Thursday, Apr 18, 2024

صفحه نخست » آیا این جنگ ناخواسته توهم و تداوم همان جنگی است که خمینی نعمتش می‌دانست و در سایه آن مخالفان را سرکوب می‌کرد؟ ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_3.jpgدر کدام مورد از زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی این ملت سرکوب شده، تحقیر گردیده که روزانه به انحاء مختلف، زندگی و هویت فردی و ملیش مورد تعدی وتمسخر قرار می‌گیرد! حق اعتراض به تصمیمات غلط مردی بغایت خود خواه، خود شیفته، لجوج و بی مسئولیت در برابر حال، آینده وسرنوشت این سرزمین ومردم را داشته؟ که امروز نسبت به عمل نا بخردانه او و کشاندن جنگی نا خواسته بداخل ایران زمین داشته باشد؟

مگر این ملت نقشی در راه اندازی نیرو‌های نیابتی حکومت در منطقه که تداومش رسیدن به امروز پر هراس بود داشت؟
مردم تماشگران سرکوب شده و ناگزیر نشسته در تئاتری محاصره شده توسط ارادل واوباشی بنام سپاه، بسیج، ونیروی انتظامی هستند! نیرو هائی که گذرانشان زدن لقمه به خونابه مردم است ومماتشان در تداوم سرکوب ملت.

هرگز در تاریخ شاید بتوان گفت هیچ ملتی نبوده که بهای عدم پذیرش حجاب اجباری‌اش کشاندن لشکری از نیرو‌ها‌ی وحشی سرکوبگر، با قمه، تفنگ، شوکر توسط حکومت به خیابان‌ها، بستن گذر گاه‌ها. یورش وسرکوب آتش به اختیاران! تا حد کشتن وتجاوز کردن به زنان وحتی نوجوانان وکودکان باشد.
حکومتی بغایت وحشی وافسار گسیخته! افساری که چهل واندی سال قبل ما ملت خود از گلوی دیوان خفته در مغاک‌های بویناک حوزه‌های علمیه بر داشتم. از گلوی خمینی‌ها، خامنه‌ای‌ها بر کندیم ودر یک نئشگی جمعی بر گردن خود بستیم. شیرازه یک دولت را گسستیم! دفتر یک حکومت اسلامی را گشودیم. حکومتی که مبدا آن نه دولت ملت! بل "امامت و رهبری بود! "
دفتری که حکومت جمهوری اسلامی با افزودن کلمه "ولابت مطلقه فقیه " به رهبر اسلامی قدرتی بدون حد ومرز، فراتر از قانون، فراتراز اراده ملت وغیر مسئول در برابرمردم آن را تکمیل کرد.
"اختیارات ولی فقیه در امر زمامداری، در امتداد حیطه صلاحیت و ابتکار عمل اعطایی از سوی خداوند متعال به نبی مکرم اسلام و ائمه اطهار قرار دارد و بر این مبنا، مشروعیت سیاسی قدرت هیأت حاکمه، دارای ماهیتی الهی و بلاواسطه است... که شامل همه امور اجتماعى مى‌شود و در واقع رهبرى سیاسى و اجتماعى را در بر مى‌گیرد. " در این معنا «ولایت مطلقه» همان معنایى را دارد که امروزه از «ولایت فقیه» فهمیده مى‌شود" تعریف ولایت مطلقه در جمهوری اسلامی
قدرتی بلا منازع که به خمینی این اجازه را میداد تابگوید"من تو دهن این دولت می‌زنم! من دولت تعیین می‌کنم" فرقی نمی‌کرد دولت آقای بختیار باشد یا بنی صدر ویادولت بازرگان که دسته چاقوی دولتش در دست خمینی بود.
قدرتی که حتی تحمل انتقاد ملیون به حکم قصاص را نداشت وامر بر شکستن قلم هائی می‌داد که در مخالفت با این حکم بودند. "بشکنید این قلم‌ها را! "
دیروز اگر خمینی در اوج شوریدگی ونئشگی مردم، احزاب وسازمان‌های سیاسی، در نخستین روزهای انقلاب چنین دلیرانه سخن می‌راند جای تعجب ندارد. چرا که هنوز کسی خبر ازعمق فاجعه درراه نداشت. فاجعه‌ای که ملت را در قالب امت می‌دید. ملتی که هنوز آگاه بر نهادن یوغی بنام ولایت فقیه بر گرده خود نبود.
روز هائی که بخش وسیعی از ملت ندانسته جامه امت پوشیده بودند! بر آمدن فاجعه از قعر تاریخ، از اعماق جامعه، از کف خیابان‌ها، از عقب مانده ترین افراد جامعه که مانندقارچ یک شبه با باران رحمت خمینی بالا آمدند وچون سیلی بینان کن جاری شدند را نمی‌دید. سیلی که آبشخور آن تمامی فضولات هزارچهار صد ساله متمرکز در ذهن متحجر، انتقام جوو متعصب خمینی وروحانیت دگم ومستبد شیعه بود.
روزهائی که همه در هم آمیخته بودند!
طبقات واقشارمختلف، روشنفکر و ضد روشنفکر، مارکسیست ومذهبی، تحصیل کرده و بیسواد سر خوش با هم جوش می‌خوردند.
خوشنامی چون سحابی با لات چاله میدانی چون رفبق دوست، رضائی، شمخانی وماشالله قصاب. استاد ان فرهیخته با بهشتی‌ها و با سئیاسی بنام رفسنجانی. بازیگری چند لایه که هر لایه از سیاست بازیش بسیار قربانی گرفت و بر توهم دامن زد. در یک لایه منتظری از راه بر داشت و موجود حقیر وبس خطرناکی چون خامنه‌ای را از دل خود بیرون داد ودر لابیرنت نهائی خود طومارش توسط او بسته شد.
بدون ترسیم فضای آن روز! ما نسل پنجاه هفتی قادر نیستیم فلاکت امروز را بیان کنبم.
همه چیز در هم ریخته بود. هرکس با درک و آرزوی خود در صف انقلاب قرارمی گرفت.
هنوزابعاد خدعه خمینی روشن نگردیده و مردم درحسرت آزادی و عدالت له له می‌زدند. غوطه وردر نئشه خیالاتی که خلا قدرت در عرصه نبرد روزانه ودر خیابان‌ها به آن‌ها داده بود! نقش خود را تاثیر گذار و تعین کننده می‌دیدند که می‌توانند رئیس جمهور انتخاب کنندو بر عمل کرد او نظارت نمایند. خود را بخشی از قدرت می‌دیدند.
هنوزجمهوری اسلامی رابر آمد تمام آرزوهای تاریخی خود تصورمی کردند. از کلمه "شورا "درکی رویائی و دموکراتیکی داشتند. نقش شورای نگهبان و استقرار ولی فقیه بر راس امور را درک نمی‌کردند. حافظه تاریخی کلاپس کرده بود.
بازیگرسیاسی کارکشته و فرصت طلبی چون کیانوری که یک سرش بسته به تحلیل گران کاخ کرملین و اولیا نفسکی‌ها بود در کار تئوریزه کردن "خط امام بود" و با خوش بینی می‌گفت این قبای ولایت فقیه تنها می‌تواند ازآن خمینی باشد وبا رفتن او دیگر بر قامت ودوش هیچ کس استوار نمی‌شود.!
مردم واکثرسازمان‌های سیاسی توان دیدن آن چه که در واقعیت می‌گذشت را نداشتند. هنوزپیشروی و ضربات گام به گام استبداد مذهی، استبداد حاکم را بر تن گرم شده از روزهای پایکوبی در میدان را بربدن خود احساس نمی‌کردند و خود را موثر در حیات اجتماعی می‌دیدند. کشان کشان بدنبال خمینی روان بودند. در این میان جنگ که خمینی آنرا نعمت خدا می‌دانست. دستاویزی برای سرکوب و تحکیم حکومت اسلامی گردید.

ادامه دارد....

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy