***** كدامين نغمه میريزد،
كدام آهنگ آيا میتواند ساخت
طنین گامهای استواری را که سوی نیستی مردانه میرفتند؟
طنين گامهايی را كه آگاهانه میرفتند؟
سیاوش کسرایی
باز ماندگان شکنجه های ساواک و شکنجه دیدگان، زخم ها و دردهای شکنجه ها را با بزرگواری پشت سر می نهند. پهلوان هایی چون ناصر کاخساز، کیانوش توکلی، نادره عصاره، بهروز ستوده و برخی از زندانیان و شکنجه شدگان و زخم خورده ها از ساواک در نوشتارهای خود از روی بزرگواری آن هیولای شکنجه گر را آقای... می نامند. واژه هایی که انگشتان من از شرم می لرزند و یارای نوشتن نام او را ندارند. آن هیولا، آن جاسوس خونخوار، هنوز همچنان با درنده خویی ضد مردمی، چنگ و دندان نشان می دهد. او و هم پالگی های پست و نامردمی او، نازنین ترین و عاشق ترین جوانان میهن ما را با ددمنشانه ترین شیوه های ضد بشری کشتند تا راه را برای هیولاهایی خشن تر و خونخوارتر از خود هموار کنند. آن هیولاها و جانشین های هیولاتر از آن ها، جان و مال و فرزندان میهن ما را در راه تاراج کشور ما بر باد داده و بر باد می دهند.
اگر من نام آن هیولا را در اینجا نمی نویسم و گفتن واژه آقا یا انسان را برای چنین موجودی روا نمی دانم، این روش را از دکتر مصدق آموخته ام. شاید با این کار به دنبال آرام کردن روان زخمی خودم هستم. دکتر مصدق در بیدادگاه نظامی فرمایشی، نام حسین آزموده دادستان نظامی را به زبان نمی راند و در سخنانش می گفت: « آن مرد» گرچه به باور من "مرد" واژه ی در خور او نبود.
جانورانی خونخوارتر و درنده خو تر از آن هیولا هنوز در زندان ها سرگرم شکنجه و کشتار مردمان میهن ما هستند. آن ها چشم ناصر کاخساز ها، گوش شکرالله پاک نژادها را می درند و خون آن ها را بر زمین می ریزند و یا می آشامند. این ها همه برای خوش خدمتی به بیگانگان و غارت دار و ندار ملت ایران است.
شکرالله پاک نژاد در دفاعیات خود می نویسد: « ... من خودم گوش راستم و ستون فقراتم آسيب ديد و ناخنهای چند انگشت دستم چرك كرد و افتاد. در طول شش- هفت ماه با كابل و آويزان شدن و دستبند و طرق ديگر شكنجه شدم... ». من خود نیز در استخوان قلم پای شکرالله پاک نژاد جای زخمی به گودی دو سانتیمتر دیدم که می گفت استوار تیموری نگهبان زندان قزل قلعه آن زخم را به او زده است. استوار تیموری هم از شکنجه گرانی بود که زیر فرمان همان هیولا انجام وظیفه می کرد که نمایش تلویزیونی مقام امنیتی اجرا می کرد. شاید ناصر کاخساز از زندگی و کشته شدن شکرالله پاک نژاد آگاهی بیشتری داشته باشد. پاک نژاد حقوق خوانده بود. او پس از انقلاب در خیابان کاخ شمالی در دفتر وکالت هدایت متین دفتری زندگی می کرد. او بسیار زود به دام مأموران خمینی افتاد و زود هم اعدام شد.
شرم و ننگ برای این گونه هیولا ها کم است، بایستی نسبت های زشت تری برای نام ننگین آن ها در فرهنگ ایران یافت. ضحاک، دژخیم، هیولا، اهریمن، بدخو، خونخوار و ... این ها هنوز ناشایست ترین ها نیست، باید فراتر از این ها رفت. کمی بیندیشید که از آستین آن شکنجه گر خون آشام ساواک و به فرمان اربابان استعمارگرش، خمینی، خامنه ای و هزاران جانور خونخوار دیگر بیرون آمده است. شما دوستان نازنین و رفقای زندانی و شکنجه شده چگونه او را آقای ... می نامید؟ قلم و انگشت شرم دارد نام او را بر کاغذ بیالاید. به یاد بیاورید فریاد های ملت ایران را در خیابان ها؛ ای جلاد ننگت باد!
این روزها نام تابناک و درخشان بانو نرگس محمدی که بیش از سی سال این گونه درنده خویی ها را تاب آورده در سراسر جهان طنین انداخته است. او نه یک روز، نه یک ماه، نه یک سال، براستی سی و سه سال است که برای آزادی مردمان کشورمان جان فشانی می کند. نیرویی که هم میهنان زندانی و کشته شده ما و نرگس محمدی ها برای جنگیدن با بیگانگان و نوکران خونخوار و مردم فروش آنان به کار برده اند، اگر برای آبادانی و خوشبختی مردمان کشور مان به کار می بردند، کشور ما رشک خوشبخت ترین کشورهای جهان می شد.
هر از گاهی رسانه های بیگانه و دستگاه های تبلیغاتی حکومت اسلامی خبرهای داغی را رسانه ای می کنند تا افکار عمومی را منحرف کنند. سر و صداهایی که به دنبال داستان آن هیولای شکنجه گر به راه افتاده است افکار مخالفان حکومت اسلامی و جهانیان را منحرف کرده و می رود تا از اهمیت جایزه نوبل برای بانو نرگس محمدی بکاهد. دادن جایزه صلح به یک زندانی سیاسی که بیش از سی سال است برای آزادی و دموکراسی مبارزه می کند، یک پیروزی بزرگ برای جنبش زن، زندگی، آزادی است.
او و هیولاهایی چون او می دانستند که اربابانشان چه خواب دهشتناکی برای ملت ما دیده اند. سه سال زودتر از آمدن خمینی به ایران، در فروردین ۱۳۵۴ بیژن جزنی و هشت زندانی دیگر را که هر یک مردان بزرگی در تاریخ کشور ما به شمار می رفتند در دره های اوین بی گناه تیرباران کردند. ملت ایران هزاران هزار از این مردان و نیز زنان قهرمان و فداکار را برای رهایی از ستم استعمارگران و نوکران بی اراده و خودفروفته آنان از دست داده اند. هر کدام از آن قهرمانان می توانستند کشور ما را به اوج سربلندی و افتخار برسانند.
در پایان این نوشتار نمایشی را که خود از تلویزیون دیدم، برای خوانندگان گزارش می کنم: بهمن نادری پور معروف به تهرانی یکی از شکنجه گران ساواک کمی پس از بهمن ماه ۱۳۵۷ دستگیر شد و در تلویزیون در برابر بینندگان تلویزیون پشیمانی خود را زار می زد و اعتراف های تکان دهنده ای از آن کشتار وحشیانه به زبان می آورد. او در سوم تیرماه ۱۳۵۸ اعدام شد.
مؤسسه ی مطالعات و پژوهشهای سیاسی در سالگرد تیرباران آن ۹نفر، تصویر و متن اعترافات نادریپور (تهرانی) در اینباره را پخش کرد«... بعد از ترور سرتیپ رضا زندیپور که در ۲۶ اسفند سال ۱۳۵۳ صورت گرفت، کمیته مشترک ضدخرابکاری مدتی بدون سرپرست بود و رضا عطارپور(حسینزاده) که پست معاون کمیته و رئیس واحد اطلاعاتی را داشت، امور محوله را انجام میداد. البته محمدحسن ناصری(عضدی) هم معاون عطارپور بود. یک روز صبح ناصری من را به اتاقش خواست و گفت با توجه به اینکه در سال ۱۳۵۳ ترورهای زیادی صورت گرفته، قرار است طرح متقابلی به اجرا گذاشته شود و شما[=تهرانی] هم یکی از افرادی هستید که باید در این طرح شرکت کنید... .
... شاید دو هفته از ماجرای مذاکره گذشته بود که در روز پنجشنبه ۲۸ یا ۲۹ فروردین ۱۳۵۴ بود که رضا عطارپور از من دعوت کرد پس از پایان ساعت اداری یعنی بعد از ساعت ۲ بعدازظهر، نهار در رستوران هتل آمریکا واقع در خیابان تختجمشید میهمانش هستم و بایستی حتماً بروم. در ساعت مقرر به رستوران هتل آمریکا رفتم و با کمال تعجب دیدم علاوه بر عطارپور، حسینی(شعبانی=اسم حقیقی)، پرویز بهمن فرنژاد (معروف به دکتر جوان)، سعدی جلیل اصفهانی(معروف به بابک)، محمدحسن ناصری(عضدی) و ناصر نوذری(رسولی) هم میهمان هستند و با توجه به موقعیت شغلی و رتبه و وضعیت کاری، این میهمانی نمیتواند جنبه عادی داشته باشد... عطارپور گفت آقای [پرویز] ثابتی در جریان جزئیات طرح هستند...
... پرویز ثابتی که با گذرنامه سیاسی و مشخصات جعلی در خارج از کشور (سوئیس) است، در این جنایت هولناک سهیم و شریک و در حقیقت دستوردهنده بوده و جزئیات را احتمالاً او طرحریزی و یا تصویب کرده است. شاه مخلوع و ارتشبد نعمتالله نصیری معدوم هم از این جنایت بدون اطلاع نبودهاند اما سایر کارمندان اگرچه موضوع فرار این شهدا از زندان را که در روزنامههای شنبه ۳۰ یا ۵۴/۱/۳۱ نوشته شد و مینوت آن را عطارپور نوشته بود، قبول نداشتند ...».
منوچهر تقوی بیات
یلدا بر همه ی ایرانیان خجسته باد !
یلدا واژه ای سریانی و برابر کلمه ی عربی میلاد یعنی (زایش) است. پس از شب یلدا (بیست و دوم دسامبر) روز یا روشنایی خورشید مانند نوزادی رشد می کند.
یکم بهمن ماه ۱۴۰۲خورشیدی برابر با ۲۲ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی
خورشیدها سر میکشند از دل شب یلدا، ابوالفضل محققی
مشابهت صهیونیسم و ویروس کووید۱۹، کورش عرفانی