Friday, Nov 17, 2023

صفحه نخست » آیا سرمایه داری، صهیونیسم را قربانی می‌کند؟ کورش عرفانی

Kourosh_Erfani-7.jpgجبر تاریخ به تاریخ جبری فرصت نمی دهد.

یک دیدار کمابیش معمولی میان روسای جمهوری چین و ایالات متحده در حاشیه ی نشست همکاری اقتصادی آسیا و اقیانوسیه در روز15 نوامبر 2023 به یک تحول مهم انجامید. شی جین پینگ و ژوزف بایدن در یک نمایش تفاهم و همراهی، بسیاری از ناظران و تحلیلگران را غافلگیر ساختند. شاید یکی از دلایل این نرمش ناگهانی واشنگتن در مقابل چین استقرار نوعی فضای واقع گرایی و مصلحت گرایی (pragmatism) در میان مشاوران بایدن باشد که به ویژه پس از آغاز جنگ خطرساز اسرائیل در نوارغزه بر کاخ سفید و اتاق های فکر آن مستقر شده است.

موقعیت آمریکا

برای آمریکایی که به دلیل دو شقه شدن سیاسی و ایدئولوژیک بعد از انتخابات 2016 به این سوی و به ویژه پس از انشقاق سیاسی غلیظ به دنبال انتخابات 2020 دارای شرایط شکننده ی داخلی است و اقتصاد آن با این واقعیت مواجه است که با از دست دادن جایگاه دلار در مبادلات جهانی به سوی یک زمین لرزه ی ویرانساز برود، هیچ چیز در شرایط کنونی بهتر از احتیاط و محافظه کاری نیست. هرگونه تحریک جدی چین می تواند، علاوه بر خطر یک برخورد نظامی، احتمال تهاجم اقتصادی پکن علیه ایالات متحده را کلید بزند. این کشور اینک با اختصاص جایگاه اقتصاد دوم جهان، ابزارهای غول آسایی مانند حجم عظیم وارداتش به آمریکا، وابسته سازی 150 کشور جهان به طرح هایی مانند «یک راه و کمربند»، بازیگر اصلی دو مجمع «بریکس» و «پیمان شانگهای» بودن و نیز برخورداری از حجم عظیمی از ذخایر دلار و اوراق قرضه ی دولتی آمریکا می تواند با فعال کردن مجموع این اهرم ها علیه اقتصاد آمریکا، برای ساکنان کاخ سفید آغازگر یک چالش تهدید برانگیز از نوع تهدید علیه موجودیت آمریکا باشد.

بر این اساس می توان دریافت که نرم و مهربان شدن ناگهانی بایدن در مقابل چین نه از روی مِهرعلی که از ترس بغض معاویه ی پکن است. عقلانیت در این میان نقش مهمی را در تنش زدایی با چین ایفاء می کند.

اما اگر واشنگتن سعی دارد که جبهه ی پرتلاطم رویارویی با غول چین را -دست کم برای شرایط کنونی- آرام سازد به ویژه به دلیل نیازی است برای تمرکز بر روی حوزه های خطرناک و مشکل ساز دیگر. نخست آن که در حال ورود به سال انتخاباتی هستیم؛ اگر تیم بایدن و دمکرات ها بخواهند کمترین شانسی برای دنبال کردن سیاست های راهبردی داخلی و خارجی خود در سال های آینده داشته باشند می بایست اطمینان یابند که برای 2024 به بعد در کاخ سفید ماندگارند؛ در غیر این صورت، بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، معادل پایان یافتن شاید تمامی طرح های استراتژیک و محوری مورد نظر دمکرات ها خواهد بود. برگشت ترامپ به عنوان رئیس جمهوری آمریکا به معنای یک چرخش حدود صد و هشتاد درجه ای خواهد بود که، به گفته ی بسیاری، آرامش و ثبات را هم در درون جامعه ی آمریکا و هم در سطح جهان زیر سئوال برده و نوعی آشوب تاریخی را کلید خواهد زد.

در حالی که برای حفظ قدرت، پیروزی در انتخابات برای بایدن ضروری است، این امر اینک نه حتمی و نه حتی دیگر همراه با شانسی قوی می باشد. سقوط درجه ی محبوبیت بایدن همزمان با افزایش استقبال از ترامپ و آمارهای منفی برخی از نظرخواهی ها در مورد موضوعات جدید، مانند حمایت بی چون و چرای بایدن از اسرائیل، نقل محافل سیاسی و رسانه ای آمریکاست.

