همزمان با افزایش بحرانهای بیرونی برای کشورمان، چالشهای درونی نیز به تهدید آن پرداختهاند. رژیم ابله و نالایق میرود که ایران را به یکی از سختترین شرایط تاریخی خود بکشاند و با ترکیبی جهنمی از حماقت و خباثت خویش، این تمدن ده هزار ساله را به محاق سکوت تاریخ بکشاند. در این میان، انفعالی بیسابقه بر ساکنان آن سرزمین سایه افکنده و به نظر نمیرسد تا فرارسیدن تجربهی واقعی فاجعه، نزدیک شدن مشهود آن را به عنوان خطری مهم ارزیابی کنند. از همین روی، نسبت به تمام هشدارها بیتوجهاند و کشتی سوراخ شدهی ایران زمین را به ناخدایی کور و نابلد سپردهاند و دست به آسمان قضا و قدر، از نیروهای غیبی انتظار معجزهی نجات دارند.
در این میان بر بخش اندکی از ایرانیان بیدار مانده در میان تودههای به خواب خودخواسته فرو رفته است تا با یافتن راهکاری که از حرف و حدیث به دور و جوهرهی عملگرایی در خود داشته باشد، به یاری این میهن عزیز بشتابند.
- اما چگونه؟
راهکار پیشنهادی نگارنده گردهم آوردن مردم ایران به پشت سر یک فرد است که نامش را «رهبر» میگذاریم. این رهبر قرار است انگیزهسازی کند برای خروج از تفرقه و تشتت و پراکندگی میلیونها ایرانی و آنها با این انگیزهی مشخص پشت سر او به خط شوند.
- رهبر کیست؟
همان کسی که قادر به انجام این مهم باشد: انگیزهبخشی به میلیونها ایرانی خود را به خواب زده.
- آیا ممکن است که پیامش شنیده شود؟
از آن جا که مردم ایران به واسطهی شماری از رسانهها و شبکههای مجازی دیگر بیخبر و بیاطلاع نیستند، پس خواب هم نیستند که صدا و ندای رهبر را نشوند. نیک میدانیم که آن که خود را به خواب زده از همهی آن چه در اطرافش میگذرد خبر دارد، اما نمیخواهد به آنها واکنش نشان دهد؛ چون واکنش به معنای ضرورت کنار گذاشتن ترس و تنبلی است و او با شبه خواب خویش به خود یادآور میشود که «هم ترسو هستم و هم تنبل».
- پس آیا ممکن است از خواب مصنوعیش بیدار نشود؟
اگر پیامی را بشنود که بپسندد و پیام آن قدر قوی باشد که وی را، برای لحظهای هم که شده، از ترس یا تنبلی یا هر دو بیرون بکشد، واکنش نشان خواهد داد. و این واکنش، درواقع، همان نیرویی است که رهبر نیاز دارد تا وی را در مسیری درست به سوی رهایی از نکبتسالاری کنونی رهنمون شود.
- به این ترتیب جای امیدی هست؟
به طور مشروط بله. اگر این پیام موثر به مردمان برسد. و برای این منظور نیز نیاز است که عدهای پیام این رهبر را به سوی تودهها برده و به گوش آنها برسانند. در این صورت، اگر پیام از قدرت و کیفیت لازم برخوردار باشد میتواند تودههای در خواب مصنوعی را به سوی بیداری خیابانها بکشاند.
- اما این پیام، چه محتوایی باید داشته باشد تا تودهها با شنیدن آن، بیداری پرهزینه را بر خواب قلابی خویش ترجیح دهند؟
این تمام ظرافت بحث است. این درست آن جایی است که تا به حال بد بازی کردهایم و هر بار باختهایم. هر آن چه تا به حال به مردم گفتهایم حول محور موضوعاتی بوده که با شنیدن آن، تودهها رغبتی نداشتهاند که محاسبهی پیچیدهی خود برای در خواب تصنعی زیستن را به هم بزنند. اگر قرار باشد باز همان حرفها را بشنوند، به طور قطع نمیآیند.
- چه پیامی بوده که تودهها میشنیدهاند ولی بیاعتنای به آن در خواب رو به مرگ خویش باقی میماندهاند؟
پیامهای ناکام به طور عمده به موضوعاتی میپرداختهاند که برای ملت خود را به خواب زده فاقد هرگونه اهمیت حیاتی بودهاند؛ مثل دمکراسی، آزادی، رفراندم، سکولاریسم، لائیسیته و امثال آن.
- اما چرا مفاهیمی تا این حد ارزشمند نباید در چشم مردم دارای اهمیت جلوه کنند؟
زیرا جنم فردی و جنس اجتماعی آنها تغییر کرده است و دیگر رویاهای آرمان خواهانهی دهههای گذشته را ندارند. اکثریت جز نان و زندگی و رفاه و شادی هیچ چیز دیگری نمیجوید؛ و از آن جا که در پیامهای رسیده از جانب سیاسیکاران، در این سه یا چهار دههی گذشته، چیز زیادی در مورد معیشت و آرامش و صفا و خوشی و زندگی نمیشنیده به آن اعتنایی نداشته است.
- خوب مگر، به طور مثال، جنبش «زن، زندگی، آزادی» صحبت از «زندگی» نمیکرد؟
پاسخ مثبت است، اما دیدیم که کمتر از نیم درصد از جمعیت در این جنبش شرکت کرد. چرایی آن را باید در کلمهی «آزادی» آخر شعار جستجو کرد که به محض شنیدن آن، بار دیگر، گرایشی قویی برای در خواب قلابی باقی ماندن در آنها تقویت میشد و ترجیح میدادند که همچنان ادای قشر خاکستری را درآورند؛ به سوی مرگ کشورشان بروند اما برای چیزی که آن را ضروری نمیدانند مرگ فردی را پذیرا نباشند.
- یعنی بهتر است که «آزادی» از شعار آینده حذف شود؟
هم آزادی و هم هر مفهوم دیگری که بخواهد مردم را فرار دهد. باید اکتفاء کرد به آن چه مردم میخواهند، یعنی معیشت و پول و زندگی و درآمد و خوشی و رفاه. فقط در این صورت است که وقتی پیام رهبر به آنها رسید، به شتاب از خواب قلابی خواهند جست.
- برگردیم به رهبر، این رهبر اما کجاست؟ کجا باید آن را بیابیم؟
یافتنی نیست، ساختنی نیست. کسی یا فرایندی آن را نساخته که ما برویم پیدایش کنیم. باید خودمان بسازیم و از آن جا که تودههای میلیونی در خواب خوش خودساخته به این مهم اقدام نکرده، نمیکنند و نخواهند کرد، میماند اقلیت کوچک نخبگان بیدار جامعه.
- این اقلیت بیدار مگر چقدر و که هستند؟
تعداد آنها بیتردید زیر یک درصد و متشکل از کسانی هستند که نمیخواهند زنده بودن را به جای زندگی بپندارند. اما آنها خوب میدانند که برای نجات از لجنزار ساختهی دست آخوند و پاسدار و تازه به دوران رسیدهها و نوکیسهها، تعدادشان کافی نیست و باید تودهها را که رویایی دیگر دارند با خود همراه کنند. به همین دلیل، با تلاش برای یافتن کسی که بتواند گفتمان معیشت و مادیت محور را خوب برای مردم توضیح دهد -و طرح او به عنوان رهبر- سعی کنند که بخشی از جمعیت تماشاچی را برای کار تغییر در کشور به میدان آورند.
- آیا ممکن است که این رهبر، با قول و وعدهی بهبود معیشتی بیاید اما در عمل نتواند از پس این کار برآید؟
بلی، ممکن است. به همین خاطر باید لایههای توانمند جامعه مانند کارشناسان و متخصصین و مدیران و کارآفریننان و نیروهای خلاق و بالغ و لایق با این جریان همراهی کنند، در آن حضور یابند و شرایط را در قالب یک کار جمعی هدفمند، قابل برنامهریزی و هدایت شده به پیش برند.
- در این میان، آیا خطر تبدیل این رهبر به دیکتاتور هم وجود دارد؟
البته که وجود دارد. اما نگرانی چندانی از این بابت وجود ندارد؛ چون مردم که با دیکتاتوری مشکل ندارند، با فقر و گرسنگی و بیآیندگی مشکل دارند. یک «دیکتاتور مصلح» که بتواند شرایط زیستی و معیشتی مردم را تامین کند و کشور را در مسیر پیشرفت و رفاه مادی قرار دهد برای دههها و شاید سدهها در قلب و دل و چشم مردم ایران جای دارد و مردم برایش «روحش شاد» میخوانند.
- برای فعالیت در زمینهی ساختن و تولید چنین رهبری چه میتوانیم یا چه باید کنیم؟
باید در جستجوی فرد مناسب باشیم. وقتی یافتیم نام او را در درون جامعه مطرح کنیم. رهبر میبایست پیام موثر را تولید و شبکهی همراهان وی باید آن پیام را به طور گسترده پخش و منتقل کنند و اگر استقبال شد، وی باید، با یاری جمع، یک حرکت اجتماعی منجر به خلع قدرت از حکومت کنونی را رهبری و پس از آن، با یک دولت موقت جایگزین کند.
بعد چه میشود؟
بعد از آن زیاد مهم نیست، هم اکنون بحث بود و نبود ایران است. تا همین جای موضوع خودش خیلی کار است. بهتر است وقت را صرف گامی کنیم که میتوانیم برداریم نه قدمهایی که بدون گام نخست حتی ارزش بحث هم ندارند. شدنی است اگر بخواهیم. انتخاب با ماست.
کورش عرفانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
توئیتر: KoroshErfani@