست که مردم ایران دیگر هرگز مایل نیست آینده کشور و نسلهای بعدی را با متمرکز شدن بر هیاهوی هیجانات سیاسی از جنس افکار و رفتار حامد اسماعیلیون قمار کند. مردم عمیقاً باور دارند که ایران نیازمند رهبری مصمم، شجاع و دلسوز است تا برای نجات کشور از هر کوششی دریغ نکند، حتی اگر مجبور شود یک-به-یک تابوهایی را بشکند، که احدی را جرئت شکستن آنها نیست. چه کسی جز وی میتوانست با سفر به اسرائیل این تفکر ایدئولوژیک را بیمنزلت نماید که برعکس، هیچ دولتی در جهان به اندازه دولت اسرائیل با مردم ایران دوست و همدرد نیست؛ چون تنها یک دشمن مشترک وجود دارد که عملاً برای نابودی ایران، و رسماً برای نابودی اسرائیل طرح و برنامه ریخته است...
مردم عادی به وضوح قادر بودند فرجام این نشست را پیشبینی کنند. مطلبی که چند روز قبل از نشست جرج تاون برای یکی از نزدیکان اعضای این هیئت ایمیل شد عیناً نقل مضمون میشود تا این دوستان مبارز، دموکرات و آزادیخواه با هر قصد و نیتی که این اطلاعیه را صادر کردهاند، متوجه باشند مردم کف خیابان تنها در صورتی پذیرای آن خواهند بود که در جهت تقویت رهبری شخص رضا پهلوی باشد. این دوستان متوجه باشند که اکنون مبارزه وارد فاز جدیدی شده و فعالیتهای منفرد، پراکنده و ناهماهنگ، بیشتر شبیه به نمایشهای کمدی-تراژیک خواهد شد! تا حرکتهای مبارزهجویانه.
««نشستی برای اتحاد یا تداوم اختلاف!؟
آینده جنبش دموکراسی در ایران
دانشگاه جرج تاون
روز جمعه ۱۰ فوریه در دانشگاه جرج تاون گرد هم میآیند تا در باره «آینده جنبش دموکراسی ایران» سخن بگویند! مثل کسانی شدهایم که از «ترس» طلاق تن به ازدواج نمیدهند! دست بر دارید از این خواستگاری رفتنها! سی سال پیش باید این «بله» ازدواج رسمی را میدادید. مدتهاست که از وقتش گذشته؛ به آینده دموکراسی در ایران چه کار دارید؟ گور پدر آینده دموکراسی در ایران. شما امروز، وضع موجود را آنگونه که واقعاً هست خوب درک کنید، آینده پیشکش؛ سخن راجع به وضع مطلوب و تئوری دموکراسی را بگذارید برای زمانش که فرا خواهد رسید. اول ایران را نجات دهید. عاقلانه نیست در محاصره سیل ویرانگر، روی ویرانه، میز شام و صندوق رای پهن کنید!
خانمها و آقایان مدعو در این نشست!
این از جان گذشتگیها و پتانسیلِ تغییر در شرایط حساس کنونی، همواره بدین شکل منسجم و قوی، پابرجا نخواهد ماند.
چطور هنوز از ضرورت کاری که اکنون باید انجام داد آگاه نیستید جلسه تشکیل میدهید برای آینده دموکراسی در ایران! تمرین دموکراسی در جرج تاون که شاید بدون دعوا بتوانید کنار هم گفتگو کنید. معلوم است نه معنای دیکتاتوری را خوب میدانید، نه غایت دموکراسی را خوب فهمیدهاید. قبول و اعلان رهبر به منظور تمرکز قدرت برای امکان ایجاد تغییر، چه ربطی به دموکراسی یا دیکتاتوری دارد؟ در این جلسه یا بعداً اگر در روش مبارزه اختلاف شد؟ اگر در نحوه مذاکره با غرب با... خلاصه اگر لازم شد جلسات بعدی داشته باشید و... اصلاً بفرمایید شما سلبریتی هستید یا مبارز؟
آقای رضا پهلوی! هفت نفر آینه به دست... جناب موسوی هم به کمک شما آمد! گفته قانون اساسی جدید و انتخابات آزاد؛ نگفته خودم رهبر شوم، اما راه برای رهبر فرضی باز شد. دیگر به چه زبانی؟ باور کنید این همان دموکراسی آینده ایران است که میخواهید اکنون راجع به آن در جرج تاون صحبت کنید.
برای آینده دموکراسی در ایران، امروز عمل کنید، برای فردا حرف نزنید! صحبت راجع به دموکراسی آینده ایران یک مقوله انتزاعی و مدرسی خارج از حیطه ابطالپذیری است که در نهایت یا به شعارهای توخالی ختم میشود یا به اختلاف و البته که ایجاد چنین توقعی برای بلافاصله بعد از جمهوری اسلامی بسیار خطرناک است چون دقیقاً به همان دامی خواهیم افتاد که دموکراسی عراق و افغانستان افتاد! دموکراسی یک مقوله وارداتی و لزوماً کالای مورد نیاز جوامعی مثل ما نیست. این روش نه تنها برای دوره گذار از جمهوری اسلامی مناسب نیست که بر عکس، روال گذار به ثبات سیاسی و اقتصادی بعد از جمهوری اسلامی در ایران -باتوجه به استعدادهای بالقوه تروریستی ارکان باقیمانده این جمهوری و مخالفانی از جنس آرمانگرایان افلاطونی و قدرتهای پراکنده، فاسد و تبهکار و ایرانِ ویرانشده، الزماً باید از یک مسیر اقتدارگرایانه عبور کند تا گذاری توام با امنیت جانی و مالی برای عموم مردم ایران وجود داشته باشد.
۴۳ سال حرف بس است. به رتبه نظرسنجی اخیر گمان نگاه کنید! بعد از رضا پهلوی، علی دایی و علی کریمی بیشترین رای را آوردند! هنوز نفهمیدید چرا؟ اگر واقعاً به روش حکمرانی مبتنی بر دموکراسی در آینده ایران ایمان دارید، اکنون به صدای مردم: «رضا شاه روحت شاد»، «ای شاه ایران، برگرد به ایران» به عنوان ممکنترین نوع دموکراسی در ایران که کاغذ آن کف خیابان است و قلمش خون جوانان، گوش دهید و باورتان به دموکراسی را در همین لحظه سرنوشتساز به همه و خودتان اثبات کنید. با توهم یکسان سازی افکار و عقاید ۸۰ میلیون آدم در جستجوی ائتلاف برای انتخاب یک رهبر نباشید. ائتلاف بین همه گرایشها و عقاید غیرممکن است. شورای رهبری را فراموش کنید. ائتلاف بین کدام حزب؟ کدام گروه؟ ائتلاف بین اشخاص؟ کدام نوع بشر، کدام دموکراسی در طول تاریخ سراغ دارید توانسته باشد حکومتی یا رهبری یا ائتلافی بسازد که همه گرایشها را در خود جای داده باشد؟! آن هم در یک جنبش مبارزاتی که اساساً ابزار متعارف انتخابات، احزاب و تشکیلات را ندارد. هرچند که شمارش نسبی آرا در تظاهرات سال ۹۶، ۹۸ و اکنون روشن است.
از زندان همین امروز، زندانیان سیاسی و اکثریت کسانی که در این اعتراضات دستگیر شدند با امضای بیانیهای به شخص رضا پهلوی وکالت دادند! مردم از کف خیابان با خون خود و از درون سلول با جانمایهشان، شما را صدا زدند؛ دیگر منتظر چه هستید؟ اگر نمیشنوید، و یا به هر دلیل اعتماد به نفس کافی و یا برنامهای مشخص برای رهبری این جنبش ندارید صریحاً اعلام کنید و با اعلام یک «شخص» دیگر، خود را کنار بکشید. مثل آقای خاتمی ۱۳۷۶ نشوید که میلیونها نفر با رای خود رسالت تغییر را بر دوشهایش گذاشتند اما به این امانت خیانت کرد. نه اصلاحات انجام داد و نه کنار رفت و البته فرصت تغییرات آرام و بدون خونریزی را برای همیشه از بین برد و جز امتداد رنج مردم و بقای این جمهوری کار مهمی انجام نداد. با وقت تلف کردن شما، برنده اصلی جمهوری اسلامی است. تمرکز قدرت لازمه وجود اپوزیسیون و اساساً تشکیل اپوزیسیون است. برای شما مبارزان تبعیدی و خارج از یک نظام سیاسی تا زمانی که قدرت کاملا متمرکز نشود، حتی ابراز وجود مؤثر نمیتوان کرد، چه آنکه در سودای پیروزی بود. پس، تا زمان سرنگونی و استقرار دولت جدید، بحث در مورد دیکتاتوری یا دموکراسی را کنار گذارید و از «ترس» موهوم دیکتاتوری در آینده، تعفن امروز این جمهوری را تثبیت نکنید.
آقای رضا پهلوی! این روشنفکران، مبارزان راه آزادی و متفکران و دانشمندان ایرانی، لذتی را که از بحث و گفتگو راجع به اختلاف بین کاشانی و مصدق هنگام نوشیدن یک فنجان قهوه میبرند، با هیچ چیز، حتی رفاه و آسایش ایران عوض نمیکنند و هر کدامشان یک رهبر است. برای همین نه خودشان را قبول دارند نه شما را. ۴۳ سال برای آزمون دموکراسی در معرفی یک رهبر وقت داشتند، اما انتخاب نشد و هرگز نخواهد شد و مطمئن باشید از دل هرج و مرج و منیّت فکری این جماعت، بعد از پیروزی هم، نه انتخابات آزاد بیرون خواهد آمد نه برقراری دموکراسی. اما من و میلیونها مردم عادی لذتی از این مباحث روشنفکری نمیبریم. به نظر ما جای این بحثها در همان کافهها است نه متن سیاست عملی در توسعه و پیشرفت. ما مثل مجید رضا که نوشت: «نسلی عاشقت شد که تو را هرگز ندید» فقط به زندگیِ آزاد زمان شاه میاندیشیم نه به مدیریت فردی ایجاد آن نظم زندگی؛ چون سال ۵۷ خیلی گران، اما فهمیدیم، چندان مهم نیست قدرت از چه راهی به دست میآید، حتی اگر با ۹۹ درصد آری باشد! مهم این است که قدرت در چه راهی صرف میشود حتی اگر به قول مصدقیها، با "کودتا" باشد! ما به نتیجه حکومت نگاه میکنیم نه به عنوان حکومت جمهوری، ولایت فقیه یا پادشاهی یا حتی شیوه فردی یا دموکراتیک. از نظر ما که در جستجوی یک زندگی عادی هستیم، اگر جمهوری اسلامی قادر بود یک نظام حکمرانی علمی و طبیعی حاکم کند حتی به روش اقتدارگرایانه چین و یا سایر کشورهای پیشرفته با نظام دیکتاتوری، من و میلیونها هموطن هیچ علاقهای به مخالفت نداشتیم، چه آنکه در سودای سرنگونیاش باشیم.
اجمالاً رای ما مردم به رضا پهلوی نه به دلیل عقاید یا اعتقادات یا حتی شناخت از وی است؛ بدان جهت که بنا بر قاعده عقل سلیم، به قدر متیقن بین افراد مختلف، به جنس این فرد اطمینان میتوان داشت. چون در بدترین حالت، جنس حکمرانی و حکومت پدر و پدر بزرگش را بر ایران حاکم خواهد کرد که آرزوی هر ایرانی «غیر روشنفکر» است.
به عبارت سادهتر، مطلوب مردم با مطلوب روشنفکران فرق میکند و شوربختانه تا زمانی که این دوگانی هست، نتیجه به همین صورت خواهد بود. پس اگر خروجی این نشست به تایید انتخاب مردم در رهبری رضا پهلوی ختم نشود، دیگر این شما هستید که باید تصمیم بگیرد وارد در حلقه مجادلات بیپایان "روشنفکر" ایرانی برای اثبات خود غرق شود و یا خیلی ساده، رهبری جنبش مردم عادی را بدون کمک آنها به دست بگیرد.
گزینه سوم این است که صراحتاً اعلام نمایید تمایلی به رهبری این جنبش ندارید.