« تا جامعه ملی ایران، بخصوص نسل جوان، موفق نشود که روایت از هر طرف به سرقت رفته انقلاب بهمن، در دوران مرجع را که با کودتای خرداد 60 به ضد خود تبدیل شد را از زیر آوار تحریف و جعل و سانسور بیرون بکشد، جنبشهای انقلابی اش به نتیجه نخواهند رسید. بدتر، خود را دچار وضعیتی می کنند که بقول تاریخدان تاریخ معاصر، جمال صفری، این «کاریکاتورهای اپوزوسیون و مضحک - کمدی» دخیل بسته به ضریح قدرتهای خارجی، سعی به سرقت بردن آن و در صورت عدم موفقیت، سعی به شکست کشاندن آن می کنند. همانگونه که تا بحال کرده اند.»
با شکست کودتای 21 بهمن که در 22 بهمن، به فرو پاشی فروپاشی استبداد وابسته سلطنتی و ظهور آزادی ها در بعد از انقلاب - بهار آزادی- منجر شد، بتدریج جامعه ملی شاهد ظهور دو جریان مخالف یکدیگر در سطح رهبری انقلاب شد. یکی حزب جمهوری و موتلفان آن مانند مجاهدین انقلاب اسلامی که به قول آقای بهشتی در پی استقرار «دیکتاتوری صلحا» می بودند و جریان مقابل آن، به رهبری بزرگانی چون آیت الله طالقانی، مهندس بازرگان و بنی صدر، که در پی دفاع و نهادینه کردن، گفتمان پاریس، از جمله، آزادی های سیاسی- فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بودند.
کودتای خزنده ای که استبدادیان در لوای اسلام آغاز کرده بودند سبب نگرانی جریان آزادیخواه می شود. در نتیجه، بنی صدر و آیت الله طالقانی در ملاقاتی موافقت می کنند که بر هشدارها افزوده و هر چه بیشتر بر دفاع از آزادی ها پای بفشرند. در همین راستاست که آیت الله طالقانی در خطبه نماز جمعه شهریور 58 خود به دفاع از آزادی ها و مردمسالاری تشکیل شوراهای مردمی پرداخته و از جمله، خطاب به رهبران حزب جمهوری اسلامی می گوید که بروند پی کارشان:
«..يعني گروه ها و افراد دست اندركار اين طور تشخيص بدهند كه اگر شورا باشد ديگه ما چكاره هستيم؟! شما هيچ!! برويد دنبال كارتان، بگذاريد اين مردم مسئوليت پيدا كنند، اين مردمند كه كشته دادند...» (1)
ولی سه روز بعد از خطبه، ایشان بگونه ای ناگهانی و مشکوکی فوت می کنند. مرگ مشکوک و خاکسپاری بدون تحقیق در مورد علت مرگ و اینکه این جناح استبدادی است که از آن سود می برد، انگشت اتهام را به طرف این حزب و رهبر آن برده و اینگونه شعار شعار: « بهشتی - بهشتی، طالقانی رو تو کشتی» در تظاهرات داده می شود.
استعفای دولت بازرگان در آبان 58 به علت حمله دانشجویان خط امام به سفارت آمریکا، ( که به مرحله دیگری از کودتای خزنده بر ضد آزادی های تبدیل می شود.) نیز ضربه ای شدید به جریان دموکراتیک در سطح رهبری وارد می کند. اینگونه تنها مانعی که در مقابل کودتای خزنده حزب جمهوری اسلامی برای اشغال کامل حکومت و دولت قرار گرفته است، شخص بنی صدر می باشد.
ولی بنی صدر، که از قبل خود را برای نامزدی ریاست جمهوری آماده کرده بود، حال نظر خود را عوض می کند. چرا که می بیند که حزب انگیسی زحمتکشان مظفر بقایی، از طریق حسن آیت، دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی، و با همکاری آیت الله منتظری و آیت الله بهشتی، کودتای دیگری را بر ضد اهداف انقلاب انجام و با حقته کردن اصل ولایت فقیه در پیش نویس قانون اساسی، مردم، به عنوان تنها منبع قانونیت و مشروعیت شریک پیدا کرده اند. بهمین علت، بنی صدر نه امضایش را زیر متن نهایی قانون اساسی مجلس خبرگان می گذارد و نه در رفراندم قانون اساسی شرکت می کند.
با این وجود، تمامی نزدیکان ایشان و بدون استثناء، از جمله دکتر احمد سلامتیان و محمد جعفری، ایشان را ملزم می کنند که وظیفه دارد که خود را نامزد کند. دکتر احمد سلامتیان در توضیح چرایی اصرار بر نامزدی و فرستادن او به میان آتش ( بنی صدر گفته بود که شما می خواهید من را به میان آتش بفرستید.)، به بنی صدر می گوید که همینطور است. چرا که حزب جمهوری اسلامی تمامی ارکان دولتی را در اختیار خود در آورده و اگر موفق شود که نامزد خود را هم رئیس جمهور بکند، به گونه ای قانونی دیکتاتوری خود را بر قرار خواهد کرد.
توضیح داده می شود که حداقل نامزد شدن بنی صدر این است که مانع قانونی شدن دیکتاتوری می شود. در نتیجه، بنی صدر می پذیرد، ولی به این شرط که اگر مهندس بازرگان نامزد شود ایشان نامزد نخواهد شد، چرا که چنین نامزد شدنی سبب شکسته شدن صف مخالفان دیکتاتوری خواهد شد. در نتیجه در زمانی که از وزارت کشور اطلاع می دهند که مهندس بازرگان قصد نامزد شدن ندارد، ایشان در ساعت آخر اسم نویسی خود را نامزد می کند.
وقتی مردم، انتخابات ریاست جمهوری را به رفراندم برای آزادی و بر ضد استبداد، تبدیل می کنند
انتخابات ریاست جمهوری، سونامی مردمی را به طرف بنی صدر ایجاد کرده و با وجود 124 نامزد، با بیش از 76% آراء انتخاب می شود.
دوعلت اصلی سبب ایجاد موج بیسابقه مردمی به طرف بنی صدر شد:
- ارتباط مستقمیی که بنی صدر در بیشمار سخنرانی ها در سراسر ایران با مردم ایجاد کرده و عرضه برنامه های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی اش، که در طول بیست سال آن را تدوین کرده بود. برنامه هایی که در راستای اهداف اعلام شده دموکراتیک، آزادیخواهانه، استقلال طلبانه و عدالتخواهانه انقلاب در پاریس انجام شده بود. ( 2)
- ترسی که در وجدان جمعی جامعه از کوشش حزب جمهوری اسلامی در باز سازی انقلاب ایجاد شده بود ( شعار «مرگ بر سه مفسدین/ بهشتی و خامنه ای و رفسنجانی» در این رابطه بود که داده می شد.) بنی صدر با عرضه روش بحث آزاد با دگر اندیشان و دفاع بی قید و شرط از آزادی ها و مبارزه با انواع و اقسام سانسور، ( برای مثال، نام یکی از کتابهای او: «تعمیم امامت و مبارزه با سانسور» بود که در واقع اسلام ارسطو زده و رابطه تقلید و مرجع تقلید را به چالش کشیده و اینکه هر فرد، خود رهبر خود است و خود را رهبری می کند و به واسطه نیازی ندارد.) را به عنوان پاد زهر استبداد یافته بود.
اینگونه و با وجودی که به جز روزنامه او - انقلاب اسلامی - که به پر تیراژترین روزنامه کشور تبدیل شده بود- صدا و سیما و دیگر روزنامه ها، بصورت آشکار و پنهان بر علیه او تبلیغ می کردند، به چنین پیروزی بیسابقه ای دست یافت. طرف دیگر این پیروزی، شکست سخت تحقیرآمیز نامزد حزب جمهوری، دکتر حسن حبیبی بود که زیر 5% رای آورد. نتیجه انتخابات ریاست جمهوری که به قول سفیر کبیر سویس، فلایو مرونی در ایران، تنها انتخاباتی بود که بگونه ای دموکراتیک انجام شد ( 3) به روشنی و بر خلاف سخنان کسانی چون دکتر ابراهیم یزدی و سروش، که محل عمل خود را در جبهه استیدادیان قرار داده بودند، نشان داد که جامعه ملی « هم می داند که چه می خواهد و هم می داند که چه نمی خواهد.»
در واقع، رای انبوه به بنی صدر دو پیام را در خود داشت: یکی نه به استبداد است و دیگری بله به دموکراسی و آزادی.
شوکه ای که این شکست به جناح استبدادی وارد کرد، با تقلبات 70% درصدی مجلس جبران و از این ببعد، وظیفه اصلی مجلس تقلبی، مانع تراشی برای رئیس جمهور شد. یعنی همان چیزی که در نوار حسن آیت، ( دبیر سیاسی حزب جمهوری و شاگرد مظفر بقایی.) آمده بود و اینکه وظیفه مجلس ایستادن در مقابل رئیس جمهور است. چرا که بنی صدر را خطری برای انقلاب (بخوانیم استبداد حزب جمهوری مجاهدین انقلاب اسلامی و موتلفه و...و) توصیف کرده بود و از جمله دلایل این خطر را اینگونه توضیح داده بود که بنی صدر گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی را عملی « ضد انسانی، ضد اخلاقی، ضد قانونی» (4) توصیف کرده است.
با این وجود، محبوبیت بنی صدر در میان مردم و نظامیان به اندازه ای بود که خمینی نیز حاضر نبود بگونه ای علنی از رهبران حزب جمهوری دفاع کند. تا جایی که آقایان بهشتی، رفسنجانی و خامنه ای نامه ای مشترک و نیز جداگانه به آقای خمینی نوشتند و شکایت از اینکه چرا آنها را تنها گذاشته اید. در حالیکه ما با حمایت شما بود که حزب جمهوری اسلامی را ایجاد کردیم. (5 )
ولی واقعه ای که به یاری حزب جمهوری اسلامی و سعی اش در باز سازی استبداد، شتافت، کودتای نوژه بود. یعنی که کودتایی که بر خلاف کودتاهای نظامی، مرکز ثقل آن نه نیروی زمینی که نیروی هوایی قرار گرفته و دقیقا برای شکست طراحی شده بود:
«بسیاری از خلبانان نیروی هوایی ارتش و مورخانی چون سرتیپ بازنشسته علیرضا نمکی معتقدند که طرح کودتا در حقیقت جهت شکست طراحی شده بود و نه موفقیت...» (6)
چرا که نیروی هوایی تنها نیرویی بود که تا حد زیادی از دست آخوندها جان سالم بدر برده بود و ترس صدام حسین از نیروی هوایی، کوشش دکتر بختبار برای بر انگیختن صدام برای حمله به ایران را بی اثر کرده بود:
همانطور که در این مصاحبه می بینیم، حامد الجبوری وزیر خارجه صدام حسین تصریح می کند که جورج براون، وزير امور خارجه انگلستان در زمان حزب کارگر، شاهپور بختيار و یک ژنرال ایرانی(اسمش را دقیق به خاطر ندارد) در جلسه ای اين پيام را به صدام دادند که بهترين وقت برای حمله به ايران است. در اين جلسات همه کسانی که با صدام ملاقات می کردند تاکيد داشتند که ايران در آستانه فروپاشی است و ارتش اين کشور متلاشی شده و نيروی هوايی اين کشور به علت اعدام افسرانش ( بعد از کودتای نوژه) زمين گير شده است. همه آنها به گونه ای صحبت می کردند که گويا عمليات نظامی در ايران صرفا تفريح است و همين مسئله صدام را به آغاز جنگ با ايران تشويق می کرد:(7) لطفا برای اطلاعات بیشتر به این تحقیق مراجعه کنید. ( 8)
ولی به یمن دموکراتیزه کردن ساختار ارتش بوسیله بنی صدر و بر انگیختن عرق ملی خلبانان برای دفاع از وطن در سخنرانی تاریخی اش در پایگاه هوایی دزفول و آنها را رستمهای زمان خواندن (9 ( ، نیروهای مسلح، پیش بینی صدام و همکاران "ایرانی" و متخصصان نظامی غرب با شکست مواجه کرده و شگفتی آنها را بر انگیختند. برای نمونه در اسناد دولت انگستان می بینیم که به لندن گزارش می شود:
«... ... عراقیها اقتدار ایرانیها را دست کم گرفته بودند و آماده پاتک آنان نبودند ... شگفتی بزرگ جنگ این است که نیروی هوایی ایران هنوز قادر به انجام پنجاه سورتی پرواز در روز است.» (10)
نتیجه اینکه بنا بر گفته سرهنگ فکوری و تیمسار فلاحی، ارتش ایران، با شکستهای پیاپی ای که به عراق وارد آورده بود، موفق شده بود که بیش از نیمی از سرزمینهای اشغالی را پس بگیرد:
« سرهنگ فکوری در توضیح همین سئوال گفت: وقتی جنگ شروع شد، ما در جبهه خوزستان 28 تانک بیشتر نداشتیم، در محور دزفول فقط 8 تانک و یک توپ موجود بود که توانست پیشروی لشگر عراق را بگیرد و در تاریخ نظامی دنیا شما موردی را پیدا نخواهید کرد که ارتشی درگیر با چنین مشکلات عظیمی کار معجزه آسایی را کرده باشد. از روز سوم جنگ نیروی هوائی مجبور شد مستقیما با نیروی زمینی عراق درگیر بشود، چیزی که شما در هیچ جای دنیا نمی بینید.
تیمسار فلاحی در پاسخ به سئوال دیگری که چه مقدار از خاک ایران از اشغال نیروهای بعث خارج شده است گفت: حدود 45 درصد از سرزمین های اشغالی را پس گرفته ایم که 15 درصد دیگر زمینهائی است که قابل سکونت نبوده و در دست عراق نیز نیست ولی در اختیار ما هم نمی باشد لذا فقط 40 درصد زمینهای اشغالی هنوز در دست نیروهای مهاجم است.» (11)
در این رابطه است که عراق، با طرح کشورهای عدم تعهد برای پایان دادن به جنگ و بیرون بردن مابقی نیروهایش از خاک وطن و دادن غرامت سنگینی ( که شیخهای نفتی خلیج فارس می پرداختند.) موافقت می کند. رئیس جمهور، در شب 20 اردیبهشت 60، مشاور خود، آقای علی امیر حسینی را با این اطلاع به نزد آقای خمینی می فرستد. در گفتگویی که بین طرفین انجام می شود، آقای خمینی نیز با پایان جنگ موافقت کرده و فقط می گوید که اسم آن را صلح نگذارید. آقای امیر حسینی می گوید که صلح، صلح است و نام دیگری بر آن نمی شود گذاشت. آقای خمینی پاسخ می دهد که آقای بنی صدر ادیب است و خود می داند که چکار کند. اضافه می کند که علت اینکه می گویم اسم آن را صلح نگذارید این است که فردا، روزنامه هایی مانند جمهوری اسلامی با آن مخالفت و شعار "مرگ بر سازشکار" را خواهند داد. علی امیر حسینی می گوید که اگر شما موافقت خود را اعلام کنید، آنها جرئت نخواهند کرد که چنین موضعی بگیرند.
در نتیجه، روز بعد، آقای احمد خمینی با پیام آقای خمینی به شورای عالی دفاع که متشکل از سران نیروی زمینی، هوایی و دریایی و سپاه پاسداران و آقایان رجایی و خامنه ای حضور داشتند اعلام و همگی موافقت می کنند. قرار می شود که این موافقت نامه را احمد خمینی اعلام کند تا همگان بدانند که آقای خمینی با آن موافق است. (12 )
در این فاصله است که بنا بر اطلاعات متواتر، رهبران حزب جمهوری به نزد آقای خمینی رفته و رفسنجانی، که بیش از همه رگ خواب آقای خمینی را در دست داشت، گریه می کند و می گوید که محبوبیت بنی صدر به حدی است که تمامی روحانیت بدون شما توان مبارزه با بنی صدر را ندارد. ولی اگر جنگ را تمام کند، دیگر شما هم جلودار او نمی توانید بشوید و سوار تانکهایش شده و وارد تهران می شود. اینگونه، از نقطه ضعف شدید آقای خمینی که حفظ قدرت بود استفاده و نظر اولیه او را تغییر می دهند و در نتیجه، با یاداشتی در شب، بنی صدر را از فرماندهی کل قوا بر کنار می کند.
روایت سلاخی شده این گفتگو را چند سال پیش آقای شمخانی در تلویزیون بیان کرد: (13)
تا این زمان، بنا بر اطلاعات ارتش، تعداد شهدای ایران 6 هزار نفر و زخمی ها 24 هزار نفر بودند.
البته بعدها رژیم اصل چنین موافقتانه ای را به زیر سوال برد و اینکه اصلا اینگونه نبوده و آقای خامنه ای هم گفت که هیچ پیشنهادی به آنها نشده بود. این در حالیست که چند ماه بعد از کودتای خرداد 60، آقای رفسنجانی، در مصاحبه با "الموقوف العربی"، صریحا این توافق و پیشنهاد را پذیرفته بود:
«... صدام حسین توسط میانجیها موافقت کرد طبق مواد و شرایط قرارداد الجزایر و بدون قید و شرط، عقب نشینی کند. ولی ما این پیشنهاد را رد کردیم و با هرگونه توافقی مخالفت خواهیم کرد...» (14)
با این وجود آقای خمینی سعی می کند که بنی صدر را در مقام ریاست جمهوری نگه دارد و از طریق آقای علی امیر حسینی به بنی صدر پیام میفرستد که بنی صدر عزیز ماست و حاضر است که نخست وزیر، و البته دولت، را نیز بر اساس میل او تعیین کند. البته بهای آن، سکوت رئیس جمهور در رابطه با باز سازی استبداد و طرد هشت گروه سیاسی بود (بیشتر این سازمانهای سیاسی، مانند حزب توده و چریکهای فدایی، از مخالفان سر سخت او بودند، ولی بنی صدر به عنوان رئیس جمهور، بدون توجه به دشمنی آنها، از حقوق سیاسی آنها دفاع می کرد). خمینی هنوز فکر می کرد که بنی صدر بمانند او، هدف را قدرت می داند و برای حفظ آن حاضر به زیر پا گذاشتن تعهداتش با مردم می باشد. این با وجودی بود که بنی صدر در نامه 18 خرداد خود به آقای خمینی از جمله گفته بود:
«...شما رهبری ملتی را به ریاست حزب مشتی فرصت طلب فاسد فروخته اید...(ص 449)» (15)
ولی پاسخ بنی صدر شفاف و صریح است و نشان می دهد که حاضر نیست عهد خود با مردم و اهداف انقلاب را با قدرت بیشتر معامله کند و در پاسخی که به علی امیر حسینی دیکته می کند از جمله می گوید:
«... مقام ریاست جمهوری را نیز از این رو پذیرفتم که بر پایه عقیده به مردم خدمت کنم و تمام نیرویم را برای دفاع از این اصول به کار بردم. اما بر من آشکار گشت که شما کسی را نمیخواهید که بر پایه عقیده عمل کند بلکه آلت دست میخواهید. ریاست جمهوری مقامی نیست که به خاطر آن اصول و ارزشهایم را زیر پا بگذارم. اگر نتوانم خدمت کنم دیگر این مقامها جذابیتی برایم نخواهند داشت. اگر به دنبال آلت میگردید از من چنین انتظاری نداشته باشید؛ بسیاری دیگر هستند. ما نظام سلطنتی را واژگون نکردیم تا نظامی بدتر از آن را جایگزین کنیم.> (16)
آقای خمینی با حالتی درهم به امیر حسینی می گوید که به ایشان بگویید که اینها پاسخ من نشد و اینکه به شما علاقه دارم و کشور، بعد از من ( جز شما) کسی را ندارد و می خواهم خود را حفظ کنید. ولی، برای ماندن بر مسند ریاست جمهوری و افزایش اختیارات او، چهار شرط می گذارد. از جمله آنها دست از تکرار این سخن که روسای قوه قضائیه غیر قانونی می باشند و اینکه مجلس، مجلسی قلابی است دست بر دارد و از گروهکها - منظور همان هشت گروه سیاسی- است دوری کند ( تا بتواند دست به سرکوب آنها بزند.)