بایدن باید به سرعت به برخی از پرونده های دردسرساز برای بازانتخابِ خود بپردازد تا به واسطه ی خلاصی موقت از آنها، تمرکز صد درصدی خویش را روی بهبود شرایط اقتصادی طبقه ی متوسط و کمپین انتخاباتی گسترده و تهاجمی بگذارد.

اگر نتیجه ی مثبت برخاسته از دیدار با رئیس جمهور چین را اولین موفقیت وی در این راستا بدانیم دو پرونده ی مهم دیگر روی دستش مانده که باید تا چند هفته -یا حداکثر چند ماه آینده- تعیین تکلیف و فرصتی برای تمرکز روی مسائل داخلی آمریکا و تدارک شکست ترامپ در انتخابات بعدی پدید آورد؛ شکستی که البته به سهم خود زاینده ی یک غوغای سیاسی به مراتب جدیتر از ماجراجویی هواداران افراطی ترامپ در سال 2020 در سراسر آمریکا خواهد آفرید؛ اما شاید این آخرین مورد در لیست بلند نگرانی های بایدن باشد.

آن چه باید به طور بلافصل مورد توجه بایدن قرار گیرد دو پرونده ی دارای پتانسیل خطرسازی، جنگ اوکراین و دیگری جنگ اسرائیل، است. این دو هر چند در ظاهر به هم ارتباط ندارند، اما وقتی می دانیم که صندوق اصلی تامین هزینه های مختلف هر دو جنگ در خزانه داری دولت آمریکاست متوجه پیوند آنها در تعیین سرنوشت بایدن می شویم.

پایان جنگ اوکراین

جنگ اوکراین آن گونه که پیش بینی می شد پیش نرفته است. اینک اوکراین مانده با یک ارتش شکست خورده و دهان باز برای ده ها میلیارد کمک نظامی و اقتصادی مورد نیاز اضافی، اما دیگر نه برای تحقق پیروزی وعده داده شده، بلکه برای دوام آوردن در مقابل هجوم احتمالی دوباره ی روسیه. رویاهای بازپس گیری سرزمین های اشغالی، بیرون راندن روسیه از تمامی خاک اوکراین و کریمه و نیز به خاک سیاه نشاندن پوتین و کرملین، به کابوس خطر فروپاشی ساختارهای نظامی و سیاسی و اقتصادی اوکراین و عوارض اسف بار اروپایی آن تبدیل شده اند.

برآوردهای کارشناسان ناتو در مورد توان ارتش اوکراین با واقعیت فساد تیم زلنسکی و تکنوکرات های رشوه خوار و دزد اوکراین و بی لیاقتی ارتش قلابی و تبهکار وی مواجه شده است؛ سربازان اوکراینی دیگر اعتقاد و ایمانی به احتمال کسب پیروزی ندارند. چنین ناکامی مفتضحانه ای می تواند به آسانی یقه ی بایدن را در انتخابات آتی بگیرد و او را در موقعیت ضعف قرار دهد. ترامپ آماده است تا کارنامه ی فاجعه بار بیش از 100 میلیارد پول های هدر رفته ی مالیات دهندگان آمریکایی، برای ماجراجویی اوکراین را، به رخ بایدن کشیده و او را به رای دهندگان آمریکایی به عنوان رئیس جمهور سرشکسته ی سزاوار پایین کشیده شدن از قدرت معرفی کند. تیم بایدن باید هر چه سریعتر زلنسکی و یاران فاسد و بی لیاقتش را زیر اتوبوس بیاندازد و فتیله ی جنگ اوکراین را بی سر و صدا پایین بکشد تا فرصت کافی برای کم رنگ ساختن روایت شکست در ذهن رای دهندگان را تا زمان رای گیری در نوامبر 2024 به دست آورد.

البته فداسازی اوکراین در مقابل پوتین نه آسان است نه بی هزینه؛ اروپا و شاید ناتو بدون شک قربانی نخست این عقب نشینی آمریکا در مقابل روسیه خواهند بود. اما این برای بایدن یک انتخاب نیست، یک اجبار ناشی از شکست بدیهی نظامی و سیاسی و به هرز رفتن یک سرمایه گذاری عظیم برای تضعیف مسکو است. بایدن شاید بتواند رهبران اروپا را متقاعد کند که بعد از پیروزی در انتخابات آتی، با پشتیبانی قویتری، به این نبرد بازخواهد گشت؛ اما کیست که نداند در این فاصله مسکو درصدد حداکثر بهره برداری نظامی، سیاسی و اقتصادی از همین عقب نشینی کوتاه ناتو و آمریکا خواهد بود. پوتین از این هم جلوتر خواهد رفت و از هیچ تلاشی برای پایین کشیدن بایدن و تسهیل بازگشت «دوست عزیزش» به کاخ سفید دریغ نخواهد کرد.

نسل کشی در خاورمیانه

پرونده ی دومی که بایدن باید از شر آن رها شود اما به مراتب سهمگین تر از مورد اوکراین است. صهیونیست های افراطی اسرائیل درصددند تا موقعیت سخت بایدن را به نحو موذیانه ای برای اهداف شوم و پلید خود به خدمت بگیرند. نتانیاهو و صهیونیست های آدمخوار همراه وی نیک می دانند که اگر نتوانند از ماجرای هفتم اکتبر دستمایه یک پیشروی مهم و اساسی برای تحقق طرح اشغالگرانه ی «اسرائیل بزرگ» بسازند، در آینده ی سیاسی اسرائیل با خطر تضعیف و به حاشیه رفتن طولانی مدت مواجه خواهند بود. برای نتانیاهو و یاران آدمخوارش نسل کشی کنونی در نوار غزه و تلاش برای گسترش آن به کرانه ی باختری و حتی لبنان، یک قمار مرگ و زندگی است. آنها زندگی مردم اسرائیل را برای این منظور باز هم بیشتر به خطر خواهند انداخت.

مشکل اما این است که اسرائیل می خواهد آمریکا با پول مالیات مردم این کشور، هزینه ی سنگین این قمار صهیونیسم را - که در قالب کمک های عظیم نظامی، سیاسی و مالی- بپردازد. بایدن و تیمش خوب می دانند که قبول این هزینه می تواند به چنان ضرر و آشوب و دردسری برایشان بیانجامد که انتخابات 2024 را در طی این ماجراجویی صهیونیستی ببازند. آیا بایدنی که خود را صهیونیست می دانست چنین ریسکی را می پذیرد؟ آیا وی منافع درازمدت آمریکا را فدای یک درک ایدئولوژیکی و مافیایی از شرایط خواهد کرد؟ آیا غیر از آشوب و سقوط امپراتوری آمریکا چه انتظاری می توان داشت اگر بایدن نتواند خط عقلانی و مصلحت گرایی حاکم بر ساختار قدرت در آمریکا بر نفوذ تبهکارانه ی صهیونیسم در این ساختار تفوق بخشد؟

پاسخ را نباید تنها نزد وی جستجو کرد.

واقعیت این است که همسویی کاخ سفید با آدمخواران کنونی اسرائیل به معنای همراهی کردن آنها در یک مسیر بسیار پرسنگلاخ، مخرب و خونین است که براساس تجارب افغانستان و عراق گلوله در پای خود زدن نیست، گلوله در مغز خود شلیک کردن است: 1) محو فلسطینی ها در نوار غزه و تصرف آن 2) آغاز تدارک همین سرنوشت شوم و خونین برای فلسطینی ها در کرانه ی باختری 3) حرکت به سوی لبنان برای تصرف آن و به راه انداختن جنگ تمام عیار در این کشور و بعد در منطقه 4) به آتش و نابودی کشیدن سوریه و عراق و اردن و یمن برای تدارک جنگ اصلی 5) کشاندن جنگ به ایران و نابودسازی ایران و ایرانی.

