چه بخواهیم و چه نخواهیم زمان حال، ربط مستقیمی با گذشته ما دارد و حال ما سازنده آینده است.
خرداد یکی از ماههای مهم در تاریخ بعد از انقلاب ۱۳۵۷ میباشد. در این ماه اتفاقات مهمی رخ داده است. مهمترین آن فاز نهایی کودتای خمینی و شرکا بر علیه انقلاب مردم ایران بود.
رخ دادن هر پدیده و اتفاقی برای خود یک تاریخ و فلسفهای دارد. زیرا برای رخ دادن یک اتفاق ضروری است عوامل گوناگون به مثابه قطعاتی چون قطعات یک پازل، تنگاتنگ و با کاربردی هماهنگ در کنار هم قرار بگیرند.
۴۲ سال پیش در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ بالاخره پس ازسه سال کشاکش و تقابل دو خط انقلاب وضد انقلاب، همانا خط استبداد طلبان و آزادیخواهان که از انقلاب مشروطه خود را در مشروعه و مشروطه متبلور ساخته بود، استبداد طلبان بر علیه جمهوریت و حاکمیت جمهور مردم دست به کودتا زدند. پس ازسه سال تلاش بخشی از مردم و نیروهای آزادیخواه و دمکرات برای تحقق یک جمهوری مبتنی بر اراده ملت و بر اساس استقلال و آزادی و حقوق برابر در مقابله با نابرابریهای سیاسی و اجتماعی واقتصادی، توسط مشروعه خواهان مرتجع حاکم به رهبری خمینی وشرکا کودتایی بر علیه رئیس جمهور وقت دکتر ابوالحسن بنی صدر اولین منتخب تاریخ ایران عملی شد. مجلس قلابی اول که ۷۰ درصد نمایندگان ان با سفارش امام قلابی انتخاب شده بودند بدون حضور رئیس جمهور دست به عملی غیر قانونی و ضد ملی زدند و به عدم کفایت رییس جمهور منتخب مردم رای دادند. آن مجلس مبدل به آلت فعل خمینی و شرکا شد و در خدمت خط مشرءعه خواهان مرتجعی چون شیخ فضل الله نوری و کاشانی و خمینی و در تقابل با انقلاب آزادیخواهانه ملت ایران قرار گرفت.
استقرار دیکتاتوری همه جانبه خمینی و یا بهتر بگویم استبداد دینی به معنای واقعی کلمه، بعد از کودتا علیه ریاست جمهوری منتخب ملت صورت پذیرفت.
برای بازسازی و باز تولید استبداد وابسته دینی عزل رئیس جمهور کافی نبود. قلع وقمع نیروهای اپوزیسیون واعدامهای روزانه صورت گرفت و مملکت درخون درغلطید. ۳۰ خرداد ۶۰ نقطه عطفی درشکست انقلاب بهمن ۵۷ بود. برای برقراری استبداد دینی زبانها بریده شد و قلمها و قدمها شکسته شدند.
خمینی بر علیه مردمی کودتا کرد که میخواستند به استقلال و آزادی برسند. مردمی که میخواستند از جامعهای ظالمانه به جامعهای عادلانهای برسند. جامعهای آزاد که در آن هر شهروندی از رفاه و زندگی آبرومندانهای برخوردار باشد.
نطفه این کودتا در پاریس با طرح مخفیانه ابراهیم یزدی مبنی بر ایجاد حکومت اسلامی برهبری خمینی بسته شد (رجوع شود به جلد سوم خاطرات ابراهیم یزدی).
دومین گام خمینی بسوی کودنا تشکیل مخفیانه شورای انقلاب توسط آقای مطهری و آقایان رفسنجانی، بهشتی، باهنر، موسوی اردبیلی در آذر ۱۳۵۷ بود. خمینی حتی بعلت وابسته بودن آیت الله طالقانی به جبهه ملی از حضور او در این شورا جلوگیری بعمل اورده بود. چند ماه بعد از انقلاب بعلت حضور مردم در صحنه خمینی محبور شد برخی از افراد شناخته شده و مورد اعتماد ملت را وارد شورای انقلاب نماید. قدم سوم سخنرانی او در بهشت زهرا است که بر خلاف سخناناش در پاریس خود را همه کاره خواتد و من مناش شروع شد و گفت خودم میزنم توی دهان این و آن و خودم دولت تعیبن میکنم. قدم بعدی قبصه کردن ستون پایههای جدید قدرت استبدادی مثل کمیتهها، سپاه پاسداران، جهادسازندگی، دادگاهها و دادسراهای انقلاب بود. بیدادگاههای انقلاب و سپاه پاسداران را دکتر ابراهیم یزدی در راستای همان طرح کودتایی خود از تصویب دولت موقت گذراند.
تشکیل حزب جمهوری اسلامی به سفارش خمینی برای حذف و تارومار کردن و دستگیری دگر اندیشان. با تشکیل حزب هزمونی و انحصار طلب جمهوری اسلامی و قبصه کردن نهادهای ضد انقلابی بود که خمینی و شرکا توانستند آرام آرام بر مردم مسلط شوند و نیروهای دمکرات و آزادیخواه را قلع و قمع نمایند.
برای استقرار استبداد دینی و دیکتاتوری خود خمینی سه بلوا برپا کرد تا بتواند به راحتی بر علیه انقلاب و جمهوریت کودتا نماید. این سه بلوا عبارتند از؛ اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری به سفارش و طراحی هنری کسینجر، راکفلر و اشرف پهلوی جهت تغییر مسیر انقلاب صورت گرفت. بطوریکه خمینی گفت گروگانگیری از انقلاب بهمن مهمتر است. اشغال سفارت آمریکا بر ضد اهداف انقلاب صورت گرفت و در واقع با گروگانگیری ایران تا به امروز به گروگان آمریکا در آمده است.
خمینی و شرکا برای تحکیم قدرت استبدادی خود و آماده کردن طرح کودتا علیه رئیس جمهور دست به انقلاب فرهنگی زدند. سومین بلوا ادامه جنگ بود علیرغم اینکه صدام به عقب مرزها رفته بود و کشورهای عربی آماده شدند تا به ایران غرامت بپردازند. ولی خمینی برای قبصه کامل قدرت کودتا کرد تا به جنگ ادامه دهد و مانعی جدی جلوی تثبیت قدرت استبدادیش نباشد. بدین خاطر بود که گفت که جنگ نعمت است و آنرا ۸ سال ادامه داد تا استبداد دینی و حکومت
ترور و وحشت خود را هر چه بیشتر استحکام بخشد.
متاسفانه هشدارها شنیده نشد. وقتی گفته شد صدای پای فاشیسم میآید. وقتی بنی صدر هشدار میداد و میگفت با زور و چماق نمیشود حکومت کرد. وقتی او خطاب به امام قلابی گفت شکنجه و ترور در زندانهای شما بیشتر از دوران شاه است. گفته شد ضد انقلاب و ارتجاع سیاه آخوندی بر علیه انقلاب در حال کودتا میباشد و گفته شد و هشدارها داده شد. اما متأسفانه خمینی توانست استبداد سیاسی شاه را با استبداد دینی هماهنگ و یکی سازد و استبدادی بدتر و خونریزی تر از دیکتاتوری شاه بنام جمهوری اسلامی بنا نماید. او از خرافات و احساسات مذهبی مردم استفاده نمود و پایههای قدرت خود را بر جهل مقدس و خون استوار ساخت. در حکومتش جان انسان و انسانیت کوچکترین ارزشی نداشت. ذر همین راستا جنایت پشت جنایت رخ داد و استمرارش تا به امروز در جمهوری اسلامی ضروری شد.
افسوس که بسیاری از نیروهای سیاسی درک درستی از روحانیت پیرو شیخ فضل الله نوری و کاشانی و فدائیان اسلام و حتی شخص خمینی نداشتند و چندان به هشدارها توجهای نکردند. آنان حتی این درک و باور را نداشتند که خمینی برای قبصه قدرت مطلقه خود قادر است چنان دست به خونریزی زند که کمتر جنایتکاری در تاریخ زده است. آنان اگر چنین درکی میداشتند لااقل جهت سازماندهی مردم به منظور حفظ دستاوردهای انقلاب و آزادی و حاکمیت مردم اندیشه و برنامهای میریختند.
استبداد وابسته باز سازی شد و خمینی برای حفظ قدرت خود با ریگان معامله کرد (اکتبر سورپرایز) تا بتواند از بیگانگان برای استحکام دیکتاتوری خود یاری به طلبد. خمینی حتی برای حفظ استبداد دینی خود با اسرائیل هم وارد معامله شد.
بسیاری بدون کوچکترین کوششی برای آشنایی و آگاهی در باره علل باز سازی استبداد وابسته، وضعیت فلاکت بار و سیاه کنونی را نتیجه انقلاب میدانند. اما چنین نیست. وقتی ملتی انقلاب کند و صحنه را رها سازد معلوم است که زورپرستان ضد انقلاب سوار بر انقلاب میشوند.
وقتی ملتی از قدرت و اوامر قدرت اطاعت نماید و رهبران سیاسی آنان فاقد فرهنگ آزادی باشند. وقتی ملتی به حقوق خود عمل نکند و به حقوق خود وجدان پیدا نکند نتیجهاش چیزی بجز باز سازی استبداد نمیتواند باشد. تا علت العلل که تک تک ما هستیم مشکل را در خود نیابیم و چاره رفع اشکال نکنیم مشکل مان با سرنگونی سلطنت شاه یا سرنگونی جمهوری اسلامی حل نخواهد شد.
باید کاری کرد که استبداد ستیز خود مستبد نشود. همانگونه بعد از سه انقلاب علیه حاکمیت استبداد باز هم استبداد باز تولید شده است.
فرید انصاری دزفولی
نمونۀ یک روشنفکر ایرانی، مسعود نقره کار
اراده تاریخی برای گسست از جامعه دینی، جلال ایجادی