۱۴۰۰ سال از گریه و زاری ما برای امام حسین و یزید و معاویه و ۷۰ سال از گریه و زاری ما برای شاه و مصدق (به تعبیر هر یک از هوادارانشان) و لعنت به هر کدامشان با تعبیر فوق میگذرد.
هر روز در اربعین و در گُذرِ ۱۴۰۰ سالِ گذشته با انواع اسب و شتر و کاسه آب و سر بریده و گریه و ...، هر سال با پدیده و ترفندی جدیدتر، با فریب گسترده تر مردم و رَم کردن اسبها و غذای مجانی و ...، رودررو شدهایم.
۷۰ سال هم از این امام حسین و شمر و معاویه دوران معاصر و ۲۸ مرداد و اربعین آن میگذرد، و ما هم این مرتبه نه با گریه و زاری، بلکه با فحش و اهانت و اتهامهای گوناگون و دَهن دَریدگی همدیگر را نوازش میکنیم و همانگونه که جستجوگران و کاوشگران، قصه و سَند مستند و بی بدیلی دال بر اتفاق ۱۴۰۰ سال پیش از سنگ نبشتهها پیدا میکنند که حرف خود را به اثبات برسانند، در رابطه با ۷۰ سال پیش هم همین رویه ادامه دارد و خواهد داشت.
مشکل ما نه ۱۴۰۰ سال پیش و نه ۷۰ سال پیش ماست،. مشکل ما مشکلی فرهنگی است که سالیان درازی است گریبان مان را گرفته است و چون هیچ حرفی و هدفی و برنامهای برای امروز و فردا نداریم، همچنان زندانی دیروزمان هستیم و همچنان که افتد و دانی به گریه و زاری و فحش و اهانت و اتهامهای خود، به خود مشغولی خود پایبند و مصمم هستیم.
۱۴۰۰ سال و ۷۰ سال کم است و میتواند ادامه داشته باشد ولی فراموش نکنیم که امروز ما در قرن بیست و یکم و در دوران رُونسانس و روشنگری مردم مان، دختران و زنان و جوانان مان زندگی میکنیم. آنهایی که دیگر اکثریتشان برای این نوع عزاداریها تُره هم خُرد نمیکنند، کما اینکه در یکی از آخرین نظر سنجیها در رابطه با دین و مذهب از هر چهار نفر سه نفر گفتهاند که دیگر دین برای ما مهم نیست و با همین نوع و نگرش دیگر نباید انتظار داشت که جوانان امروز ایران هدف و برنامه زندگیشان، «زن، زندگی آزادی» را، که برایش از جانشان نیز مایه گذاشتهاند رها کنند و به گریه زاری هفتاد سال بپردازند.
گذشته از اینکه در این مقطع حساس ایران مان، ما ناگزیر و وظیفه دار هستیم که به دنبال راه حلها، تدوین هدفها و برنامه ریزی برای سرنگونی این حکومت سیاه و فاجعه بار باشیم آیا با زندگی در دیروز باز هم راه اشتباه سالیان مملو از اشتباهات مان را دنبال نکردهایم؟
یک سوال امروز میتواند راهگشای حرکتهای ما برای رسیدن به هدف نهائی مان که همان از میان برداشتن تمامیت، کُلیت و موجودیت این رژیم باشد کمک کننده باشد و آن هم اینکه:
«««اگر امروز شاه و مصدق زنده شوند و بار دیگر در مسند قدرت قرار گیرند، آیا جز این خواهد بود که دست در دست هم در مقابل این رژیم سیاه و بنیاد بر باد دهه ایران خواهند ایستاد؟»»»
آنها زنده نخواهند شد ولی تجربه سیاه ۴۴ سال گذشته مردم و جوانان ما را برای باز پس گیری ایران جَری تر و هدف دار تر خواهد کرد.
من به آگاهی، توانائی و دلیری و شجاعت هموطنانم خاصه جوانانش باور دارم.
ایران فرزندانش را صدا کرده است، پاسخگویش باشیم.
حسین لاجوردی
زامبیها، رضا فرمند