محسن صالحیخواه، روزنامهنگار در یادداشتی با عنوان «ما در ایران همه چیز داریم» که در اختیار انصاف نیوز قرار دادهاست، نوشت:
دوگانه «زندگی رسمی - غیررسمی» ما ایرانیها، دوگانهای غیرقابل کتمان است؛ هرچند نادیده گرفته شود. شاید بتوانیم بگوییم زیست انقلابی مد نظر ساختار و فاصلهای که به مرور زمان بخش قابل توجهی از جامعه با این قرائت از زندگی گرفته، این دو گانه را ایجاد کرده است.
اول؛ در قرائت رسمی از زندگی، مردم مخاطب شبکههای تلویزیونی و رادیویی صداوسیما هستند. به غیر از این شبکهها، تعداد کمی از مردم مخاطب پلتفرمهای نمایش خانگی هستند و دیگران از اعمال فشار ساختاری بر آن نیز حمایت میکنند. فقط کتابهای مجوز گرفته از وزارت ارشاد را میخوانند و حتی دنبال کتابهایی که تجدید چاپ آن نیز ممنوع شده، نمیروند.
موسیقی مجاز گوش میکنند. به کنسرتهای خوانندههای مجاز داخل کشور میروند. اگر ساکن شهرهای مشهد و یا اصفهان باشند، علاقهای به برگزاری کنسرت موسیقی ندارند و به خصوص اگر خانم نوازندهای روی صحنه برود، با این حضور مخالف هستند. آنها، فقط از پلتفرمهای داخلی استفاده میکنند. فقط مشتری اخبار تلویزیون و خبرگزاریهای داخلی هستند.
در این قرائت زیستی، فیلمهایی که تماشا میشود، یا بر پرده سینماها اکران شدند یا از مجاری داخلی به دست مخاطب رسیدهاند. روابط اجتماعی بر پایه قرائت رسمی بنا شده است. راهپیماییهای که در شبکههای تلویزیونی زیرنویس میشوند، جزء اصلی برنامههای زندگی هستند.
دوم؛ آن چه به نام ملت و مردم، از طریق رسانهها به مردم ارائه میشود نیز پیروان این قرائت هستند. چون فقط آنها به رسمیت شناخته میشوند. آنهایی که در راهپیماییها و تجمعهای زیرنویس شده حاضر میشوند. آنهایی که در بخش پویشهای یک خبرگزاری مشهور، خواستار برخورد قاطع با بیحجابان، فشار بر پلتفرمها، ممنوعیت کاشت ناخن برای پزشکان و پرستاران و عدم همکاری صداوسیما با چهرههای ضدارزشی هستند. نمیگویم اینها مردم نیستند. نه؛ اینها آن بخشی از مردم هستند که قرار است صدایشان شنیده شود. به غیر از اینها، دیگران نادیده گرفته میشوند. مگر این که بشود از آنها برای اثبات حقانیت یک مفهوم یا رویداد، استفاده کرد. مثلاً در حاشیه یک راهپیمایی.
سوم؛ بخش غیررسمی زندگی ما ایرانیها، همان بخشی است که همه مسئولین امر از وجود آن آگاه هستند. حتی ممکن است در خانوادههای خودشان نیز این مسائل طرفدار داشته باشد. البته باید بگویم که میزان تعلق به این دو قرائت زیستی، متفاوت است و باید آن را به صورت یک طیف دید.
اما سوی دیگر زندگی ما چیست؟
ما به همه شبکههای خارجی از طریق آنتن ماهواره همسایه، دسترسی داریم. قبلا استفاده از وی پی ان، محدود بود اما حالا بخش عظیمی از مردم ایران به این ابزار گریز و «تمام محتوای اینترنت» دسترسی دارند. همین دسترسی است که گردش مالی چندهزار میلیارد تومانی برای این فروش این ابزار ایجاد کرده و البته، خدا میداند چه کسانی پشت فروش آنها هستند.
از موسیقی اگر بخواهم بگویم، خوانندهای که چهل و چند سال پیش از تهران به لوسآنجلس نقل مکان کرده، در تمام این سالها صدایش از طریق کاستها، سیدیها و سپس سایتهای دانلود موسیقی، در کشور شنیده شده. خوانندههای خارجی که هیچ وقت پایشان به ایران نرسیده، در کشور ما طرفدار دارند. فرقی نمیکند بیلی ایلیش آمریکایی باشد یا گروه بیتیاس کرهای. بسیاری از هموطنان ما برای شرکت در کنسرت خوانندههای «غیرمجاز» داخلی و خارجی به ارمنستان، ترکیه، امارات و بعضاً اقلیم کردستان میروند. قبلاً خوانندههای لوسآنجلسی برای کنسرت گذاشتن به حاشیه خلیج فارس میآمدند، الان خواننده زیرزمینی از تهران به دبی میرود و برای طرفدارانش برنامه برگزار میکند. طرفدارانی که خیلی از آنها نیز از ایران به آن شهر و کشور رفتهاند.
فیلم و سینما را بخواهیم مرور کنیم، باید گفت که ما هیچ وقت نمیتوانیم فیلمهای خارجی را مثل بقیه مردم در اکثر کشورهای دنیا، روی پردههای سینما ببینیم. اما هر آنچه سانسور میشود - از فیلم و سریالهای روز دنیا - با کمی تاخیر به دست ما نیز میرسد. اکثر کتابهایی که چاپ یا تجدید چاپ آنها ممنوع است، از راههای مختلف در دسترس ما قرار میگیرند.
بسیاری از موارد هم نگفتی هستند و از آنها میگذریم.
آخر؛ بسیاری چیزها به طور رسمی از مردم ایران دریغ شده. چون کسان دیگری در جایگاههای دیگری، به جای همه مردم تصمیم گرفتهاند. اما در همین سرزمین که اینترنت آزاد وجود ندارد، ما با پرداخت ماهانه یک مبلغ مشخص به اینترنت آزاد دسترسی داریم. نسخه کامل فیلمهایی که مستقیم یا غیرمستقیم توسط مراجع رسمی سانسور میشود، از راه دیگری به دست ما میرسد.
خلاصه کلام این که، ما در ایران همه چیز داریم. فقط نیاز است کمی بیشتر از حد معمول هزینه کنیم تا کسانی به سودشان برسند. این سبک از زندگی در کشورمان جا افتاده. فقط نگارنده متوجه نمیشود سالها سیاستگذاری، اعمال فشار، تبلیغات سیاسی، تنظیم اسناد بالادستی و اعمالی مشابه اینها، چه نتیجهای داشته؛ غیر از دوپاره کردن زندگی ما ایرانیها.