در پی انقلاب ایران، آمریکا ژاندارم خویش در منطقه را از دست داد. با تحریک صدام حسین جنگی را بین دو کشور قدرتمند منطقه را آغاز کرد و تا انهدام تسلیحاتی هر دو، آن ادامه داد. پس از آن، تنها رژیمی که میتوانست روی وابسته بودن و فرمان بری و بی خطر بودن آن حساب کند، اسرائیل بود. اما به دلایل زیادی از قبیل مذهب، جمعیت، ثبات و... نمیتوانست نقش ایران پیش از انقلاب را برای آمریکا بازی کند.
به فکر تشکیل فدراسیونی متشکل از اسرائیل و کشورهای عربی افتادند تا از یک سو منافع آمریکا را پاسداری نماید و از سوی دیگر، ثبات سیاسی را در کشورهای عربی تأمین نماید و بتواند در برابر ایران و متحدان آن نیروی بازدارندهای باشد. طوفان الاقصی این پروژه را بر هم زد. عربستان به دلیل افکار عمومی بیدار شده در پی عملیات حماس و به خصوص واکنش وحشیانه اسرائیل، فرصت نزدیک شدن به این رژیم را از دست داد و پروژه ابراهیم را ناکام گذاشت. به خصوص اینکه ناتوانی ارتش اسرائیل نزد کشورهای عربی آشکار شد و آن ذهنیتی که از آن برای کشورهای زیر سلطه ساخته بودند به فنا رفت. در این میان ارتش اسرائیل ضعف و ناکارآمدی ش در برابر یک حاکمیت کوچک در همسایگی خود را در دید جهان قرار داد و آمریکا را از خود مأیوس گرداند.
در حال حاضر آمریکا دست اسرائیل را باز نگه داشته تا با آتشی که ایجاد کرده، تر و خشک را در غزه بسوزاند بلکه در این میان حماس هم بسوزد. اما سوزاندن حماس هم دیگر راه حلی را جلو پای آمریکا در منطقه قرار نمیدهد. کار ژاندارم سازی دیگر از دست آمریکا به در رفته است. یا باید خود در منطقه بماند و یا باید آنجا را ترک کند.
ماندن آن مستلزم خسارات فراوانی خواهد بود زیرا باید بر نیروهای موجود در منطقه بیفزاید تا بتواند با نیروهای سربلند کرده مانند یمن، گروههای عراقی، حزب الله لبنان و..... مقابله نماید. از مسائل دیگر که بگذریم، آیا افکار عمومی مردم آمریکا اجازه گرفتن چنین تصمیماتی را به رهبران این کشور میدهد؟ به علاوه مبارزه با چنین گروه هائی بدون ارتکاب جنایاتی نظیر آنچه که اسرائیل در حال انجام آنست ممکن میشود؟ بنابراین، تنها راهی که برای آمریکا باقی میماند، رفتن است. اما چگونه؟
پر واضح است که رفتن آمریکا به معنای از دست دادن منافع مالی و سیاسی خود نمیتواند باشد. از طرفی اما آن منافع با امنیت و آرامش منطقه ارتباط مستقیم دارند، به این دلیل باید قبل از رفتن، زمینه یک نیروی مسلط در منطقه فراهم آید. روشن است تنها کشوری در منطقه که توان برقراری امنیت را دارا میباشد، ایران است. اما چگونه میتوان زمینهای را فراهم کرد تا این نقش احتمالی ایران مورد قبول عمومی قرار گیرد؟ به طور قطع کار آسانی نیست. در اوج انقلاب آقای خمینی این قول را به آمریکائیها داده بود که "با منافع آن کشور کاری نداریم". بنابراین، آمریکا و غرب نمیتوانند در این مورد تمامی تخم مرغهای خود را در سبد ایران بگذارند. با این حال، چراغ سبز آمریکا به عربستان برای نزدیکی با ایران که با پادرمیانی چین صورت گرفت میتواند زمینهای باشد برای رفع تخاصم و نزدیکی دو کشور بزرگ در منطقه. تعامل آمریکا با ایران به خصوص در پی جنگ غزه و پس از دورانی بحرانی، و نشان ندادن واکنش شدید به حملات نیروهای نیابتی ایران به کشتیها و ناو آمریکائی و پایگاههای آن کشور، نشان از خودداری آمریکا از برخورد با ایران دارند. پیشنهاد سرمایه گذاری عربستان در ایران هم میتواند یکی از راههای کنترل این کشور نیرومند باشد.
خلاصه اینکه حرکت حماس ضعف ارتش اسرائیل را آشکار ساخت که اولین اثرات منفی آن، سلب اعتماد مردم آن کشور از ارتش خود میباشد که دههها با بوق و کرنا آن را ارتشی قدرتمند به دنیا باورانده بودند. تا حدی که نتان یاهو هم آن را باور کرده بود و در آخر مجبور شد تن به آن جنایات بدهد. در سخنان دو روز پیش رئیس ستاد ارتش اسرائیل، نا امیدی و اختلاف میان تصمیم گیرندگان آشکار بود. در جلسهای که چند روز پیش دولت جنگ با رئیس ستاد داشت، هنگام ورود به جلسه او را تفتیش کردند. نتان یاهو هم دیروز پس از دو ماه جنایت، با افتخار و به عنوان پیروزی در سخنانی خطاب به مردم اسرائیل گفت: به نزدیکی خانه یکی از فرماندهان حماس رسیدهایم. این نماد شکست کامل ارتش اسرائیل است که توانسته پس از دو ماه نبرد به خانهای خالی از سکنه برسد و آن را افتخاری برای خود تلقی کند. با این حال، آمریکا در یأس کامل به اسرائیل فرصت میدهد بلکه با کشتن چند فرمانده حماس یک پیروزی به دست آورد تا کمکهای مالی مستمر که از جیب مالیات دهندگان آمریکائی داده میشود را مثمر به ثمر جلوه دهد. در حال حاضر باید همانند آمریکا به انتظار رویدادهای پیش رو نشست.
هادی قدسی
ابتذال صهیونیسم: واقعیتی که افشا شد، کورش عرفانی
چپهای بِتُونای، رضا فرمند