یکی از مغالطاتی که طرفداران مشروطه سلطنتی انجام میدهند این ادعاست که شکل دولت اهمیت زیادی ندارد و آنچه مهم است محتوای دولت است که باید دموکراسی باشد. لذا سلطنت همانقدر وجاهت منطقی دارد که جمهوری. آنها برای تایید ادعای خود کشورهای دموکراتیک سلطنتی مانند سوئد، بلژیک، انگلستان و نروژ را مثال میزنند. در بین کشورهای نامبرده نروژ به دلیل دارا بودن ذخایر نفتی مهمتر از بقیه میباشد لذا در ادامه به مقایسه ایران و نروژ میپردازم.
بیایید کمی ژرفتر به این ادعا بپردازیم. استخراج نفت در نروژ در ۱۹۷۱ شروع شده است. اما در ایران در دوران قاجار طبق قرارداد دارسی در ۱۹۰۸ نفت کشف میشود. کشف نفت در ایران استبداد زده که دولت به لحاظ سیاسی کاملا مستقل از مردم بود و آنها را رعیت شاه میدانست باعث پیچیده تر شدن وضعیت جنبش دموکراسی خواهی در کشور شد. همانطور که میدانید انقلاب مشروطه در همان دوران در ۱۹۰۶ به وقوع میپیوندد. در واقع با کشف نفت، دولت به صورت کامل از نظر سیاسی-اقتصادی از مردم جدا میشود و دیگر نیازی به مردم برای تامین بودجه خود نداشت. ایرادی که تا به امروز هم ادامه دارد. این در حالی است که در دموکراسیهای غربی، بودجه دولت از مالیات مستقیم و غیر مستقیم مردم حاصل میشود. لذا مردم میتوانند به صورت نسبی بر دولت فشار وارد کنند و آنرا مطیع خویش سازند. در واقع دولتهای غربی به مردم نیاز دارند و وام دار آنها هستند در حالی که رابطه اقتصادی در ایران کاملا برعکس است و دولت نفتی پول بین مردم پخش میکند لذا نیازی به احترام گذاشتن به مردم ندارد.
با خروج شوروی از ایران بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، انگلستان زمینه را برای مستعمره کردن ایران مهیا دید. اگرچه با عدم تصویب قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله آنها نتوانستند به خواسته خود دست یابند ولی با روی کار آوردن رضاخان در کودتای ۱۹۲۱ به هدف خود رسیدند. تمام تصمیمات بزرگ رضاشاه در راستای منافع انگلستان بود. اشتباه مهلک را رضاشاه با تمدید دارسی در ۱۹۳۳ کرد که کشور عملا مستعمره انگلستان شد. مصدق در ۱۹۵۱ با ملی کردن صنعت نفت و اصلاح قانون انتخابات کوششی برای بازگرداندن استقلال اقتصاد و سیاسی و بازگردان حق تعیین سرنوشت به مردم ایران کرد اما غرب و استبداد داخلی کودتا کردند.
طبق آنچه به صورت خلاصه امد به روشنی میبینیم که نفت در ایران با عوامل دیگری از جمله سلطنت مطلقه، وابستگی اقتصادی، استعمار، سرکوب سیاسی و فرهنگی، کودتا علیه جنبشهای آزادی خواهانه و دموکراتیک و... هم مجموعه شده است. اما در نروژ نفت با دولت دموکراتیک، رونق اقتصادی، شفافیت اقتصادی همراه شده است. چرا که در نروژ اول دموکراسی شکل گرفته و مردم دولت حقوق مدار را شکل دادهاند و دولت حقوق مدار اجازه کودتا و چپاول به قدرتهای استعماری را نداده است.
متاسفانه بعد از یک صد سال، شرایط جامعه ایران و بافت سیاسی و اقتصادی آن تفاوت آنچنانی به شرایط ابتدای قرن ۲۰ام نکرده است. اگرچه با انقلاب ۵۷ ملت ایران سعی کرد ساخت سیاسی و اقتصادی ایران را متحول کرده و نفت را در ساختاری دموکراتیک در راستای توسعه متوازن کشور به کار ببرد اما با روی کار آمدن رژیم ملاها در فردای کودتای خرداد ۱۳۶۰ ما همچنان کشور نفتی و استبدادی هستیم که نفت در آن با استبداد، سرکوب، استعمار، تخریب محیط زیست همساز است.
با این مقدمه اولین سوال اساسی از طرفداران مشروطه سلطنتی این است که با روی کار آوردن دوباره سلطنت چگونه میخواهید آنها را وادار به احترام به آزادیهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم کرده و دولت سلطنتی را از دستبرد به نفت بازداشته و آنها را مجبور به وابستگی اقتصادی به مالیات مردم کنید؟
شاید پاسخ مشروطه طلبان سلطنتی این باشد همانطور که مردم نروژ دولت سلطنتی را محدود کردهاند آنها نیز همان خواهند کرد. اما این پاسخ چندان قانع کننده نیست زیرا جامعه مدنی و سایر بازیگران آزادی خواه و دموکراتیک سیاسی و اقتصادی ایران بسیار ضعیفتر از آن هستند که بتوانند مانند هم نوعان نروژی خود مانع تمایل دولت سلطنتی به استبداد شوند. از سوی دیگر، شاهزاده رضا پهلوی و اطرافیان او هیچ میلی به محدود ماندن در حصار قانون سلطنتی مشروطه ندارند همانطور که پدر و پدربزرگش مشروطه را از محتوا تهی کردند. برای مثال آیا مشروطه طلبان میتوانند تضمین بدهند که شاهزاده رضا پهلوی همان نقش تزیینی را بازی خواهد کرد شاه انگلستان و یا سوئد؟ این در حالی است که همهی نشانه دال بر آن است که خواسته واقعی مشروطه خواهان و رضاپهلوی بازگشت به سلطنت محمدرضا شاه هستند که عملا مترادف با نابودی مشروطه بود.
در مقابل، سیستم جمهوری حداقل این ضمانت را به مردم ایران میدهد که با چرخش چهارسالانه قدرت، احزاب و افراد اقتدارگرا به سختی بتوانند قدرت را حفظ کنند. البته مشروطه خواهان برای فریب خوانندگان خود با یکی دانستن جمهوری اسلامی با یک جمهوری لائیک سعی میکنند این امتیاز بدیهی جمهوری را مخدوش کنند. این در حالی است که جمهوری اسلامی با وجود ولی فقیه نوعی سلطنت مطلقه است و هیچ ربطی به جمهوری لائیک ندارد.
همانطور که میدانید دموکراسی تعریفهای مختلف دارد اما تعاریف زیر از مهمترینها هستند:
-دموکراسی یعنی تفکیک قوا
- دموکراسی یعنی توان عزل قدرت فاسد
-دموکراسی یعنی اداره کشور بر اساس مالیات مردم
طبق تجربه، رژیم سلطنتی پهلوی هر سه تعریف را نقض کرد. چرا که هم در زمان رضاشاه و هم محمدرضاشاه، دولت در شخص شاه خلاصه میشد و خبری از تفکیک قوا وجود نداشت. شاه برخلاف قانون اساسی مشروطه که باید تنها سلطنت میکرد و نقش تزیینی در سیاست میداشت همه کاره مملکت بود. قدرت مطلق فساد مطلق میآورد اما کسی یارای برخورد با فساد سیستماتیک آنها را نداشت. در نهایت هیچکدام از دو شاه مستبد و پر فساد را مردم در یک سازوکار دموکراتیک برکنار نکردند بلکه رضاشاه را انگلیسیها برکنار کردند و محمدرضا را انقلاب مردم ایران. در زمان هر دو شاه پهلوی، اقتصاد ایران بیشتر و بیشتر به نفت وابسته شد و زمینه اقتصادی دمکراسی کاملا از بین رفت. بدتر از رضاشاه که پول نفت را به حساب شخصی خود در بانکهای مختلف غربی میریخت، محمدرضاشاه بود که با کودتای ۲۸ مرداد، شرکتهای بزرگ نفتی جهانی را در کنسرسیوم تصمیم ساز اقتصاد کشور کرد. این در حالی است که دولت سلطنتی نروژ علی رقم نفتی بودن، هر سه تعریف دموکراسی را محترم میشمارد.
حنیف یزدانی
در باره ی حزب، جبهه و کنگره ملی، منوچهر تقوی بیات