Tuesday, Apr 9, 2024

صفحه نخست » پاسخ و پرسش درباره مطالب آقای مزدک بامدادان، ش. بابکان

Dialog.jpgآقای بامدادان تصور می‌کنند که همه خوانندگان مطالبی که گویانیوز منتشر می‌کند مانند ایشان متخصص علوم سیاسی و یا جامعه شناس هستند. نه آقای محترم. بسیاری از کسانی مثل من در داخل کشور به علت سلطه سبعانه نظام حاکم بر کشور بر رسانه‌های تصویری، شنیداری و نوشتاری به این نتیجه رسیده‌اند که دست به دامن رسانه‌های بی طرف و رنگین کمانی خارج از کشور شده و از مطالب آنها بهره‌ مند شوند. نگاهی به آرشیو چند سال گذشته گویا نیوز نشان می‌دهد که این رسانه خارج از حب و بغض‌ها و طرفداری از این گروه و آن گروه، این شخص و آن شخص عمل می‌کند. من شناختی از سردبیر محترم گویانیوز ندارم ولی نمی‌دانم تا حال کسی سراغ دارد که سردبیر این رسانه مثلا در برنامه‌های تلویزیون‌های خاص، جریان خاصی را تبلیغ کند. نه من که نه دیده‌ام و نه شنیده‌ام. اما هفته‌ای نیست که سردبیر یکی از همین رسانه‌های فارسی زبان در برخی از تلویزیون‌های خاص فارسی زبان مشغول تبلیغ شخص و جریان خاص نباشد. نام نمی‌برم، خیلی مشخص است. این خانم خود را نخود هر آش می‌کند.
مشکل اینجاست که جناب بامدادان با طرح یکسری اصطلاحات و واژه‌های خاص و با آسمان به ریسمان بافتن، حرف دلش را به گونه‌ای دیگر می‌زند. می‌فرمایند استالین در پیروی از هیتلر که مارشال پتن را در فرانسه به قدرت رسانید در صدد بود ایران را تجزیه و کردستان آذربایجان را به قاضی محمد و پیشه وری واگذار نماید. این گونه سخن راندن آدم را به یاد حرف‌های خارق العاده آقای علیرضا نوری زاده می‌اندازد که می‌فرمایند حتی از رنگ لباس زیر خامنه‌ای خبر دارد. هرکسی که حتی یک شماره از مجله امید ایران به سر دبیری ایشان را مطالعه و با حرف‌ها و نظرگاه‌های فعلی این جناب مقایسه کند به بی اخلاقی و دروغ گویی و داستان سرایی‌های ایشان پی خواهد برد. [۱]

توضیح اینکه خانواده‌ام زخم خورده فرقه به اصطلاح دمکرات آذربایجان می‌باشد و پنج نفر از بزرگان خانواده به دست این فرقه جنایتکار به قتل رسیده‌اند و درختان بیشمار باغها به زغال تبدیل شده، همه دام‌ها به غارت برده شده است. در این باره توصیه می‌کنم آقای بامدادان به جای گمانه زنی‌ها به کتاب خاطرات دکتر نصرت الله جهان شاه لو افشار معاون پیشه وری و رئیس وقت دانشگاه تبریز در زمان اشغال آذربایجان توسط این فرقه مراجعه نمایند تا واقعیت‌ها روشن شود. به نظر می‌رسد هدف ایشان پرداختن به واقعیت‌های تاریخی نیست بلکه می‌خواهند مقدمه‌ای برای حمله به طیفی که هرگز سر سازگاری با مبانی اعتقادی ایشان ندارند، ارائه دهند، که نیازی به این مقدمه چینی‌ها نیست. ایشان برآشفته هستند که چرا در شبکه‌های اجتماعی، مردم نا آگاه! از اصطلاح " راست افراطی " استفاده می‌کنند و اعتقاد دارند که چنین واژه‌ای در ادبیات سیاسی بی پایه است. اگر امروز از کسانی که با وسائط نقلیه عمومی در تهران رفت و آمد می‌کنند و بی مهابا با لعن و نفرین از نظام حاکم سخن رانده و به مباحث روز می‌پردازند و کمترین آشنایی با فنون واژه شناسی آقای بامدادان ندارند سوال از راست افراطی به عنوان یک مفهوم نه به عنوان یک واژه به میان آید بی درنگ خواهند گفت:
۱. راست افراطی جریانی است جنگ طلب، فحاش، هتاک، زورگو، لات و لات پرور، لمپن، مانند گردانندگان و عوامل حکومت اسلامی در ایران، لباس شخصی‌ها در داخل و گروه‌های فشار در خارج از ایران.

۲. کسانی هستند که به خاصر مادیات جنایت می‌کنند، قاچاق می‌کنند و حاضرند هر آنچه که متعلق به مردم و کشور است، غارت و بر باد دهند و مدام در حال جنگ افروزی هستند.
۳. انحصار طلبانی هستند مخالف مفهوم آزادی و معتقدند که همه افراد جامعه باید تابع نظرات و منویات معبود آنها باشند.
۴. از نظر اینها مرغ یک پا دارد و آزادی خواهان و عدالت خواهان و انسان مداران را دشمن خود و کشور می‌دانند.
۵. کسانی را که خواهان عدالت اجتماعی و بهره مندی عادلانه از امکانات و ثروت‌های کشور می‌باشند، تجزیه طلب و اجنبی می‌خوانند و یادشان رفته است که استان چهاردهم ایران (بحرین) را چه کسانی بر اساس تصمیمات استعمار پیر انگلستان از ایران تجزیه کرده است.
۶. شعارهایشان مشابه شعارهای نازیست‌ها و فاشیست‌ها است. به نظر شما،‌های هیتلر مشابه کدام شعاری است که سالها در ایران داده می‌شد و هنوز هم در خارج از کشور داده می‌شود.
۷. مرگ بر این و مرگ بر آن بخش جدایی ناپذیر از مرامشان است مانند " مرگ بر سه مفسدین، کارتر و سادات و بگین". سر بسته می‌پرسم مشابه این شعار که در خارج از ایران داده می‌شود کدام است؟
آقای بامدادان می‌فرمایند " در ایران نیز بخش بزرگی از گروه هایی که دست به ترور و آدم کشی و بمب گذاری کشورند، از دل جنبش سوسیالیستی بیرون آمده بودند".
امیدوارم در برابر این فرمایش به این پرسش نیز پاسخ دهند که:
کسانی که در ۳۱ فروردین ۱۳۳۲ محمود افشار طوس رئیس شهربانی وقت را ربوده به غار تلو برده و پس از شکنجه‌های وحشیانه و ناجوانمردانه به قتل رساندند چه کسانی بودند؟ آیا سرتیپ مزینی، سرتیپ منزه، سرگرد بلوچ قرائی و... از دل جنبش سوسیالیستی بیرون آمده بودند؟
اما در ارتباط با فاشیسم به مطالب زیر توجه فرمائید.
" الان هم من فکر می‌کنم هر زمان مردم جمهوری اسلامی را ساقط کردند، نخبگان کنونی باید به این فکر کنند که چگونه می‌توانند یک نظامی بسازند که آن نظم سیاسی مانع از ورود جریان‌های انقلابی تمامیت خواه چه کمونیستی، چه اسلام گرا، چه تجزیه طلب و چه فاشیستی به ساختار قدرت شود. برای این که اینها از نردبان دمکراسی بالا می‌روند و دیگر پایین بیا نیستند جز با زور اسلحه...... باید آن چهار گروه که گفتم را از نظام سیاسی حذف کرد...... در وضعیت ایران من فکر میکنم که حداقل در آغاز نیاز خواهد بود که پادشاه بیشتر دخالت کند. برای این که نظم سیاسی بالغ نیست، شرایط بی ثبات است، شرایط استثنایی است. "[۲]
مردم جمهوری اسلامی را ساقط کنند که حتما خواهند کرد ولی اینجا شما چه کاره هستید برای مردمی که با رشادت و به قیمت زندگی‌های برباد رفته، نظام فاسدی را سرنگون کند ولی شما برای آنها تعیین تکلیف کنید. اصلا نقش شما اصلاح طلب‌های فراری در این سرنگونی چیست که حتی برای نخبگان مسیر تعیین می‌کنید. جناب بامدادان این جملات گفتگو بین فاشیست‌های ایتالیا یا آلمان نیست و می‌دانید به چه جریانی وابسته هستند. شما برای واژه راست افراطی تعریف و معادلی پیدا نکردید، آیا می‌توانید برای واژه چپ که حالتان را بهم می‌زند تعریفی غیر از سابقه تاریخی آن که با واقعیت‌های موجود موسوم به چپ ایرانی ندارد، پیدا و ارائه فرمایید؟ از موجوداتی مانند اشرف دهقانی، ملیحه مرادی، فرخ نگهدار و همفکرانشان که تعداد آنها از انگشتان دو دست تجاوز نمی‌کند تا ابوالفضل محققی (با سوابق درخشانش در ماموریت افغانستان اشغال شده از سوی شوروی سابق و خدماتش در تاشکند امروز به راه راست هدایت شده و جزو پیروان و مداحان شازده درآمده است) یا دکتر باهری، جعفریان و پرویز نیکخواه (توبه کنندگان و خدمت نظام شاهنشاهی قرار گرفتگان) و یا اشخاص خوش نامی مانند: اصغر جیلو، درویش پور، فرج سرکوهی و کوروش عرفانی و از همه آنها گذشته هزاران سر به دار و خونین کفن که بدون خم به ابرو آوردن به طناب دار بوسه زده و یا در برابر گلوله‌های آتشین دشمن ایستاده و سر فراز جان باختند و در گورهای دسته جمعی رخ بر خاک وطن نهاده و تاریخ این سرزمین را به وجود خود آراستند و امروز ثمره جانفشانی ‌های آنهاست که حمید نوری ‌ها در دادگاه‌های بین المللی محاکمه و محکوم شده و کوس جنایت و رسوایی این نظام پلید را به صدا درآورده‌اند، آیا همه اینها را یک قلم چپ و تروریسم می‌نامید. انصاف نیست.
در پایان آیا می‌دانید و می‌دانند که دادخواهی تاریخ مصرف ندارد. پس به امید روزی هستیم که همه دادخواهان حکومت جهل و جور و جنایت به همراه خانم میهن جزنی و دو فرزند برومندش را به همراه دیگر هم رزمانشان بعد از سرنگونی نظام آخوندی در صف دادخواهان مشاهده کنیم. به امید آن روز، حین تلاش، شکیبایی اختیار می‌کنیم.

ش. بابکان
تهران - نوزده فروردین ۱۴۰۳

[۱]. در شماره ۱۲ دوره جدید مجله امید ایران به تاریخ سوم اردیبهشت ۱۳۵۸ (که در آن تاریخ تمام کسانیکه به آینده ایران زیر سلطه خمینی پی برده و از آن دوری می‌کردند) آقای علیرضا نوری زاده به عنوان سر دبیر این مجله خطاب به خمینی می‌نویسد:... " رهبر من، روزهای تلخی بود که از سرما و وحشت در پشت تاریکی‌ها پنهان می‌شدیم. روزهایی بود که رژیم طاغوتی نفسمان را بریده بود و هیچگونه نمی‌توانستیم فریادمان را به گوش فریاد رسی برسانیم. روزهای سیاهی بود که دلهایمان از رسیدن فروغی هر چند کم نور مایوس شده بود و دیگر امید نداشتیم که صبح صادقی را بنگریم و یا بر طلوعی دوباره چشم بیندازیم. رهبر بزرگوار من روزی که شما را از شهر ما حرکت دادند پدرها و مادرها می‌گریستند و نسل تلخکام ما با گریه پدر و ناله مادر همراه می‌شد که گفته بودند سپیده از این مملکت رخت بر بست و نور و نوازش از دیار ما پر کشید. روزی که شما را از شهر سوخته و غم گرفته ما بردند، آسمان تیره بود و از پشت شیشه آن اتومبیل سیاهرنگ همراه با بارش آسمان دردهای ملت رنج دیده و محرومان در چشم‌های مهربان شما فرو می‌ریخت. آقا آن روز را در یاد داریم. چرا که نقطه تولد ما آن روز بود. از فردا ما می‌دانستیم اگر آقا بازگردد نور و سپیدی و سبزی به سرزمینمان باز خواهد گشت. ما نسل تلخکام درد کشیده بودیم که پدرانمان درگیر و دار مبارزه با طاغوت یک بار طعم شکست را چشیده بودند و با سردی اختناق و سکوت آشنا و همسو شده بودند. نسل ما پس از شما رشد کرد و به جوانی رسید. زمزمه‌ای که با رفتن شما خاموش شده بود بار دیگر روی بستر جوانی ما متولد شد و طنین خوش یافت. یک روز فریادی در شهر خواب رفته پیچید و فرعون را وحشت زده کرد. "
[۲]. به نقل از گفتگوی آقایان قاسمی نژاد و کیانی، اعضای انجمن شهریار- شماره سوم نشریه فریدون.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy