Saturday, Jul 8, 2023

صفحه نخست » جای خالی مردم در گفتمان پادشاهی خواهی، مسعود افتخاری

Masoud_Eftekhari.jpgهر بار که در ایران جنبشی آغاز می شود و امواج بیرونیش به بخش برون مرزی جنبش آزادی خواهی می رسد، سلطنت طلبان هم از خواب سیاسی بیدار می شوند و با بهره گیری از جنایات رژیم، کشتارها و سرکوب ها و سیه روزی ها ، از موضعی طلبکارانه تمام نیروهای سیاسی غیر خود را به باد انتقاد می گیرند و هم مردم و هم جنبش آزادی خواهی را هم زمان چوب می زنند. نیروهای سیاسی گناه انقلاب 57 را در کوله بار خود دارند و مردم هم سزاوار رنج و سرکوب هستند زیرا که به جمهوری اسلامی رای داده اند. سلطنت طلبان البته، تاریخ را از انتها و وارونه می خوانند. اگر خیلی کوتاه بیایند به ابتدای سر کار آمدن رضا شاه بر می گردند و تاریخ ایران را از آنجا آغاز می کنند. بگذارید ابتدا با آناتومی(ساختار) و سپس به فیزیولوژی( کارکرد) این گفتمان بپردازیم و در انتها جائی مردم ایران را در این گفتمان ویرانساز و وحدت شکن بررسی کنیم.

از نظر تشکیلاتی

پادشاهی خواهان هرگز هیچ تشکیلاتی به معنای متعارف و مدرن آن نداشته اند. نه حزبی، نه سازمانی نه کنگره ای نه انتخاباتی نه دفتر و دستکی و نه نماینده و سخنگوی رسمی داشته اند. وقتی تشکیلات نباشد هیچ قرار و مدار و مسئولیتی هم در کار نخواهد بود. شما با یک عده "افراد " متفاوت، متضاد و متفرقه مواجه هستید که هر کدام قرائت دل بخواه خود را از پادشاهی و ساز و کار آن و نیز از مسائل محوری جنبش سیاسی دارند. این مجموعه ناهنجار و ناسازگار، بی پروا و بی اغماض و بی توجه به قواعد مرسوم در سپهر سیاسی و آثار زیان بار گفتمان خویش، اظهار نظر می کنند و چون مبانی نظری تدوین شده و اساسنامه و مرامنامه ای ندارند، ایراد اصولی (با ارجاع به انحراف از پایه های نظری یا منشورها و مبانی نطری مصوب یک حزب) هم نمیتوان به آنها وارد کرد. سلطنت طلبان یک توده ی بی شکل و بی رنگ و رو هستند که همه چیز و هیچ اند. درست از این منظر است که این روزها، رضا پهلوی به راحتی مدعی می شود که فحاشان و لمپن های سیاسی پنهان و پیدای پیرامون او هیچ ارتباطی با بیت شهریاری ندارند. این گریز از مسئولیت، البته که خریداری ندارد زیرا که همسر خود ایشان که در بیت آریامهری تشریف دارند، سر دسته غوغا سالاران هستند. سلطنت طلبان نمی توانند یک تشکل منسجم و مدرن داشته باشند زیرا که در آن صورت ناچار هستند که نخست قواعد حاکم بر فعالیت های حزبی را بپذیرند و دوم آنکه تشکیل یک حزب سیاسی ( به ویژه اگر عضویت شاهزاده را هم شامل شود)، آنها را به یک نیروی معمول در اپوزسیون مبدل می سازد. گفتمان سلطنت طلبی بر یک توهم و تصویر فوق مردمی، فوق سیاسی، نامرعی، ناملموس و مبهم استوار است که با نداشتن هیچ معیار و مداری، سر بزنگاه از پاسخگوئی می گریزد. آنها از پسر دیکتاتور سابق، سلطانی ساخته اند که ژن های متفاوتی دارد و قرار نیست از جنس مردم عادی و یا نیروهای سیاسی در صحنه باشد. شاهزاده یک چیز دیگری است. اما هرچه که نباشد، از نگاه سلطنت طلبان، تنها فرد واجد شرایط رهبری( ببخشید پادشاهی) است.

انواع و اقسام گروهای سلطنت طلب در خارج ایران پراکنده اند. قشر سخت سر و بخش نرم تنی هم وجود دارد اما سر بزنگاه و آنچنان که در چند ماه گذشته شاهد بودیم، نهایتا این جریان راست افراطی بود که حرف آخر را زد و درست همین بخش از سامانه پادشاهی خواهی است که ستون فقرات این گفتمان است. هر تلاشی برای امروزی جلوه دادن سلطنت و مقایسه آن با سیستم سمبلیک پادشاهی در شمال اروپا، سر بر سندان کوبیدن است. اما در مجموع ترکیب نا سازگاری از عناصر رنگارنگی ایجاد شده است که از آنها یک سامانه ناهنجار و بی قرار و مدار ساخته است.

پادشاهی خواهان تا کنون تلاش کرده اند ، پروژه های خُرد و ریزی را آغاز کنند اما هرگز موفق نشده اند یک تشکیلات منسجم و ماندگار تاسیس کنند. عمر بسیار کوتاه مجموعه ای که با محوریت رضا پهلوی و حول منشور موسوم به مهسا تشکیل شد به یک شنبه بازار سیاسی و یک سیرک رقت انگیز تبدیل شد و درست در میانه جنبش بی نظیر مردم در داخل کشور، موجب یک دست انداز بزرگ سیاسی شد و فضائی برای نفرت پراکنی و تشتت و تفرقه در میان نیروهای سیاسی به وجود آورد. تضاد منافع، ابهام در انگیزه ها ، فقدان تئوری معین و نبود اهداف شفاف و همسو با مطالبات امروزی مردم ، سلطنت طلبان را به قایق شکسته ای سرگردان در یک دریای طوفانی مبدل ساخته است که نه آینده ای دارد و نه سمت سوی درستی برایش متصور است.

از نظر جریانی

پادشاهی خواهان ، آوائی از گذشته های دور و تاریک دوران استبداد پهلوی هستند که نه حرف جدیدی برای گفتن دارند، نه صاحب هیچ برنامه مشخص برای تحولات سیاسی در ایران هستند و نه هیچ پیام تازه ای به ویژه برای نسل جوان دارند. آنها مدعی هستند که تنها چیزی که ایران امروز نیاز دارد بازگشت به دوران خوش گذشته است و مردم ایران تنها کاری که لازم است انجام دهند روی آوردن به شاهزاده است تا ایشان، کشور را به "دروازه تمدن بزرگ" رهنمون شد. درست همچون قصه ی شاهزادگان در داستان های شب مادران که بر بالین کودکان نقل می کردند. عظمت طلبی پوشالی، گذشته گرائی زمخت و سرسخت و به عقب کشیدن عقربه ساعت ها ،بیان بی مضمون و محتوائ این بخش از مخالفان رژیم است که پیش از اینکه یک پدیده سیاسی نوین باشد یک تراژدی ناشی از یک شکست تاریخی و زخم های کهنه بر تن و جان بازماندگان استبداد مغلوب است که تاریخ مصرفش دیر زمانی است به پایان رسیده است. سلطنت طلبان با اینکه سال هاست در کشورهای آزاد و دمکراتیک زیسته اند ، نه در اندیشه و نه در عمل ،کمترین تحول چشمگیری پیدا نکرده و گرچه در حرف از بدیهیاتی چون " آزادی خوب است و دمکراسی باید باشد " سخن می گویند اما کوچکترین پای بندی به الزامات و تبعات زندگی سیاسی در کادر این ارزش های جهانشمول بشری را ندارند. بین آنجه که امیر طاهری و تقی زاده و اسکویی می گویند با تظاهر به دمکراسی و روا داری رضا پهلوی و اصلاح طلبان سابق و پادشاهی خواهان امروز که بر گرد او جمع شده اند، تفاوت ها ی بسیار است. برخی از سلطنت طلبان، آشکارا از اعدام مخالفین در صورت روی کار آمدنشان سخن می گویند و از همین امروز به تجاوز جنسی و فحاشی و پرونده سازی برای مخالفانشان مشغولند. افرادی مثل امیر طاهری که از نظریه پردازان مهم این جریان و از مربیان شاهزاده است، هم صدائی را تنها در توان گوسفندان می بیند! تا همین چند ماه پیش ، همین افراد ، شاهزاده را محور اتحاد و همبستگی کل اپوزسیون جلوه می دادند. اما امروز نقاب از چهر انداخته ، مدعی هستند که ایران ملک پهلوی هاست و هر کسی می خواهد در ایران زندگی کند باید با "رهبری" یعنی شاهزاده بیعت کند.

بیان سیاسی

سلطنت طلبان، به شدت تمرکز گرا، تمامیت خواه ، تنگ نظر و خود محورند. مرکزی ترین عنصر در گفتمان سیاسی سلطنت طلبان یک چیز است. " تمامیت عرضی" که اینجا و آنجا می توانند جای آن را با "ایران" عوض کنند. در دوگانه سلطنت و جمهوری، البته که پادشاهی را تنها و بهترین سیستم سیاسی اداره کشور می دانند. اما منظور آنها هر نوع سلطنتی هم نیست. بگذارید این تناقض را با ذکر نمونه ای از خود رضا پهلوی روشن تر کنیم. ایشان بارها در اشاره و ارجاع به نظام سلطنتی موفق، از سوئد اسم برده است. اما یا خبر ندارد و یا نمی خواهد به روی مبارک بیاورد که سوئد یکی از غیر متمرکزترین کشورهای جهان است. در سوئد نه تنها هر منطقه = استان = region ، از خودمختاری کامل برخوردار است، بلکه حتی شهرهای کوچک با جمعیت زیر ده هزار نفر هم، داری اختیار کامل در صرف بودجه، سیاست آموزشی، برنامه های درمانی و حتی تعیین سطح مالیات کاملا مستقل و خودگردان هستند. آقای پهلوی از نظام پادشاهی سوئد نام می برد اما به الگوی اداره، توسعه دمکراتیک، قدرت مطبوعات آزاد، عدالت اجتماعی و بستر اقتصادی بهره مندی از آزادی های دمکراتیک، شفافیت در عملکرد مدیران سیاسی و مهمتر از همه ، سیستم فدرال و غیر متمرکز سوئد چیزی نمی گوید و یا نمی داند. فرزند شاه سابق، بد نیست بداند که در سوئد زبان کردی و ترکی و عربی و ... به بچه های مهاجر متعلق به این زبان ها به عنوان زبان مادری آموزش داده می شود اما آیا سلطنت طلبان، در داخل ایران چنین حقی را برای هموطنان ما در این مناطق قائل هستند؟ یا نگران به خطر افتادن هویت ایرانی هستند که اگر اجزائ تشکیل دهنده آن را از آن بگیرند از این هویت هیچ چیزی بجز حدیث ستم سلسله های پادشاهی باقی نمی ماند.

مسعود افتخاری 17 - تیر 1402

جای خالی مردم در رویکرد سلطنت طلبان

در نگاه سیاسی سلطنت طلبان، مردم ایران، آن بخش به جان آمده ای هستند که فکر می کنند (و به حق) که رژیم جمهوری اسلامی بدتر از رژیم شاه است. اما سلطنت طلبان، این درماندگی طبیعی مردم را به تمایل اکثریت جامعه به بازگشت به سلطنت ترجمه و تفسیر می کنند. در گفتمان سلطنت طلبی نیروهای سیاسی غیر سلطنت طلب، زندانیان سیاسی و یا حتی اعدام شدگان وابسته به سایر گرایش هاس سیاسی، جریانات منطقه ای و هر آنچه غیر خودی است، پنجاه و هفتی و وطن فروش و مستحق اعدام و تعقیب و تحقیر هستند. درست از همین روست که شعار می دهند: رهبر ما پهلویه هر که نگه اجنبیه" که معادل شعار حزب اللهی: "حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله" هست. این تمامیت خواهی، برای کنشگری، حق دخالت و به ویژه گزینش آزادانه مردم، هیچ حسابی باز نمی کند. تنوع افکار و گفتمان ها در سپهر سیاسی را نه می خواهد بیند و نه بر می تابد. سلطنت طلبان نماینده یک استبداد مغلوب و بی آینده هستند که چون از دست یافتن به قدرت مایوس شده اند، به کار تشتت و تفرقه و هیاهو در بخش خارج کشوری جنبش آزادی خواهی مشغول هستند و در عمل سیاسی، چه بخواهند و چه نخواهند در کنار استبداد آخوندی قرار می گیرند و نقش ضربه گیر آن را ایفا می کنند. شاید صحیح ترین برخورد با این گرایش عقب مانده و واپسگرا، بی محل کردن و میدان ندادن به هیاهو های آن باشد. سلطنت طلبی عملا به ورشکستگی سیاسی رسیده و هیچ شانسی برای ایفای یک نقش تاریخی سازنده ندارد. درست از این منظر، اساسا نباید در حرکت های سیاسی و در بزنگاهای تاریخی، این گفتمان را جدی گرفت و در جبهه اپوزسیون به حساب آورد. اسلاف تاریخی این جریان، بزرگترین شانس ایران در گذار به مدرنیته را سوزاندند و مردم ایران را در طلسم استبداد آخوندی گرفتار کردند.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy