نگار فیضآبادی، انصاف نیوز
کافه های اطراف دانشگاه تهران میزبان مشتریهایی هستند که کافیشاپها را محلی امن و آرام میدانند و صاحبان کافهها هم طبق مشاهدهی هرروزشان میگویند که بیشتر دانشجویان و کارمندان، برای استراحت و تفریح به کافه میروند.
اواخر شهریور و اوایل مهر، نامهای از سوی رئیس دانشگاه تهران خطاب به وزیر علوم در شبکههای اجتماعی منتشر شد. طبق آن نامه، دربارهی کافههای اطراف دانشگاه تهران و جلوگیری از اشاعهی فرهنگ غیرخودی متنی نوشتهشد که البته وزارت علوم این نامه را تائید یا تکذیب نکرد.
خبرنگار انصاف نیوز برای اینکه ببیند در کافههای اطراف دانشگاه تهران چه میگذرد و مشتریها در کافهها وقتشان را چطور میگذرانند، به چند کافه در خیابان قدس و محدودهی خیابان انقلاب رفته و با کافهداران و مشتریها حرف زده است.
میگویند کلاه بیاور، سر میبرند!
فضای سبز کافه، حالوهوای خوبی دارد و همان ابتدای ورودم دوست دارم چند دقیقهای از وقتم را آنجا بگذرانم؛ اما خیلی سریع سراغ یکی از کافهدارها میروم تا سوالهایم را مطرح کنم. کافهدار میگوید برای جوابدادن باید با مدیریت هماهنگ کند. از او میپرسم مشتریهایشان چندساله هستند؟ میگوید تا ساعت ۵ عصر، بیشتر دانشجوهای ۱۸ تا ۲۵ساله میآیند و ۵ به بعد و آخر هفتهها سنهای بالاتر میآیند.
کافهدار در حال تذکر دادن
***
در این فاصله به اطراف نگاه میکنم و میبینم ۱۲ دختر و ۱ پسر در محوطهی داخلی کافه نشستهاند. چهار دختر با شال و روسری سرِ میزی نشستهاند که کیک تولد روی آن است. بالاخره مدیر کافه میآید و از او میپرسم:
- بیشتر چه قشری به کافهی شما میآیند؟
- دانشجوهای دانشگاه تهران، امیرکبیر، علمی کاربردی میان.
- دربارهی تعطیلی کافهها نامهای دریافت کردید؟
- رسمی چیزی دریافت نکردیم اما شفاهی یه حرفایی شنیدیم.
- از کی؟
- نمیتونم بگم. کلا دوست ندارن کافهها باشن چون فکر میکنن محل فسق و فجوره!
- شما با آنها صحبت نکردید که متقاعد شوند اینطور نیست؟
- ذهنیتی ندارن که بخوان متقاعد بشن. صفر و یک فکر میکنن. به نظرشون کافهها نقطههای آشوبن!
- ممکن است اینطور هم باشد؟
- اصلا. چندتا جوون میآن حرف میزنن. قرارهای دوستانه و کاری میذارن. غیر از این خبری نیست.
- تا حالا به خاطر مسئله بیحجابی پلمب هم شدید؟
- تو ۶ ماه گذشته ۳ بار پلمب شدیم. وقتی پلمب میشیم، مستقیم ۳۰ نفر و غیرمستقیم ۹۰ نفر از نون خوردن میفتن و کلی ضرر میکنیم.
درکل بازرس به شکل محسوس میآد و وضعیت حجاب مشتریها رو چک میکنه. اگه محسوس و با نامه بیان، میگن خوب بودید و ازتون راضی بودیم. آفرین که نسبت به جاهای دیگه بهتر هستید. اگه مشتری بیحجاب دیده باشن مینویسن «توسط پرسنل تذکر دادهشد»؛ اگه تعداد تذکرها زیاد باشه، مینویسن «پلمب ۴۸ ساعته». مثلا تو یک روز دوبار اماکن اومده، یکبار پلیس و یکبار هم بسیج. بسیج هم گاهی به اسم اماکن و با ماسک و دوربین اومده!
- اینکه چند روز پلمب بشوید به چه چیزی بستگی دارد؟
- بستگی داره ماموری که میآد جوونه یا پیر. به بعضیهاشون میگن برو کلاه بیار، اما سر میبرن! مثل قاضیها که نظرشون با هم فرق داره.
- یعنی خودمختار عمل میکنند؟
- بله، مثلا طرف از اماکن میآد میگه دو نفر اونجا لختن! درحالیکه منظورش اینه که شالِ دونفر از سرشون افتاده! معیار ذهنیشون با همدیگه فرق داره.
- در کافه کاغذهای تذکر حجاب دیدم. دربارهاش توضیح میدهید؟
- مجبوریم تذکر بدیم که پلمب نشیم. حتا از همون اول راه نمیدیم. ولی خب اگه کسی شالش بیفته سریع تذکر میدیم.
- بعد از تذکر مشتریها چه برخوردی دارند؟
- اوایل ناراحت میشدن یا میرفتن. ولی به خاطر پلمبها بیشتر رعایت میکنن. مشتریهای همیشگی که اینجا کافهی محبوبشونه رعایت میکنن.
برای کارِ سیاسی به کافه نمیآییم
سراغ دخترهایی میروم که مشغول خوردن کیک تولد هستند. هر چهار نفرشان ۲۲ساله و دانشجوی دانشگاه تهران و علموصنعت هستند و بلوز، شلوار و شال پوشیدهاند.
دختری که تولدش بود، با خنده میگوید «الآن ۲۲ سالم شد!» از فاطمه میپرسم به نظرت کافه چطور جایی است و برای چه به کافه میآیید؟ میگوید «کافیشاپ تنها جاییه که میشه رفت و یه چیزی خورد. مخصوصا زمستونها.»
فعالیت سیاسی چطور؟ «ما موافق کارِ سیاسی نیستیم. ما اصن قرار نیست کارِ خاصی انجام بدیم.» وقتی میپرسم آیا برایشان مهم است که کافهدارها دربارهی حجاب به آنها تذکر بدهند یا نه، میگویند «اینجا خیلی بد تذکر میدن. تا شالمون میفته سریع میآن تذکر میدن. فعلا جای دیگهای رو سراغ نداریم بریم که ایراد نگیرن.»
میآییم که باهم باشیم
سراغ میز بعدی میروم که دو کاپوچینو روی میزشان است. از سمیرا که ۲۳ سالش است میپرسم حالتان بعد از آمدن و رفتن از کافه چه فرقی میکند؟ لحظهای میرود توی فکر و با لبخند میگوید «کافه جاییه که آرامش میده. اگه با حال بد بیام، بعدش خوب میشم و اگه حالم خوب باشه، موقع رفتن از کافه خوبتر میشم!»
هانیه، دوستش سمیرا را بغل میکند و میگوید «من برای اینکه با دوستم باشم میآم کافه.»
میپرسم اگر بگویند قرار است کافهها تعطیل شوند، چه احساسی پیدا میکنید؟ در جواب میگوید «خیلی ناراحت میشیم. اینجا هم که پلمب شد، خیلی ناراحت شدم. اینجا مکان امن و حالخوبکُنه برام.»
خدمات کافه را میخواهند اما قوانینش را نه!
از خانم چادری ۴۰ ساله که روبهروی یک آقای ۴۴ساله نشستهاست، شغلش را میپرسم. میگوید «ما هردو خبرنگار هستیم.» نظرشان را دربارهی کافه میپرسم و هردو نسبت به کافه احساس مثبتی دارند چون فضای سرسبز و انرژیبخشی دارد. میپرسم برای چه به کافه میآیید؟
خانم: برای دیدن دوستانم. البته بیشتر کافه کتاب میریم.
نظرتان دربارهی تذکرهایی که دربارهی حجاب به مشتریهای کافهها داده میشود چیست؟
- بههرحال کافهدارها هم باید به مشتریها توجه کنن هم هوای بالاسریها رو داشته باشن. من خودم منتقد بیحجابی هستم. چون قشر تینیجر میخوان از خدمات استفاده کنن ولی نمیخوان قوانین رو رعایت کنن. بحث حقوق و تکالیفه!
- به نظرتون قشر تینیجر حق داره نسبت به نسلهای دیگر متفاوت فکر کند؟
- به خاطرِ اینه که دهههشتادیها مسئولیتپذیری یاد نگرفتن. این بیمسئولیتی از خونه شروع شده. چون هرچی خواستن براشون فراهم شده، حالا هم که اومدن تو جامعه، میبینن این خبرا نیست و تعارض از همینجا شروع میشه.
- شما خودتان هم به خاطر روسری نداشتند، به کسی تذکر میدهید؟
- نه، چون کار از تذکر گذشته. باید رو تربیت نسل بعدی کار کرد.
- به نظرتون تذکرها چقدر تاثیر دارد؟
- شنیدم که ۵۰-۶۰ دستگاه متولی حجاب هستن. باید در طول این سالها یه کارهایی انجام میدادن که ندادن و حالا مجبورن از نیروی قهریه استفاده کنن.
نباید مردم را به خاطر حجاب اذیت کرد
در همین کافه، خانمی چادری را میبینم که روبهروی خانمی با پوشش مانتو و شال نشستهاست. پیتزایشان تمام شدهبود و گرمِ صحبت بودند. خانم چادری ۵۶ساله و استاد دانشگاه علوم پزشکی بود که با دانشجوی ۳۳ سالهاش که رزیدنت پزشکی بود، به کافه آمدهبودند و گپ میزدند. خانم گیتی میگفت: «دلخوشیمون همینه که با استادمون بیایم کافه حرف بزنیم.»
