آیا سهم ما چون فروغ " گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست"؟
سرنوشت تلخ ملتی که در باغ خاطرات او جز گیاه اندوه وحسرت نمیروید. باغی که پای هر فصل گل افشانش زمهریست.
این چه باغی است که در بهارانش بجای شکفتن غنچه شادی، شکفتن غنچه امید برلب! آه حسرت برلبان ملت مینشیند
بجای کبوتر سپید آزادی! کلاغان سیاه هزارساله بر فراز باغ میچرخند. شادی از دل میگیرد واندوه برجای آن مینشانند. روزی نیست که در این باغ بگردی فریاد داد خواهی آزادهای را نشنوی. فریاد تلخ به خاک افتاده گان! اعدام شدگان. شهریور ماه امسال با درد و اندوهی عمیق تر از هر سال فرا رسیده است. شهریوری آغشته به خون مهسا و صدها جان جوان از کودک دهساله تا نوجوان و بسیار جوانان، با خون اعدام شدگان شهریور شصت و هفت.
آوخ که تاریخ این سرزمین، تمامی ماههای این سرزمین آغشته بخون آزادی خواهانیست که سهمشان از آزادی فراغت روح زیبایشان بود از تن!
اندوه یک ملت بود همراه با گردشی تلخ در باغ حزن آلود خاطرهها. باغی که پای هر درختی، هرسروی، پیکر جوانی رعنا در خاک خفته است.
هرروزدر گوشهای از این سرزمین آفت زده اسلامی جان شیفتهای بدار آویخته میشود
در قلبم آشوبیست! درد میکشد، بغض میکند! فریاد میکشد. میگویم آرام گیر که زمانه اینها سپری گردیده. چنان نفرتی از اینها بر دل مردم تلانبار شده که به جرقهای منفجر خواهند شد. این ملت آتشی در جان این حاکمان خواهند افکند که شیرینی دهها سال حکم رانی، غارت و خاک پاشیدن در چشم مردم را به سنگین ترین وجه پس خواهند داد. روزی که هر سوراخی پناهگاه آخوندی و مزدور جنایتکاری خواهد شد.
چرا که هیچ قدرتی قادرنیست در برابر توده عظیمی که اعتماد به حکومت از دست داده، کارد به استخوانش رسیده است مقاومت کند.
این حکمی است قطعی. چرا که خون ریخته بی گناهان بر زمین نخواهد ماند. روح و خواست هزاران جان شیفته خفته در خاوران، خفته در جای جای ایران از سقز تا ایذه، از آمل تا زاهدان.
خفتگانی آزاده که درذهن وقلب مردم جای خواهند گرفت. وجدانهای پاک وشریف انسانی را به چالش خواهند کشید! با فریاد داد خواهی و آزادی خواهی یک ملت درهم خواهد آمیخت.
روح تاریخی یک ملت نشئات گرفته از تاریخی خونبار اما پر غروراز مبارزه برای آزادی بیاری مان خواهد آمد. در کنارمان خواهد ایستاد! آزادی وعدالت را فریاد خواهند زد. خون گرم مهسا، خون گرم تمامی کشته شدگان جنبش آزادی خواهی مهسا، خون کیان کوچک با خون هزاران اعدام شده شهریور سال شصت وهفت، سال شصت ویک، تمامی سالهای حکومت نکبت بار جمهوری اسلامی در رگهای ملتهب جامعه که چون آتشفشانی در غلیان درونیست جاری خواهد شد. نیرو خواهد بخشید، شهامتمان خواهد داد.
شهامت آزاد گی! این زیبا ترین عنصر حیات! که وقتی در جان میخلد چنان سرشار از زندگی، نیرو وتوان جنگیدن برای آزادی میدهد. که هیچ نیروی اهریمنی مستبدی قادر به شکستن آن نیست. اگر چه در بند کند، شکنجه دهد، اعدام نماید. آما قادر نخواهد شد روح بیداری حلول کرده در جسم یک ملت راکه سالها بر ستم وتحقیر مشتی غارتگر، جانی، که چنین آتش بر کاشانه او زده، کشتار کرده، هر آنچه که بوئی از شرافت، انسانیت و آزادگی میداد لگد مال کرده است! سرکوب نماید.
چه کسی؟ چه نیروئی قادر به سر کوب روح آزاد شده یک ملت است؟
زندانها لبریز از زندانیان سیاسی است. زنان و مردانی دلیر! دست از جان شسته در سلولهای اوین فریاد دادخواهی سر دادهاند. فریادی بر آمده از حلقوم فرزندان آزاده یک ملت که ولی فقیه نشسته برجای خمینی را بچالش میکشد!
زنی، زنانی در قامت گرد آفرید در دفاع از آزادی در دفاع از حقوق پایمال شده مردم رو در روی حکومت ایستادهاند! چه سالی؟ تلخ لبریز از جنایت و کشتار رژیم. اما سراسر قهرمانی یک ملت. بسیاری از زنان حجاب از سر بر گرفته ودر نبردی تن به تن با حکومت ودستگاه سر کوب آن، اراده آزاد خود، بر آزادی حجاب را به حکومت تحمیل کردند.
جنبشی چنان وسیع و گسترده که غرور آفرین است.
درباغ حزن آلود وطن جوانههای جوان بی مهابا از تبر حکومتیان سربرمی کشند. سرود میخوانند، میرقصند، روح شادی در تن حزن آلود باغ میدمند. حتی به قیمت جان. مردی، پهلوانی از فراز چوبه اعدام پیام شادی میدهد.
من به این روح زنده شده در وحود فرزندان این ملت باور دارم. به صدائی که میگوید شادی فرا خواهد رسید و سهم مردم همراه فروغی که تاریخ عزیزش خواهد داشت از گردش در باغ خاطرهها، شادی و شکوه آزادی خواهد بود.
ابوالفضل محققی
حکومتِ پزشککُش، مسعود نقرهکار
ما کجا ایستادهایم؟ اکبر کرمی