شباهتشان به انسان باور نکردنیست
مردانی که وجداناش را
علفهای هرز دینی پوشانده است
*
شلاقشان پُر از گرههای کور ایمان است
و زبانشان پُر از سنگهای تیز بیابان
آنان به راستی گمان میکنند که تازیانه زبان خداست
و آن را با سربلندی از طاق مقدساتشان میآویزند
غافل که امروز
تازیانه زبان حیوان هم نیست
*
در روز روشن
بانوی بیگناه این آب و خاک را که سرگرم کار خویش است
از سفینهی دیجیتالیاش که با شتاب نور گذر میکند
بیرون میکشند
تا سوار کاروان خرافاتشان کنند
*
او نمیگذارد که آزادیاش را پرده پیچ کنند
بیآنکه پرچم مویاش را به زمین بگذارد،
سرافرازانه، به شکنجهگاه میرود
تا حکمرانی تازیانهزنان را در سرزمین زرتشت
برای تاریخ انسان
در تن و جاناش به ثبت برساند
رضا فرمند
در ستایش آزادگی، ابوالفضل محققی