سردی فعالیت و کنش گری سیاسی ما را وارد عصر سردرگمی و پرالتهاب سیاسی کرده است و دوباره سیاست زدگی، به شکل رها شدن لگام احساسات و گفتار، و سیاست گریزی، همچون تماشاچیان بیتفاوت، حاکم سپهر سیاست شدهاند. سیاست اگر در چرخه تکرار و بازتولید الگوهای شکستخورده گرفتار شود، راه را بر هرگونه نوآوری و خلاقیت مسدود میکند و به گسست ارتباط با مردم و نخبگان میانجامد و جاده صاف کن ورود سیاست بازان و بند بازان به قلمرو سیاست خواهد شد که فرجامی جز فرسایش هنجارهای سیاسی و ارزشهای ذهنی ندارد و میتواند تا رکود سیاسی هم پیش رود.
هر نوع کنش سیاسی در گام نخست، نیازمند مقدمات و پیشنیازها است، و عملیاتی کردن راهکارها، بدون ذهن پرسش گر و تأمل تشکیلات ساز ممکن نیست و تنها به بازاری شدن سیاست میانجامد. از کسانی که با تفکرات مکانیکی همچنان در اسارت رفتارهای غریزی و گفتارهای به عاریت گرفته شده بسر میبرند، نمیتوان انتظار ارائه ایده جدید و برنامه تازهای را داشت. با این روشها و ملق زدنها شاید تغذیه احساسی برخی فراهم شود، اما آبی برای سیاست ورزی گرم نمیشود.
وقتی دو پیش شرط مهم و اساسی، یعنی دانش سیاسی و مدیریتی، غایب باشند، بدیهی است که راهکارها نمیتوانند بر اندیشه منسجمی بنا شوند تا ساختاری سامانمند شکل گیرد. برداشتهای سطحی از گزارههای سیاسی که بیشتر محصول احساسات و دست تنگی معرفتی است، اجازه عبور از استدلالهای سطحی و یافتن روشهای خلاقانه و رسیدن به اندیشههای راهگشایانه را نمیدهد. فعالیتهای جنجال برانگیز و گزینههای واکنشی هیچ گونه منزلت و وجاهتی در پی نخواهند داشت و سرانجام به یک آوردگاه تازه دشمنی تبدیل میگردد.
روزمرگی سیاسی و تکرارشوندگی در سیاست اکنون به انگولک کردن مفاهیم رسیده است، که با توجه به شرایطی که در آن بسر میبریم، نه موضوعیت دارد و نه راهگشاست، و تنها سیاست ماتم زده وطنی را به یک معضل دیگر مبتلا میکند. مدلولی که دچار بدفهمی شده و مورد عنایت «بحرالعلومان» قرار گرفته، «براندازی» است. وقتی دستگاه ذهنی و فکری توان شناخت و تحلیل دقیق پدیدهها و رخدادها را ندارد، بدفهمی و بدتعبیری، و به دنبال آن استدلالهای سست و بیپایه، به گمراهی و پیامدهای ناگوار منجر میشود و نباید اجازه داد که چنین سطحی نگری هایی وارد گفتمان سیاسی شود، زیرا به انباشت مجادلههای غیر منطقی دامن میزند و به زیان جنبش انقلابی و سبب تنگ شدن گذرگاه عبور از رژیم درمانده اسلامی خواهد شد.
وقتی در میان کنشگران سیاسی هنوز مفاهیم بنیادین مشترکی که از معانی یکسانی برخوردار باشند، بوجود نیامده است، تا محتوای کلامی یک تفاهم سیاسی را امکانپذیر سازد، بهتر است که این فضای نه چندان شفاف و آشفته را با ریزگردهای انفعال فکری و ناتوانی سیاسی از این بیشتر آلودهتر نکنیم. ما نه اجازه داریم و نه میباید، دگرگونیهای جهشی و انقلابی را تنزل معنایی دهیم و در قفس تنگ «واژگان» اسیر و محدود سازیم و مراحل گذار از یک رژیم را در واژه «کنترل شده» ملاحظه و نشانه گیری کنیم.
سرچشمه مفهوم «براندازی» گفتمان هژمونی است که از دی ماه۹۶، گستره سیاسی ایران را در دست گرفت و به قطب نمای هر اعتراض و کنش سیاسی تبدیل گشت. با اعتبارترین و تنها گفتمان شناسنامه داری که در بستر فرهنگ ملی بالیده و رشد یافته و توانست با تثبیت هویت خویش، آماج و اهدافش را پیرامون دو اصل «ایران گرایی و انسان گرایی» مفصل بندی کند. فرایندی درونی است که در متن جامعه جوشیده، و سازگار با انتظارات مردم، با برتریاش بر محیط گفتمانی، توانسته است به تداوم جنبش انقلابی در مسیری مطلوب یاری رساند. غفلت از ریشههای دقیق بالندگی و فراخی این مفهوم، باعث انحراف و دوری از نتیجههای دقیق و درست خواهد شد و بسیار گمراهکننده است.
«براندازی» بیانگر اراده است و با اراده گرایی رمزگشایی میشود و اساساً حرکتی است که با خودآگاهی و تصمیمگیری «انجام» میشود، مردم را در بکارگیری از تاکتیکهای اعتراضات و روشهای اعتصابات خودمختار میسازد، اقدامی هدفمند و منطقی است و استوار بر راهبردی «راه حل محور». «سرنگونی کنترل شده» اما، بیان ناب بی تحرکی است که در واکنش گرایی انعکاس مییابد و با سازش و هم نشینی و دمسازی رونمایی میشود، راهبردی محدود کننده و «مسئله محور» است و فرایندی مشکل زا که با مغشوش کردن راهکارهای مدیریتی، نقشهراه را پیچیده و انجام ناپذیر میسازد. با چنین رویکردی، جنبش «عمامه پرانی» میبایست به علت خوش رقصی کسانی برای آخوندها و احترام به اعتقادات مذهبی برخی، کنار گذاشته میشد و همین امر سبب شکاف و تفرقه میگشت و مردم را به انفعال میکشاند.
مفاهیم از اساسیترین سازههای شکل دهی تفکر در فرایندهای انقلابی هستند و دست زدن به ترکیب و تغییر آنها، کاربرد اصلی آنها را دچار مشکل، و دستیابی به اهداف را شکننده میسازد. مفاهیم تفکر زبانی است، نوعی نگرش نسبت به یک امر خاص است که با تولید اندیشهای سامانمند، نگاه مردم و ماهیت دگرگونیهای اجتماعی را بیان میدارد.
سیاست یک رهیافت مجزا و مستقل نیست که بتوان رویکرد آن را بدون توجه به دیگر مجموعهها موشکافی کرد. خمیرمایه سیاست از اجزای گوناگون ثابت و متغیر تشکیل شده است، اما بخشهای ثابت همیشه تحت تأثیر متغیرها قرار دارند و بیشتر وابسته به متغیرهای درونی هستند تا تابع متغیرهای برونی، بعبارتی دادههای پیوسته (برای نمونه: درآمدهای ارزی) تابع دادههای گسسته (میزان درآمدهای ارزی) است.
مگر «متغیرهای» عالم سیاست در روسیه و تهدیدات پریگوژین، فرمانده گروه شبه نظامی واگنر، را نمیبینید که چگونه اجزای ثابت و از پیش برنامهریزی شده سیاست را به تلاطم درآورده است.
سیاست، دانش متغیرها هم است، و ایستارهای سیاست حاصل متغیرهای متعددی است تا انتقال فرایندهای عملیاتی از ذهن به عین فراهم گردد و مفاهیم قابل اندازهگیری و سنجش شوند. بنابراین در روندی که متغیرها، چه متغیر درونی، برونی، و فردی، حرف اول و آخر را میزنند و دست بالاتری نسبت به عوامل ثابت سیاسی، و اغلب در نوسان، دارند، سخن از «سرنگونی کنترل شده» گفتاری نسنجیده و بیهوده است که نشان از ناآگاهی سیاسی دارد.
بررسی متغیرهای کارساز در سیاست و سپس وزن دهی و طبقه بندی آنها از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر ساختارهای نظامهای سیاسی است. اینک، بنابر حساسیت جنبش انقلابی و اهمیت امر براندازی، «متغیر فردی»، یعنی نمایان شدن چهره «رهبر» انقلاب ملی، بر متغیرهای درونی و برونی اولویت دارد. چنانکه برای جمهوری اسلامی، در حال حاضر، «متغیر برونی»، یعنی توافق موقت و از سرگیری روابط با عربستان، بیشترین نقش را در ثبات سیاسی حکومتش دارد و بر متغیرهای درونی و فردی اولویت دارد.
سیاست وابسته به کنشها و تصمیمات انسانی است، برآمده از ساختارهای درونی و برونی، عوامل پایدار و ناپایدار، و حاصل بازی فاکتورهای گوناگون و پرشماری است که بسیاری از آنها ناآشنا و غیرقابل پیشبینی هستند. از این رو، در جنبشهای اجتماعی بسیاری از رخدادهای تصادفی و کنترل ناپذیر دست دارند که از متن مناسبات «قدرت» ناشی میشود و با روایتهای پوچ کسانی که میخواهند همه چیز را با سطحی نگری توضیح دهند، همخوانی ندارد.
کسانی که سیاست را ثابت و ایستا فرض کردهاند، در دست انداز حوادث و چاله چولههای سیاست، تنها چیزی که به ذهنشان متبادر نمیشود، «کنترل» است. ساده کردن موضوعات سیاسی، چنانکه هم قد ذهن عدهای شود، روا نیست و به آفت بیشتر سیاست و سیاست ورزی دامن میزند. قلمرو سیاست پهناور است، اما، سیاست مشق سادهای نیست که هر کس بتواند بنویسد، و سیاست ورزی، فضیلتی نیست، که هر کس دارا باشد.
امیر امیری