از خانمی که استاد دانشگاه بود میپرسم اگر فرض کنید قرار است به خاطر حجاب کافهها را ببندند، چه نظری دارید؟
- یعنی تو کل کشور همهچی حل شده که بخوان کافهها رو تعطیل کنن؟ اگه اینطوری باشه، باید سینما، تئاتر، رستوران و خیلی جاهای دیگه رو ببندن. دین اسلام رو درست نشون ندادن. بچه رو هم که بزنی، لجبازی میکنه. پیغمبر رو هم با اخلاق خوبش میشناسن. نباید به خاطر حجاب مردم رو اذیت کنن. من کشورهای خارج هم رفتم، اصلا اینطوری نیست.»
با حال بد میآیند، با حال خوب میروند
خانم لیلی ۴۰ ساله است و دو سال است کافهای که در یکی از کوچههای انقلاب است را اداره میکند. میروم سراغ اصل مطلب و از او میپرسم که در کافهی شما چه خبر است؟ او هم خلاصه میگوید «میآن سیگار میکشن، صحبت میکنن، میخندن، دمنوش آَرامش میگیرن و آروم میشن، موزیک کافه رو گوش میکنن. گاهی کتاب میخونن یا با لپتاپشون کار میکنن، دوستاشون رو میبینن.»
در جوابم که میپرسم محیط کافه چطور است، میگوید «محیط شادیه، آدما میآن که حالشون بهتر بشه. اگه تنها هستن از تنهایی و خلوت دربیان. مثلا کسی هست که با سردرد میآد، براش قرص میبریم، حرف میزنیم باهاش و میخندیم و حالش خوب میشه و میره.»
- مشتریهایتان از چه قشری هستند؟
- از دانشآموز تا استاد دانشگاه و پزشک میآن کافه و مشتری هرروزهی اینجا هستن.
کافه، یک تفریح و منطقهای امن برای مشتریها
سرِ میز نرگس میروم که منتظر خواهرش است. صورتِ آرایشکردهای دارد و شاغل است. از او میپرسم برای چه به کافه میآید؟ میگوید:
- برای سیگار کشیدن، تنها بودن. ۳-۴ ماهه که اومدم تهران، پارک رو هم تست کردم ولی انقدر مزاحم میشن که آرامشم رو بههم میزنن. برای همین کافه رو ترجیح میدم.
- کافه چه تاثیری در روحیهتان دارد؟
- تنش و دلگیریم کم میشه. کافه برام منطقه امن و خلوت منه.
چند نفر دیگر از پسرها هم معتقد هستند که کافه برایشان حتی نسبت به خانه جای امنی است و در این فضا احساس آرامش میکنند.
ترجیح میدهند به جای حرف سیاسی، حرفهای قشنگتری بزنند
سه دختر ۲۰ ساله با پسری ۲۳ ساله، مشغول سیگار کشیدن بودند. دخترها طراحی لباس میخواندند و وقتی ازشان پرسیدم در کافه چه کار میکنند، گفتند: «تفریح خاصی که نداریم. نصفِ روز کلاسیم بقیهش رو هم بعضی وقتا میآیم کافه. من دارم دنبال متن میگردم برای استوری دوستم. قهوه میخوریم، غیبت میکنیم، سیگار میکشیم.»
سارا ۲۳ ساله: بعد از سرِ کار میآم کافه استراحت میکنم. اینجا برعکس بیرون گرمه.
سینا ۲۳ ساله: برای خارجشدن از همهمهی خیابون و سیگار کشیدن میآم کافه.
به کافهی دیگری میروم که خلوت است و محیط آرامی دارد.
علیرضا، ۲۹ ساله: معلم کنکور هستم و کتاب و آزمون میبندم. برای کار و خوردن «قهوهی خوب» میآم کافه. قبل از سال ۹۳ با پدرم میرفتیم کافه. بابام خیلی اهل مطالعه و قهوه بود. بابام کافهنشینی رو بهم یاد داد و منم از یهجا به بعد خودم تنهایی میآم کافه. کافه برام نقطهی امنه. صبحم با کافه شروع میشه و شبم باز با کافه تموم میشه.
از یک کافهدار میپرسم که آیا مشتریهایشان حرف سیاسی هم میزنند؟ صورتش را درهم میکشد و میگوید:
- نه، چون مردم از سیاست بیزارن. ترجیح میدن دربارهی چیزای قشنگتر حرف بزنن.
یکی از کافهدارها هم میگوید بسیجی و سپاهی هم به کافه میآیند، چیزی سفارش میدهند و میروند و اینطور نیست که اصلا به کافه نیایند.