امیر حسینی به دفتر ریاست جمهوری بر گشته و با بنی صدر در کرمانشاه تماس می گیرد. بنی صدر این پاسخ را دیکته می کند:
« دردناک است که از من توقع دارید تا به آلت خودکامگی بدل شوم، در مورد شما سخت در اشتباه بودم. اصل برحفظ قدرت به هر قیمت نيست، اگر پایبندی بر اصول و پایداری بر عقیده و میثاق ما با مردم نبود، هیچکس خطر نمی کرد تا مستبدی برود و استبدادی مخوف تر جای آنرا بگیرد. از من انتظار عدول از عقیده و شکستن پیمان با این مردم را نداشته باشید. همانطور که عرض شد اگر بدنبال آلت هستید، من آلت بشو نیستم. آلت فروان است.» (17)
ولی به امیر حسینی می گوید که پیام را به آیت الله پسندیده داده تا او به برادرش برساند. چرا که با این پاسخ، خمینی بطور کامل از رئیس جمهور قطع امید خواهد کرد و ممکن است دستور دستگیری او را بدهد.
این در حالی بود که به دفتر و خانه اش حمله شده و نارنجک انداخته شده بود و آیت الله گیلانی حکم هفت بار اعدام او را داده بود. اعضای حزب ایران داریوش فروهر نیز رئیس جمهور را پنهان کرده بودند و بسیاری از اعضای مجاهدین انقلاب اسلامی و دیگر گروهها در پی یافتن و قتل اولین رئیس جمهور تاریخ ایران بودند.
کودتا از طریق مجلس قلابی
البته از آنجا که برای بر کناری رئیس جمهور، پوشش "قانونی" لازم بود، آیت الله بهشتی کوشش می کند که اینکار را از طریق شورایعالی قضایی انجام دهد که موفق نمی شود. آیت الله موسوی اردبیلی در کتاب "غائله چهاردهم اسفند 1359" علت آن را اینگونه توضیح می دهد که هنوز پاکسازی این شورا از لیبرالها! انجام نشده بود.
بنا بر این، این مسئولیت را مجلسی که از آغاز کار مسئولیت اصلی آن که زدن رئیس جمهور بود با ذوق و شوق برعهده می گیرد. در نتیجه در دو جلسه 30 و 31 خرداد 60، رئیس جمهور را به علت بی کفایتی، عزل می نماید. در مجلس، کودتا چیان، چنان جو وحشتی را حزب اللهی ها که به مجلس آورده شده بودند ایجاد می کنند که چندین نماینده که برای دفاع از رئیس جمهور اسم نویسی کرده اند، از جمله آقای هاشم صباغیان، از وحشت خود را غایب می کنند و دیگرانی، مانند خانم اعظم طالقانی، از پاپ کاتولیکتر شده و خواستار بر کناری رئیس جمهور می شوند. بنا بر این تنها مهندس معین فر است که مسئولیت دفاع را بر عهده گرفته و می گوید که این کارها تاتر بازی است چرا که تصمیم بر کناری از بیرون مجلس گرفته شده است. در آخر هم کار خود را برای مرگ آماده و سخنان خود را با انا لله و انا الیه راجعون به پایان می رساند.
مجلس کودتاچیان، 14 دلیل برای بی کفایتی رئیس جمهور ذکر می کند که مهمترین آنها:
- باور به دموکراسی، ۲. باور به حقوق بشر، ۳. مخالفت با اصل ولایت فقیه. ۴. مخالفت با اعدام، ۵. مخالفت با شکنجه، ۶. مخالفت با زندان کردن های غیر قانونی، ۷. مخالف با به گروگان گرفتن دیپلماتهای آمریکایی، ۸. مخالفت با ایجاد بیدادگاه های انقلاب ، ۹. مخالفت با ایجاد سپاه پاسداران، ۱۰. مخالفت با کیش شخصیت آقای خمینی. 11. ملی گرا و طرفدار مصدق بودن می باشد. (18)
کودتای مجلس همراه با به خاک و خون کشیدن تظاهرات 30 خرداد در حمایت از رئیس جمهور و شروع اعدامهای فله ای جوانان و نوجوان دختر و پسر و بدون محاکمه حتی بدون کسب هویت همراه می شود. به دفاتر همکاری و هم آهنگی مردم با رئیس جمهور، که تنها سازماندهی موازی در ایران بود حمله و بسیاری دستگیر و شکنجه و اعدام می شوند. کسانی، همچون شهید قائمی و لقایی، که به رئیس جمهور پناه داده بودند دستگیر و اعدام می شوند ( پدر شهید لقایی تاب اعدام را نیاورده و هفته ای بعد خود کشی می کند.) همکاران و مشاوران رئیس جمهور، همچون حسین نواب صفوی، رشید صدر الحفاظی، دکتر منوچهر مسعودی، و ذولفقاری اعدام و دیگران مانند آقایان محمد جعفری و خانم سودابه سدیفی و بسیاری دیگر زندانی می شوند.
کودتایی که حتی آکادمیکها هم در سانسور آن نقش بازی کرده و می کنند
از شگفتی های تاریخ انقلاب است که حتی اکثریت نزدیک به تمامی آکادمیکهای متخصص تاریخ انقلاب ایران در خارج از کشور هم با روایت رسمی رژیم همراه شده اند و اینکه بنی صدر بگونه ای قانونی بر کنار شد! سلطه این نگاه بر ادبیات انقلاب آنگونه است که وقتی تحقیق خود در باره این کودتا را برای یکی از ژورنالهای معتبر خاورمیانه در انگستان فرستادم، مانع انتشار آن شده و توضیح داده شد که در برکناری رئیس جمهور، تمامی موارد قانونی رعایت شده است!!! یعنی فتوای هفت بار اعدام رئیس جهمور و حملات به خانه و دفتر رئیس جمهور و اعدام و دستگیری همکاران رئیس جمهور و به گلوله بستن طرفداران رئیس جمهور در خیابانها و اعدامهای بدون محاکمه فله ای و...همه قانونی بوده است!
در طول سالها، ژورنالهای دیگر هم از انتشار آن خود داری کردند ( البته با همکاری چند نفر از اساتید و حمایت بعضی از معتبر ترین روشنفکران آمریکایی، موفق به شکستن سانسور شده و قرار بر انتشار آن شده است و اینگونه اولین تحقیق آکادمیک در این مورد خواهد بود.). شدت سلطه این گفتمان در ادبیات انقلاب ایران آنقدر شدید است که وقتی برای تحقیق و تنظیم و کد گذاری دلایل بر کناری رئیس جمهور در مجلس به مذاکرات مجلس مراجعه کردم، متوجه شدم که در میان صدهها کارشناس، اولین پژوهشگری هستم که به آنها مراجعه و از آنها استفاده کرده است! این در حالیست که بسیار مقالات تحقیقی در مورد انقلاب بهمن انجام و تعداد نه چندان کمی از آنها فقط بکار گزارش آخر سال به کمیته های سنجش استاد در دانشکده ها می آیند.
آینده در گذشته است که اتفاق می افتد
اینگونه است که جامعه ملی و نسل جوان، بیش از هر چیز قربانی سانسور تاریخ انقلاب است. چرا که تا روایت به سرقت رفته کودتای خرداد 60 وارد داستان انقلاب بهمن نشود، بخش بزرگی از جامعه ملی به قهر بزرگ خود با انقلاب بهمن پایان نخواهد داد و بدون چنین پایان دادنی، جنبشهای انقلابی پی در پی نه تنها به نتیجه نخواهند رسید، بلکه همانگونه که دیدیم، قدرتهای خارجی، از طریق وابستگان خود، با تویت گیت و وکالت گیت و پیمان مهسا گیت کوشش در مصادره کردن انقلاب خواهند کرد.
به سخن دیگر
تا جامعه ملی ایران، بخصوص نسل جوان، موفق نشود که روایت از هر طرف به سرقت رفته انقلاب بهمن، در دوران مرجع را که با کودتای خرداد 60 به ضد خود تبدیل شد را از زیر آوار تحریف و جعل و سانسور بیرون بکشد، جنبشهای انقلابی اش به نتیجه نخواهند رسید. بدتر، خود را دچار وضعیتی می کنند که بقول تاریخدان تاریخ معاصر، جمال صفری، این «کاریکاتورهای اپوزوسیون و مضحک - کمدی» دخیل بسته به ضریح قدرتهای خارجی، سعی به سرقت بردن آن و در صورت عدم موفقیت، سعی به شکست کشاندن آن می کنند. همانگونه که تا بحال کرده اند.
(1)
(2)
نوزده تعهد که آقای خمینی هنگام اقامت در فرانسه از خلال سخنان و مصاحبه ها پذیرفت:
۱-تمام مردم در رهبری شرکت می کنند2.-توحید اجتماعی3-اصل بر استقلال و آزادی است4. -خمینی و روحانیان نقشی در دولت نخواهند داشت. 5. -دولت حق دخالت در رسانهها را ندارد6 -آزادی عقیده و احزاب۷-آزادی مذهبی، 8 -استقلال از سلطه داخلی و خارجی، 9. -دستگاههای فشار و اختناق از میان خواهند رفت، 10.-نظام اجتماعی بدون سلطه و استثمار،11.-حقوق انسان جهان شمول است 12- زنان حقوق برابر با مردان دارند و زن می تواند رئیس جمهور شود. 13-اقتصادی تولید محور بر پایه توحید اجتماعی، بنا بر این در خدمت انسان 14.-دانشگاه و رابطه دانشگاهیان با روحانیان 15.-استقلال دستگاه قضائی و امنیت قضائی شهروندان.16-صلح اجتماعی و زندگی همه با هم 17. -تبعیضها از میان بر می خیزند و اقوام ایرانی "ملت واحد" می شوند 18-ایران راه رشد را در پیش می گیرد 19 -روش ،بحث آزاد است و این گونه بحث همگانی است. بنا بر نقد و نقد متقابل است 20-عفو همگانی ( بند بیستم را آقای خمینی به بازگشت به ایران موکول کرده بود.
(3)
https://www.youtube.com/watch?v=cFE56cip12w&t=2s
(4)
غائله چھاردم اسفند 1359زیر نظر سید عبد الکریم موسوی اردبیلی ( تھران. انتشارات نجات، چاپ دوم. 1364) ص 348
(5)
دو نامه در مقدمه کتاب عبور از بحران آمده است. ( ورقها شماره ندارند.)
(6)
(7)
https://www.youtube.com/watch?v=o-nZcAwl2lw
(8)
بختيار: اسطوره و واقعيت، هدف از کودتای نوژه (بخش دوم)، محمود دلخواسته
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/01/082131.php#more
بختيار: اسطوره و واقعيت (بخش پايانی)، نقش بختيار در حمله عراق به ايران، محمود دلخواسته
http://open.gooya.com/politics/archives/2009/01/082404print.php
(9)
https://www.youtube.com/watch?v=zV5SWlg2YOQ
(10)
http://mtafreshi.persianblog.ir/post/164/
(11)
(12)
https://alisedarat.com/1401/07/09/9373/
خلاصه این اطلاعات را آقای امیر حسینی به تفضیل در فیلم مستندی در باره بنی صدر با عنوان : «ظهور و سقوط بنی صدر» که شرکتی انگیسی ساخته بود بیان کردند، که خلاصه ای از این اطلاع از ایران اینتر نشنال پخش شد، اظهار کردند. در مصاحبه با اینجانب که در تاریخ 23 خرداد 1402 با اینجانب انجام دادند، با ذکر جزئیات این اطلاع ار با نویسنده در میان گذاشتند.
(13)
https://www.youtube.com/watch?v=NfrQBKIM46s
(14)
(15)
ص 449
(16)
https://enghelabe-eslami.com/index.php/tamas/17-didgagha/48587-2022-09-27-15-51-18.html
(17)
همان
(18)
tabar_chenasi_khordade_60 (enghelabe-eslami.com)
باز هم تشدید اعدامها، علی شاکری زند
مبنای انتخاب سرنوشت ساز مردم ایران، کورش عرفانی