بعد سفری طولانی به مالمو رسیدهام. خسته و نگران ماکسیم کوچلو که پایش بشدت پیچ خورده و مرتب میگفت "درد دارم. " کامل سخن نمیگوید. اماهمین کلمه دردرا چنان میگفت که تا اعماق وجودم اثر مینهد. رسیده نرسیده دخترم زنگ میزند. بغض کرده با صدائی لرزان"بابا ایران اسرائیل را زد. مامان تنهاست چکارکنیم؟ احساس میکنم آن اندک توانی که در این روزها امکان رفتن ازمن میگیرد. بتمامی از تنم خارج میشود.
بسرعت سراغ اخبار میروم. تصویری از اسرائیل و صدها نقطه نورانی در فضا. تصویر تلخ جنگی خانمانسوز در برابر دیدگانم گشوده میشود. بی اختیار زیر لب زمزمه کنم. آخ لعنت بر شما جنگ افروزان فاسدومستبد! که جنگی ویران گر را چه در ایران. چه اسرائیل بر ملتهایتان تحمیل کردید. جنگی که عاقبت تر خشگ را خواهد سوزاند. منطقه را، شاید جهان را به آتش خواهد کشید.
روزهای تلخ جنگ ایران وعراق از مقابل چشمانم عبور میکنند. تصویر هزاران حجله عزا بر وردی کوچهها. تصویر مادران خمیده پشت، سر نهاده بر تابوت جوانانشان.
آوخ که جوانان نباید کشته شوند. مادران. پدران نباید چنین در اندوه فرزندان پژمرده گردند.
بیاد جوانان وکودکان کشته شده در حمله حماس به اسرائیل میافتم. بیادصدها جوان کشته شده در یک تجمع برای رقص و شادی. چهره خشگ وبی احساس"نتان یاهو" در لباس جنگ وکشته شدن صدها کودک بیگناه در غزه. کودکان زخمی، آواره وگرسنه. برخی نشسته بر بالای جنازه مادر. چه بر سر بشریت آمده؟ بر سر دولتها؟ که سرنوشت میلیونها کودک را در یک سو "خامنه"ای ودر دیگر سو "نتان یا هو"ها رقم میزنند.
من که چنین نگران پیچ خوردن پای ماکسیم کوچلو هستم. چه میکشند مردم بر بالای جنازههای عزیزان خود؟ آیاغم واندوه مادران عزادار جنگ ایران وعراق، مادران خاوران، مادران پارک لاله، مادران آبان، مادران کشته شدگان جنبش مهسا! برای کشیدن بار اندوه یک ملت کافی نیست؟
تا کی؟ تا کدامین هنگام این مردم بی لبخند که حکومت اسلامی شادی از آنها گرفته و غم واندوه بر جایش نشانده است! باید تاوان یک اشتتباه تاریخی خود برای در آوردن دیو در خانه را بدهند؟
تاوان خود شیفتگی، عظمت طلبی اسلامی مردی که خود را ولی مسلمین جهان میپندارد.
نگران پای تلویزیون نشستهام. هر نقطه روشنی که د ر فضا، در صفحه تلویزن ظاهر میشود. قلبم فرو میریزد. "کاش در هوا منفجر شوند. کسی کشته نشود. "
تا صبح پلک بر هم نزدم. آرزو کردم که این فتنیه بی خردانه، وغیر مسئولانه جمهوری اسلامی که همه از گور خمینی و شعارمرگ بر امریکا وشعار محو اسرائیل از نقشه جهان بر میخیزد. بدون دادن تلفات به خیر تمام شود و غائله بخوابد.
آرزو میکنم برخورد عاقلانه بایدن بتواند مانع از جوابگوئی سخت اسرائیل گر دد.
و گر نه، اگراسرائیل بنا بر تلافی بگذارد. صدها موشک وهزاران بمب بر سر ایران فرو بریزد جمهوری اسلامی تاچه میزان قادر به خنثی کردن چنین هجومی است؟
چه میزان ویرانی وکشته خواهد د اد؟
آیا توان چنین خنثی کردن شگفت انگیزی را دارد؟
قلبم فشرده میشود ازتجسم چنین صحنهای و سرنوشت ملتی که به نفرین زیستن در زیر سرنیزه حکومتی دچار گردیده که نه تنها با ملت حتی با امت ادعائی خود نیز بیگانه است.
وحشت میکنم.
با خود میگویم آیا برای پایان بخشیدن به این دوره وحشت! به این حکومت جانی وکودک کش که کوچکترین مسئولیتی در برابر سرزمین ومردمان ساکن آن ندارد. راهی جز اتحاد تمامی نیروها ویک خیزش عمومی برای پایان بخشیدن به حیات ننگن آن وجود دارد؟
بیاد شعر شاملو میافتم
"بر کدام جنازه زار میزند این ساز؟
بر کدام مردهی پنهان میگرید،
این ساز ِ بی زمان؟
این سیم و ز ِه، این پنجهی نادان؟
بگذار برخیزد مردم ِ بی لبخند
بگذار برخیزد!
زاری در باغچه بس تلخ است
زاری بر چشمهی صافی
زاری بر لقاح ِ شکوفه بس تلخ است
زاری بر شراع ِ بلند ِ نسیم
زاری بر سپیدار ِ سبز بالا بس تلخ است.
بر برکهی لاجوردین ِ ماهی و باد
چه میکند این مدیحه گوی ِ تباهی؟
مطرب ِ گور خانه به شهر اندر چه میکند،
زیر ِ دریچههای ِ بی گناهی؟
بگذار برخیزد مردم بی لبخند
بگذار برخیزد. "
ابوالفضل محققی