این البته یک طرح دیوانه وار است که در مخیله ی بیمار مشتی سایکوپت صهیونیست می چرخد. تا چه حد احتمال دارد که واشنگتن در تمامی این مسیر، آدمخواران ابله صهیونیست را همراهی کند موضوعی است که باید به دقت روی آن فکر و مطالعه کرد. نگارنده بر این باور است که امپراتوری آمریکا توان لازم برای ارضای این خواست های پنج مرحله ای هیولاهای صهیونیست را ندارد. شاید به جرات بتوان گفت که آن چه آمریکا به طور واقعی، به عنوان سرمایه ی مادی و معنوی در اختیار دارد، در حد حتی تکمیل مرحله ی نخست این نقشه ی راه طولانی نیست، چه رسد به تکمیل هر پنج مرحله که مقدمه ای برای یک رویارویی بزرگ منطقه ای و شاید یک جنگ جهانی بالقوه می باشد. واشنگتن که از نزدیک در جریان تمامی عملیات نظامی و جنایت های ارتش آدمخوار اسرائیل در نوار غزه است به خوبی می بیند که یک باتلاق کابوس آفرین دیگر مانند اوکراین زیر نگاهش در حال شکل گیری است. شکست فضیحت بار ارتش اسرائیل با 400 هزار نیرو در آزادسازی حتی یک گروگان از دست حماس در طی نزدیک به بیست روز نبرد به خوبی به نظامیان و کارشناسان آمریکایی فهمانده است که در پی تمام قیل و قال های رهبران صهیونیست و فرماندهان ارتش اسرائیل مشتی کودن بی دست و پا به کشتار کودکان و قتل عام بیماران در بیمارستان ها مشغولند و بس. این به خوبی برای آمریکا گواه این است که یا باید سربازان آمریکایی را برای تحقق اهداف نظامی صهیونیسم به کار گیرد و جوابگویی مرگ هزاران سرباز در یک جنگ تمام عیار منطقه ای باشد و یا این که هر چه سریعتر با پس گردنی بساط عقب افتاده های ذهنی صهیونیسم را جمع کند.

بنابراین گرایش به سوی فاصله گرفتن کاخ سفید از این حماقت بزرگ تاریخی ابلهان صهیونیست وجود دارد، اما کار ساده نیست.

مشکل این است که از آن سوی، لابی قدرتمند و تبهکار اسرائیل در آمریکا، در صورت تخلف بایدن از این نقشه ی راه دیکته شده ی صهیونیست ها، می تواند به سوی کاندیدایی که در پشت پرده قول چنین همراهی را به تل آویو بدهد بچرخد و این، برای بایدن و دمکرات ها بسیار پرهزینه خواهد بود. لذا، نافرمانی بایدن از خواست های نتانیاهو نمی تواند بدون دردسر مهم در انتخابات آتی برای او و دمکرات ها باشد. آیا بایدن و حزب دمکرات آمریکا به اهمیت تاریخی تصمیم خود واقف خواهند بود؟

آمریکا چه باید کند؟

با تصویری که از موقعیت داده شد می بینیم که سرنوشت آمریکا و اسرائیل به نوعی به هم گره خورده است:

  • تبعیت بایدن -یا حتی جانشین او- از اسرائیل، بساط سرمایه داری آمریکا را با چالش وجودی و تهدید فروپاشی آن مواجه می سازد. همراهی آمریکا با اسرائیل می تواند پایان نه فقط اسرائیل که انتهای خط حیات تاریخی آمریکا باشد.
  • از آن سوی، به تبعیت درآوردن اسرائیل از آمریکا بساط صهیونیسم افراطی و نقشه ی آن برای تصرف خاورمیانه را برای همیشه به باد خواهد داد. به ویژه اگر اصرار بایدن و تیم او بر راه حل دو کشوری تبدیل به یک پروژه ی واقعی با پشتیبانی واشنگتن و جامعه ی بین الملل شود. این تیر خلاص صهیونیسم توسعه طلب در اسرائیل محسوب خواهد شد.

در این پارادوکس وحشتناک آمریکا یک درس تاریخی نهفته است: این که تمامی تصمیم هایی که بر اساس تامین منافع کوتاه مدت اتخاذ می شود در دراز مدت می توانند به یک چالش خطرناک تهدیدساز تبدیل می شوند. این هم اکنون بلایی است که به دلیل پیروی هفتاد ساله ی سیاست خارجی آمریکا از یک تمامیت شرور و اشغالگر و جنایتکار به نام اسرائیل نصیب واشنگتن شده است. اینک اما به زمانی رسیده ایم که این خطای تاریخی باید تصحیح شود. این موضوع داغ و بحران آفرین باید تعیین تکلیف شود: یا آمریکا افسار اسرائیل و لابی آن را از گردن خود باز می کند، یا اسرائیل، قدرت نخست جهان را، با جنون خویش، به درون باتلاق جنگ و انحلال و اضمحلال خواهد کشاند.

در این تعیین تکلیف مهم است که می توان تصویری از مسیری که جهان در دهه های آینده خواهد داشت به دست آورد: یک جهان غرق شده در جنگ و نابودی و ویرانگریِ ناشی از دیوانگی آدمخواران صهیونیست، یا دنیایی که با دفن پدیده ی شوم صهیونیسم تبهکار موفق به تمرکز بر روی مسائل حیاتی مانند کاهش نابرابری اقتصادی جهانی و فروپاشی اقلیمی که در انتظار سیاره ی زمین است شود. هر یک از ما می توانیم سهم و نقش کوچک و بزرگ خود را در این میان ایفاء کنیم.

جان کلام:

در حالی که صهیونیسم برای چندین دهه در خدمت سرمایه داری (آمریکا و اروپا) در ثروتمندترین نقطه ی جهان ایفای نقش کرد و سرمایه داری غرب نیز در ازای آن، تمام عیار از اسرائیل و جنایات آن حمایت کرد، امروز صهیونیسم به یک دردسر برای سرمایه داری ]غیر نظامی[ تبدیل شده است. این موقعیت به نوعی شبیه همان نقشی است که فاشیسم و نازیسم، به طور مقطعی، برای سرمایه داری دراوج بحران های بزرگ این نظام در نیمه ی نخست قرن گذشته ایفاء کردند. هر دو با برافروختن جنگ و کشتار، خدمت بزرگی به کایپتالیسم غرق در رکود و بیکاری نمودند و جان تازه ای به آن بخشیدند که بقا و گسترش و توسعه ی متعاقب آن را به همراه داشت، ضمن آن که سرمایه داری اروپا را در مقابل احتمال رشد انقلاب های سرخ تامین کرد. اما هر دو مکتب ضد انسانی فاشیسم و نازیسم، در عین حال، با پایان تاریخ مصرف خویش، به دست همان سرمایه داری آفریننده شان از میان برداشته شدند.

جبر تاریخ، سرمایه داری را قرن ها پیش پدید آورد و از آن زمان تاکنون این نظام در مقابل بحران های متعدد و تلاش هایی که برای محو آن ( به طور مثال تجربه ی شوروی) انجام شد، دوام آورده است. آیا ممکن است که اینک در ماجراجویی های اسرائیل صهونیست یکی از تفاله های ساخته ی دست سرمایه داری سبب مرگ آن شود؟ آیا ممکن است «تاریخ جبری» صهیونیسم، «جبر تاریخی» سرمایه داری را به خطر بیاندازد؟ به زبان ساده، آیا پیدایش مصنوعی اسرائیل و بقای زورکی صهیونیسم می تواند خود را به تاریخ پر زور سرمایه داری قالب کند؟

فراموش نکنیم که غریزه ی بقای سرمایه داری (و «گروه هفت» به عنوان نماد آن)، به عنوان محصول جبر تاریخی دوره ی معاصر، بسیار قوی است؛ به قیمت پایین کشیدن امپراتوری اتحاد جماهیر شوروی، به راه انداختن جنگ های بزرگ جهانی اول و دوم و بیش از 150 جنگ کوچک و بزرگ پس از پایان جنگ جهانی دوم و کنار آمدن با قدرت های اتمی جدید مانند هند، پاکستان، کره ی شمالی و... امروز نیز این غریزه ی قدرتمند نهادینه در بطن سرمایه داری در قالب نوعی از مصلحت گرایی و عقلانیت کاربردی و محض می تواند گور صهیونیسم را، به عنوان مجموعه ای که می خواهد تاریخ قلابی خود را جبری سازد، بی سر و صدا برایش بکند. تجربه های قرن گذشته نشان داده که سرمایه داری در سر به نیست کردن زاییده ها، تفاله ها و دست ساخته های مشکل زا و دردسرآفرین خویش تردید به خرج نداده است. (آیا لازم است در مورد کنفرانس گوادلوپ سخن گوییم؟). بنابراین می توانیم از خود بپرسیم که آیا سرنوشت مفلوکانه ی مشابه فاشیسم ایتالیا و نازیسم آلمان و... در انتظار صهیونیسم اسرائیل است؟#

-----------------------------------------------------------------------------------------------

برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv

جهت اطلاع از نظریه‎ ی «بی ‎نهایت ‎گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی ‎نهایت ‎گرایی: نظریه ‎ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com

آدرس تماس با نویسنده: [email protected]

توئیتر: KoroshErfani@



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy