Tuesday, Jun 27, 2023

صفحه نخست » یک "واو لام یِ" بزرگ: داستان "ولی‌"ها داستان توجه به ابعاد مختلف پدیده‌ها یا رخدادهاست، مجید محمدی

mim.jpgویژه خبرنامه گویا

تیم دیلان، کمدین امریکایی در مورد جدال دو همسایه در فیلادلفیا بر سر برف روبی و ناسراگویی زن همسایه و بعد کشته شدن وی و همسرش توسط همان همسایه روش جالبی برای طرح دو طرف داستان دارد. او نخست با کشته شدگان همدلی می‌کند و صحنه را که فیلمش موجود است وحشتناک می‌خواند و لحنی محکوم کننده برای تمسک به خشونت تا این حد دارد اما برای طرح طرف دیگر داستان با یک "ولی بزرگ" شروع می‌کند، این که "ولی، زن همسایه نیز در این ماجرا بی نقش نیست و با ناسزاگویی طرف را تحریک می‌کند. " افراد آزادی بیان یا سکوت دارند و می‌توانند هر چه خواستند بگویند یا نگویند اما این آزادی بدون ریسک نیست. ممکن است همسایه یا دولت یا هر کس دیگری احساس کند به او توهین شده و انتقام بگیرد. کسی که این کار را می‌کند باید از پیش بداند که کارش ریسک دارد یا حداقل اقداماتی برای پیشگیری از مخاطرات انجام دهد. آزادی مجانی نیست.

فعالان سیاسی "خود-مسئله-محور"

نمونه‌های ایرانی برای این ولی زیاد است. خانواده‌های کشته شدگان هواپیمای اوکراینی مقیم یا شهروند کانادا عزیزانشان را از دست داده‌اند و باید با آنها همدلی و از اعتراضاتشان قدردانی کرد. عزیزان آنها قربانی یک رژیم تروریست و فاشیست بوده‌اند که حاضر است همه‌ی ایرانیان را قربانی اهداف گسترش طلبانه و امپریالیستی‌اش بکند. ولی (یک ولی بزرگ) این خانوده‌ها و افراد تا قبل از این که به کانادا مهاجرت کنند نمی‌دانستند با چه رژیمی درگیر هستند و همین طور با خیال راحت تعطیلاتشان را در ایران می‌گذراندند؟ آیا دیگرانی که پیش از سقوط هواپیمای اوکراینی قربانی رژیم شدند به همدلی و شنیده شدن نیاز نداشتند؟ آیا نباید از حق مسافرت به زادگاه کسانی که علیه رژیم سخن می‌گویند (و برای رفت و آمد دهان نمی‌بندند) دفاع کرد؟ برای بسیاری از ایرانیان تا موضوع شخصی نشود به اعتراض بر نمی‌خیزند و به همین دلیل رژیم براحتی در هر دوره عده‌ی کوچکی را سرکوب می‌کند.

از بسیاری از کسانی که امروز در این حوزه فعال هستند هیچ اثری قبل از سقوط هواپیمای اوکراینی خبری نبود. آیا افراد تنها وقتی باید به میدان بیایند که جنایات رژیم به درون خانه‌هایشان بیاید؟ آیا کسانی که پیش از از دست دادن عزیزان خود برای کسی همدلی نکرده‌اند می‌توانند از دیگران همدلی بخواهند؟ آیا اعضای خانواده‌ی قربانیان به این موضوع توجه پیدا کرده‌اند که خیر عمومی بیشتر در دفاع از حقوق دیگران محقق می‌شود و نه دفاع از حقوق خود؟

ایرانیان دو تابعیتی که به ایران سفر می‌کنند

نمونه‌ی دوم مربوط به ایرانیان با تابعیت دوگانه است که امروز در ایران زندانی هستند نه به خاطر این که جرمی انجام داده‌اند بلکه برای ابزار واقع شدن برای مذاکرات و آزاد شدن تروریست‌ها و قاچاقچی‌های ایرانی در زندان‌های غربی گروگان گرفته شده‌اند. آنها از هر حقی برای آزادی برخوردارند و باید آزاد شوند ولی (یک ولی بزرگ) آیا اینها تا قبل از سفر به ایران نمی‌دانستند که جمهوری اسلامی دو تابعیتی‌ها را گروگان می‌گیرد؟ این داستان بیش از چهار دهه است که ادامه دارد و اگر کسی یک هفته اخبار ایران را دنبال کند بالاخره در جایی به نام یکی از این گروگان‌ها برخورد می‌کند. اعضای خانواده‌ی این زندانیان که اعتراضاتشان به حق پوشش داده می‌شود باید به افکار عمومی توضیح دهند که چه ضرورتی برای سفر عزیزانشان به ایران وجود داشته است. در خواست همدلی بدون مشارکت دادن دیگران در داستان شخصی ممکن نیست.

دول غربی نیز مدام این نکته را به شهروندان خود متذکر شده‌اند (البته نه همه‌ی آنها) که به ایران سفر نکنند. هیچ فرد دو تابعیتی امروز ضرورت حیاتی ندارد به ایران سفر کند. حداقل در مورد کسانی که تا کنون گروگان گرفته شده‌اند ضرورت سفرشان گزارش نشده است. برخی از افراد گروگان گرفته شده و دارای شهرت (نمازی‌ها) فعالان حقوق بشر نبودند بلکه اهل و کسب و کارند و به شرکت‌های خارجی مشورت می‌دادند. آیا آنها نمی‌دانستند که سفر به ایران دارای ریسک بالاست؟ اعضای بیمار و فرتوت خانواده را نیز می‌توان به کشورهای غربی آورد. سرزنش دول اروپایی و امریکایی برای عدم اقدام، منصفانه نیست چون نمی‌توان برای تعطیلات یا کسب و کار و نمایش تحقیقات میدانی به همکاران و دیدار خانواده به ایران رفت و گرفتار شد (با خواست خود) و بعد دیگران را برای عدم اقدام سرزنش کرد. با علم به توفان نمی‌توان به دریا رفت و بعد اگر امکان نجات آنها فراهم نشد دیگران را سرزنش کنند. همه‌ی ایرانیان حق سفر کردن به زادگاهشان را دارند اما نمی‌توانند در مورد رفتار رژیم سر در برف کنند.

«سیاسی نیستم»

شقایق باپیری، بازیکن تیم ملی هندبال زنان ایران روز سه‌شنبه ۲۳ آذر ماه ۱۴۰۰، هتل محل اقامت تیم را ترک کرد و خواستار پناهندگی از یک کشور اروپایی شد. او در ویدیویی گفت: "دلیلم برای پناهندگی داشتن آینده بهتر در ورزش و پیشرفت ورزشی بوده است. کل دوران زندگی را به دنبال ورزش بوده‌ام و هیج وقت به دنبال سیاست نبودم. " او مثل هر ایرانی دیگری حق دارد از کشور دیگر تقاضای پناهندگی کند چون رژیم یک سیستم آپارتاید حقوقی در برابر زنان ایجاد کرده است. ولی (یک ولی بزرگ) کسی که یکی از بزرگ ترین اقدام‌های سیاسی در دنیا را انجام می‌دهد (در خواست پناهندگی در برابر یک رژیم تمامیت خواه) نمی‌تواند ادعای غیر سیاسی بودن داشته باشد. او نمی‌گوید چه کسانی حقوق زنان را در ایران نقض می‌کنند. نمی‌توان هم از مزایای پناهندگی برخوردار شد و هم چند ماه بعد که مردم این خبر را فراموش کردند به ایران سفر کرد و خانواده را دید و ارز خارجی را در ایران خرج کرد و مورد انتقاد واقع نشد. نمی‌شود از عدم آزادی شکایت کرد و نوبت به ناقضان که می‌رسد سر در برف فرو برد. نمی‌شود هم خر را داشت و هم خدا را و هم خرما را.

ارزیابی یک طرفه

دو انکار شغلی و حرفه‌ای در سال‌های اخیر از سوی اصلاح طلبان مقیم ایران صورت گرفته است: نفی روزنامه نگار بودن روح الله زم توسط ماشاء الله شمس الواعظین و نفی فیلسوف بودن آرامش دوستدار توسط احمد زید آبادی. فرض کنیم در سخنان این دو اصلاح طلب وجهی وجود داشته باشد: این که روح الله زم روزنامه نگاری را با فعالیت سیاسی و تبلیغات می‌آمیخت و از گزارش بیطرفانه، عینی و واقعیت محور فراتر می‌رفت یا آرامش دوستدار کلی گویی‌هایی می‌کرد (مثل "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" با وجود آن که تفکر دامنه‌ی بسیار وسیعی دارد و انسان‌ها -حتی افراد دیندار- نمی‌توانند آن را به کلی تعطیل کنند). ولی (یک ولی بزرگ) این است که در عالم روزنامه نگاری شمس الواعظین و عالم فلسفی زیدآبادی فقط این دو وجود دارند و فقط در مورد این دو داوری می‌شود. آیا این محدود بینی مایه‌ی پرسش جدی نیست؟

شمس الواعظین در کشوری زندگی می‌کند که همه‌‌ی خبرگزاری‌ها و شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی و اکثر روزنامه‌ها بوق تبلیغاتی‌اند و اصولا عنوان روزنامه نگار به کارکنان آنها نمی‌توان داد اما وی یک بار در این مورد سخنی نگفته است. عبدالله گنجی و احمد توکلی و حسین شریعتمداری بیشتر روزنامه نگارند یا روح الله زم؟ شمس دهها هزار کارمند این بوق‌های تبلیغاتی را رها کرد و صرفا به روح الله زم پرداخت. زید آبادی نیز در کشوری زندگی می‌کند که فیلسوفان رسمی‌اش، چه در حوزه و چه در دانشگاه اصولا کار فلسفی که پرسش آزاد از مسائل است را رها کرده‌اند و عمدتا در خدمت نظام سیاسی‌‌اند. در یک ارزیابی واقع بینانه دوستدار بیشتر فیلسوف است یا حسن زاده‌ی آملی، دوستدار بیشتر فیلسوف است یا رضا داوری؟ اما زید‌آبادی در مورد آنها ساکت است. اگر سخن گفتن در مورد ماشین تبلیغات یا نظام آموزشی ایدئولوژیک یا وضعیت فلسفه در ایران هزینه دارد منصفانه تر نیست که افراد تحت حکومت ولایت فقیه در مورد چند مخالف این نظام هم دهان فرو بندند؟ چرا رسانه‌های امریکایی امروز مشمئز کننده‌اند؟ آنها چهار سال به اسم دمکراسی و آزادی در مورد ترامپ دروغ گفتند اما حتی یکی از واقعیات در مورد بایدن را نمی‌گویند. به قول پدرم در مورد آخوندی که همیشه در سمت زنان غش می‌کند می‌توان شک معقول داشت.

به همین دلیل است که ارزیابی شمس الواعظین و زید آبادی را که همیشه در انتقاد طرف ایرانیان مقیم خارج غش می‌کنند نمی‌توان ارزیابی بر اساس معیارهای حرفه‌ای دانست. کارکرد این ارزیابی بیشتر دادن سیگنال به دستگاه‌های امنیتی برای وفاداری به نظام و درست کردن یک دایره‌ی امنیتی به دور خویش است. آنها مثل عباس عبدی به ایرانیان مقیم خارج حمله می‌کنند تا بتوانند حرف بزنند. این زمینه سازی مشروع نیست و گوینده را نمی‌توان در کرسی ارزیاب حرفه‌ای قرار داد. حداقل شمس الواعظین خود روزنامه نگار بوده و در این مورد اظهار نظر می‌کند؛ زیدآبادی که هیچ ربطی به فلسفه ندارد.

ارزیابی مخاطره

مسئولیت امری یک طرفه نیست و افراد نمی‌توانند فقط منافع خود را در یک اقدام لحاظ کنند. اقدامات افراد ریسک هم دارد که باید مد نظر قرار گیرد. دختری که ساعت سه نیمه شب از میخانه‌ای در یک محله‌‌ی نا امن بیرون می‌آید و در خیابان پیاده روی می‌کند در مورد تجاوزی که به وی صورت گرفته سهل انگاری کرده است. او مجرم نیست و نبایست به او تجاوز می‌شد و پلیس هم مسئول امنیت است اما در یک دنیای غیر کامل آیا سهل انگاری وی نقشی در تجاوز نداشته است؟

زندگی در شرایط امن تضمین شده نیست و باید از خطر بپرهیزیم. این البته به معنای مبرا دانستن تجاوزکار و عدم مجازات وی بر اساس سرزنش قربانی یا عدم درخواست گشت پلیس در آن محلات برای پیشگیری از تجاوز نیست اما قربانی هم نباید ریسک چنین اقداماتی را بپذیرد. البته پلیس یا دستگاه قضایی حق ندارند به سرزنش کسی که در هر شرایطی مورد تجاوز قرار گرفته بپردازند. این جزء وظایف آنها نیست. اما دوستان و اعضای خانواده می‌توانند این پرسش را مطرح کنند که چرا در چنان ساعتی در چنان محله‌ای قدم می‌زدی. کسی که دست در لانه‌ی مار می‌کند و نیش می‌خورد نمی‌تواند تنها مار را سرزنش کند و خواستار قتل وی شود. کسی که ریسک یک اظهار نظر حرفه‌ای در مورد دهها هزار نفر را نمی‌پذیرد نمی‌تواند از سخنانی که نه تنها ریسک ندارد بلکه فایده دارد در افکار عمومی دفاع کند. اگر کرد، بیشتر مایه‌ی بی اعتباری خودش می‌شود.

مجید محمدی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy