بالاخره روز موعود فرا می رسد و دوران وحشت «تخیلی و الکی» پایان می یابد و شخص به افتخار «زندانی سیاسی» شدن نائل می گردد.
درست موقعی که آدم یک لحظه فکرش جای دیگر است و مثلا دارد فیلم «درخت گلابی» با بازیگری هنرمند خردسال گلشیفته ی فراهانی را روی سی.دی نگاه می کند، در پایین خانه، ماشین یا ماشین هایی ترمز می کنند، و پیک موتوری، نه پشت در اصلی ساختمان بلکه پشت در آپارتمان زنگ را به صدا در می آورد و شخص که وسط فیلم مجبور به زدن دکمه ی «پاز» شده و به زمین و زمان فحش می دهد که آخه این چه وقت زنگ زدن است، بی خیال دم در می رود و بدون نگاه کردن از توی چشمی، در را باز می کند.
ناگهان، درخت گلابی، تبدیل به درخت عرعر می شود و یک نفر در را چنان هل می دهد که شخص دو متر به عقب پرتاب می شود و در چشم بر هم زدنی چند نفر با قیافه های مختلف از ریش و پشمی تا بچه سوسولی که آدم فکر می کند او می تواند هر چیزی باشد غیر از مامور امنیتی، هفت تیر و مسلسل به دست داخل خانه می شوند.
فرد سیاسی که پیژامه یا گرم کن و احتمالا یک تی شرت درب و داغان به تن دارد، کاملا شوکه شده، تلاش می کند فکرش را جمع کند و همه ی چیزهایی که روزها و هفته ها در باره شان فکر کرده و جملاتی که ساخته تا در چنین روز فرضی یی بر زبان بیاورد کلا فراموش می کند و تنها کاری که از او بر می آید دنبال کردن حرکات افراد مهاجم با چشم است.
در این لحظات گوش او تقریبا چیزی نمی شنود، و در حالی که به شکل رقت انگیزی به گوشه دیوار هل داده شده و به او می گویند دست هایش را روی دیوار بگذارد و سرش را به زیر بیندازد، کلماتی مثل کثافت عوضی، جاسوس، اسناد، ماهواره، اسلحه، همراه با فشار دادن سر و زدن پس گردنی و چسباندن تن به کنج دیوار و همه جا رو خوب بگردین، به گوش اش می خورد و بسته به میزان سیاسی بودن و شناخته شده بودن در سپهر سیاسی ایران، ممکن است اجازه ی کُتی کاپشنی چیزی پوشیدن به او بدهند یا ندهند و در حالی که پس گردن را دست درشت و پر مویی مثل بز گرفته و کله را به زیر فشار می دهد، شخص را معمولا از پله های ساختمان مثل توپ به پایین پرتاب می کنند طوری که دم پایی های او لنگه هایش این ور و آن ور پرتاب می شود و شخص مثل توپ به دیوار راه پله می خورد تا بالاخره به پایین می رسند و در حالی که گردن اسیر سیاسی در همان مرحله ی راهرو «نرم» شده و آماده برای رقص گردن و لب و دهن و چشم و ابرو گشته به طور کامل به پایین فشار داده شده و سمت یکی از ماشین ها که می تواند ماشین معمولی پژو یا نیسان پاترول باشد هل داده شده و داخل ماشین چپانده می شود.
در این لحظه یک دستمال سیاه بسیار بدبو که گویی کسی مدت ها آن را در عرق داخل پوتین سربازی گذاشته تا عطرآگین شود با خشونت و مقداری چک و فحش، دور سر بسته می شود و فرد وسط دو نفر گردن کلفت مسلح نشانده شده، از کمر، چنان به سمت پایین فشار داده می شود که مثل بازیکنان فوتبال قبل از ورود به میدان مسابقه یا مثل رقصندگان باله پیش از حرکت های جهشی به سمت صحنه، عضلات و رباط ها و رگ و پی هایش کاملا کش می آيد و آماده ی هنرنمایی در مراحل بعدی می گردد.
اسیر سیاسی، هنوز نتوانسته بفهمد وسط فیلم «درخت گلابی» چطو شد که یهو اینطور شد و کماکان هیچ جمله ای از جملاتی که قبلاها و در عالم تخیل ساخته بود و قرار بود به صورت غرا در چنین شرایطی ادا شود به ذهن اش نمی آيد....
«ادامه دارد...»