امروز، پنجم اوت ۲۰۲۳ مصادف است با:
ـ سیودومین سال قتل ناجوانمردانهی شاپور بختیار بزرگمرد سیاسی ایرانزمین و آخرین نخستوزیر قانونی مشروطه،
ـ صدوهفدهمین سالروز صدور فرمان مشرطیت به قلم مظفرالدین شاه قاجار
و
ـ یازدهمین ماه خیزش تاریخی مهسا دختر ایرانزمین.
خیزش مهسا: آژیری بود که از پایان عمر رژیم خبرداد
- رژیم جهالت سیاه، فساد، تبهکاری، بیداد و سرکوب و ویرانگری
- سیاه ترین نوع جهالتی که این کشور در یک تاریخ سههزارساله به خود دیده !
البته این تبهکاری ها و جهالت سیاه قابلپیشبینی بود.
اما برای این پیشبینی تجربه، هوشیاری و شجاعت مردی چون شاپور بختیار لازم بود.
قیام بختیار در سال ۵۷ برای نجات کشور در سایهی احیاء مشروطه، هرچند در آن ایامِ شدیداً بحرانی با عدمموفقیت روبرو شد، اما به دلیل حقانیت قانونی و سیاسی و درستی پایهی تاریخی و فرهنگی آن، سرچشمهی همهی قیامها، از ابتدا تا قیامهای سالهای اخیر بود، بویژه خیزش شگفتانگیر مهسا در سال گذشته، که شایستگی ملت ایران برای آزادی را برجهانیان آشکارساخت.
اینک که در آستانهی یکمین سال خیزش مهسا قرار داریم میبینیم که بهرغم اعدام غیرقانونی شمار بزرگی از جوانان بیگناه، صدها کشته، شمار بزرگی آسیبدیدگان از ناحیهی چشم، و دهها هزار زندانی، این جنبش ملی از کارنایستاده و با تغییر شکل و تطبیق با شرایط جدید تداوم خود را تحقق بخشیدهاست.
از یازده ماه پیش شاهدیم که زنان ایران چگونه با یکی از درخشان ترین أنواع نافرمانی مدنی که آن را در آزادی انتخاب پوشش خود عملی میکنند شگفتی و ستایش جهانی را برانگیختهاند. و چگونه همچنان با سرسختی و انواع ابتکارات در برابر نیروهای وحشی سرکوب، سران این نظام را دچار سردرگمی و پریشانی ساختهاند.
حال بگوییم که خیزش مهسا اگرچه هنوز به سرنگونی رژیم جهل و فساد و جنایت نیانجامیده؛ اما هم انزجار همگانی از این نظام را به اکثریت ملت ایران تشان داد و هم به همهی آنان ثابت کرد که این قدرت ماندنی نیست.
علاوه بر اینها این خیزش به خود سران رژیم نیز، که در کودنی و خرفتی بینظیر و بیسابقه اند، نشان داد که خود و نظامشان تا چه انداره مورد انزجار مردم قراردارند. و آنان نیز هرچند که هنوز با تجاهل از اذعان به این واقعیت خودداری میورزنند و همچنان روی سرکوب و ارعاب حساب میکنند، در خلوت خود پیبردهاند که این حربهها دیگر کندتر از آن شده که آیندهی قدرتشان را تضمین کند.
حتی روزی نیست که کسانی از خودشان به این حقیت اذعان نکنند
بر این نکته تأکید کنیم که برای سقوط یک رژیم این آگاهی خود مردم از إحساس و خواست دیگر هموطنان عاملی تعیین کننده است. ولو اینکه عوامل گوناگون هنوز امکان حضور همگی مردم در اعتراضات را ندهد، اما همین که آنان بدانند همهی همئوطنان دیگرشان از رژیم بیزارند، برای پایان عمر رژیم تعیینکننده و از هر عامل دیگری مؤثرتر است.
مسألهی قدرت جانشین
و مسألهی نقشهی راه
بنا بر آنچه گفته شد شرط اصلی سقوط رژیم که بیزاری اکثریت بزرگ مردم از آن است کاملاً آماده شده است. این همان است که در اصطلاح شرط عینی نامیده می شود.
شرطی که زاییدهی ذهن من و شما نیست؛
شرطی که هست؛ چه ما بخواهیم و چه نخواهیم؛
شرطی که هست؛ چه رژیم انرا تصدیق کند چه نکند.
اما شرایط عینی موجود هنوز برای پایان کار تکافو نمیکنند.
بوضوح پیداست که سقوط رژیم باید همراه با یک نیروی جانشین باشد
چه در غیر این صورت :
أولا نیرویی که تلنگر آخر را برای واژگونی به آن بزند وجود ندارد
و دوم این که قدرتی که خلاء حاصل از سقوط آن را پر کند نیز وجود ندارد.
این نیروی جانشین یکی از عواملی است که جزو شرایط ذهنی سقوط رژیم شمرده میشوند.
گذشته از همه ی اینها از هنگامی که یک خیزش آغاز میشود تا روزی که به مقصد دست مییابد راهی طی میشود که نمیتوان بدون نقشه آنرا پیمود.
این از بدیهی ترین موضوعات است. بدون نقشهی راه نیروهای مردم هر اندازه هم که وسیع باشند هر یک میتوانند به راهی جداگانه بروند و در این پراکندگی حداکثر نیروی آنان فقط نیروی قویترین واحد آنان است نه جمع نیروهای همهی آنان.
نقشه ی راه را چه کسانی ترسیم میکنند؟
ـ کسانی که از حداکثر تجربه در فعالیت سیاسی سازمانیافته برخوردارند.
ـ با شیوههای کار نیروهای انقلابی آشنایی دارند
ـ میدانند در هر لحظه ضعیف ترین نقطهی قدرت حاکم که باید ضربهی کاری بر آن وارد گردد کجاست
نقشهی راه را نیز همان نیروی جانشین ترسیم میکند
نیروی جانشین پیش از گرفتن قدرت حکومتی و اعمال قدرت به عنوان دولت موقت، نیروهای انقلاب را هماهنگ میسازد و به کار آنها شکل میدهد.
پس نیروی جانشین بجز همان رهبری نیروهای انقلاب نیست.
علاوه بر آنچه دربارهی کارآمدی و کاردیدگی عناصر بوجودآورندهی رهبری گفتهشد، باید به چند نکتهی حساس دیگر نیز در این باره اشاره کرد.
شک نیست که اتحاد لازم برای شکست نهایی رژیم سیاه حاکم به نیروی همهی آزادیخواهان واقعی نیازمند است
و این صرفنظر از تمایلات آنان درباره ی شکل آیندهی رژیم اعم از سلطنت یا جمهوری.
موازین دموکراتیک و نیاز به حداکثر نیرو حکم میکنند که سلطنتطلب واقعی و جمهوریخواه واقعی که به حاکمیت ملت و جدایی دین از حکومت صمیمانه اعتقاد دارند هر دو باید بتوانند در اتحادعمل برای سرنگونی رژیم و در نتیجه در رهبری این اتحاد مشارکت و حضور مؤثر داشتهباشند.
اما جمهوریخواهی آلوده به جمهوری اسلامی، یعنی آلوده به سابقهی تأیید این رژیم بهعنوان یک «جمهوری» نمیتواند جمهوریخواهی واقعی شمردهشود.
همینگونه است هواداری از سلطنت بدون اعتقاد واقعی به مشروطیت؛ اعتقاد به روح مشروطیت و به اصول بنیادی آن که در قانون اساسی ۱۹۰۶ تدوین شده و شوربختانه بارها و بارها از آنها تخطی شدهاست.
ـ رهبری این انقلاب باید مشروعیت داشتهباشد.
و این مشروعیت را تنها از مردم میتواند بگیرد.
در نتیجه تنها افرادی میتوانند در ساخت رهبری جای بگیرند که در میان مردم کشور مقبولیت داشتهباشند و در میان هموطنان خارج از کشور به ایراندوستی و پایبندی به دموکراسی شناختهشده باشند.
پس کسانی که زمانی با دموکراسی دشمنی ورزیدهاند، ولو اینکه امروز لباس آزادیخواهی پوشیدهباشند نمیتوانند در رهبری مبارزه برای بازگشت حاکمیت ملت و دموکراسی جایی داشتهباشند، چه مورد اعتماد و مقبولیت مردم نخواهندبود.
دستهی اول : کسانی هستند که در تآسیس جمهوری اسلامی به نحوی دست در دست خمینی داشتهاند.
این گروه، نه به این دلیل که اکثرا جمهوریخواه اند، و البته حقشان است که باشند، بل از آنجا که سالیان دراز از نزدیک و دور با جمهوری اسلامی همراهی داشتهاند و بصورت همکاران آن یا در موضع اصلاح طلب، آزادیخواهان را تخطئه کردهاند؛هر چند هم که امروز از آن نظام بکلی روگردان شدهباشند، مقبول مردم نیستند.
ـ همینگونه است در مورد کسانی که تجاوزات دوران حکومت فردی به قانون اساسی مشروطه را انکارمیکنند.
در واقع کسانی که در ۵۷ برای استقرار جمهوری توتالیتر اسلامی بهبهانهی آزادیخواهی انقلابی دست در دست خمینی گذاشتند و کسانی که تجاوزات به قانون اساسی مشروطه و سلب آزادیهای قانونی از مردم را به بهانهی انقلاب سفید نادیدهگرفتند، هر دو، در رخدادن فاجعهی مرگباری که چهلوچهار سال است که قربانی آنیم مسئول اند.
هدف رستاخیز کنونی که مبتنی بر اینهمه فداکاری بوده و متحمل اینهمه قربانی شده نظامی است مبتنی بر قانون
قانونی که منشاء آن ارادهی آزاد مردم باشد
قانونی که احدی نتواند بخود اجازهی تخطی از آن را بدهد؛ خواه نامش پادشاه باشد خواه رییس جمهور.
در دوران دولت موقت که تا تشکیل مجلس مؤسسان بناچار بر اساس قانون اساسی مشروطه حکومت میکند ـ ـ البته منهای اصولی که ناقض برابری شهروندان است و با حقوق برابر شهروندان در انتخابات منافات دارد ـ
همهی آحاد ملت ایران که به تمامیت ارضی و دموکراسی و جدایی دین از حکومت باوردارند باید بتوانند صرفنظر از پایبندیشان به جمهوری یا سلطنت، در رقابت برای انتخابات مجلس مؤسسان با حقوق و امکانات برابر شرکت کنند.
از لحاظ تاریخ دموکراسی در ایران دولت موقت ادامه دهندهی کار دولت بختیار است:
کار دولت موقت از همان نقطهای آغاز میشود که کار دولت شاپور بختیار در روز ۲۲ بهمن قطع شد.
یاد بختیار همواره زنده و گرامی باد
ایران هرگز نخواهد مرد
علی شاکری زند
رییس هیأت اجرائی نهضت مقاومت ملی ایران