دور اول ریاست احمدی نژاد بر قوه مجریه و زمانی که او به همراه بیش از صد نفر از آرادان، گرمسار، اردبیل و ارومیه به بهانه شرکت در جلسه سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد، سر از خیابانهای نیویورک درآورده بودند و رسانههای فارسی زبان با عکس و فیلم این رویداد را گزارش و تفسیر میکردند، در اتاق اساتید یکی از دانشکدههای تهران بحث اعمال این موجود آرادانی و کر (نه از نظر شنوایی گوش)، کور (نه از نظر بینایی چشم) و کچل (نه از نظر موی سر بلکه زیر جمجمه)های دنبالهی ایشان، داغ داغ و مطرح بود. نوبت من که رسید گفتم ببینید وقتی دکتر محمد مصدق سالها پیش برای استیفای حقوق ملت ایران در دادگاه بین المللی شرکت کردند، فرزندشان را که پزشک مخصوصشان نیز بود به لحاظ کسالتی که داشتند با خودشان به همراه بردند ولی هزینههای رفت و آمد و دیگر هزینههای مسافرت دکتر غلام حسین مصدق را ایشان از جیب خودشان پرداخت کردند نه از خزانه کشور و نه مانند مخارج این همه نوچه آنهم با زن و فرزند و از جیب مردم ایران. حرفم کاملا تمام نشده بود که یک باره یکی از استادان حکومتی و صدا و سیمایی به تندی نطقم را کور کرد و گفت: آقا اسطوره سازی نکنید، اسطوره سازی نکنید. حاج و واج مانده بودم و به آرامی گفتم، آقای دکتر مطلبی که عنوان کرده بودم واقعیت است و داستان پردازی نیست. منش، رفتار و کردار مصدق به تاریخ راه یافته و صدها سند و مدرک موید این ادعا میباشد و پرسیدم حالا به من بگویید که اسطوره چیست؟ فرمودند برو مطالعه کن تا بفهمی اسطوره چیست و از آب گل آلود ماهی نگیرید! ساعت حضور در کلاسها فرا رسیده بود، راهی کلاس شدم. هنوز در کلاس استقرار کامل پیدا نکرده بودم که ضربه خفیفی به در وارد شد. در را باز کردم دیدم یکی از اساتید پیش کسوت و خوشنام و محترم که چند سال هم از من مسنتر بود پشت در ایستاده، گفتم آقای دکتر بفرمایید. فرمودند آقا، تو بیکاری با این جور آدمها دهن به دهن میشوی؟ مگر نمیدانی طرف، استاد حکومتی است و مرتب هم در صدا و سیمای منحوس با پشتک و واروهای خاص، جنایتهای نظام حاکم را توجیه میکند؟ شما میدانی که صبر نمیکنند ترم تحصیلی تمام شود، بلافاصله جوابت میکنند و دیگر به دانشگاه راهت نمیدهند. گفتم آقای دکتر از توجه جنابعالی بسیار سپاسگزارم ولی آدم نباید خودش را هم سانسور کند و ایشان سر کلاس خودشان رفتند. اما من به توصیه استاد حکومتی عمل کرده از همان شب دنبال شناختی از اسطوره رفتم و اسطوره را این گونه یافتم:
فرهنگ دهخدا، اسطوره را سخت پریشان، بیهوده، سخن باطل و افسانه (البته میان اسطوره و افسانه هم تفاوت است) معنی کرده است و در ویکی پدیا آمده است:
شخصیتهای اصلی اسطورهها معمولا غیرانسانی هستند مانند الوهیت، نیمه خداها و دیگر چهرههای فرا طبیعی، یا ممکن است ترکیبی از یک موجود انسان - حیوان باشد. اسطورهها غالبا با الهیات و آیین همراه هستند. شخصیتهای اصلی آنها معمولا انسان نیستند، اما اغلب دارای ویژگیهای انسانی هستند. آنها حیوانات، خدایان یا قهرمانان فرهنگی هستند که اعمالشان در دنیایی قبلی رخ میدهد، زمانی که زمین با آنچه امروز است متفاوت بود. اما افسانهها اغلب سکولار هستند تا مقدس و شخصیتهای اصلی افسانهها، انسانی است.
با این مختصر از مفهوم اسطوره و این که آنها در دنیای پیشین رخ داده میتوان نتیجه گرفت که اسطوره نگاری، نقطه مقابل تاریخ نگاری است. اینک با این دستاویز به این مطلب پرداخته میشود که اسطوره سازان امروز به ویژه در خارج از کشور بر چه اساس و مبنایی از انسانهای امروزی اسطوره میسازند. از قبیل اسطوره هنر، اسطوره ورزش، اسطوره مقاومت و... امروز بهروز وثوقی به عنوان یک هنرمند برجسته و با ایفای نقشهای سینمایی به یاد ماندنی در قلوب بسیاری از ایرانیان نفوذ کرده و نسلهای چند دهه پیش او را بسیار دوست میدارند. بهروز و اعمال سینمایی و انسانیاش واقعی است. نه افسانه است و نه اسطوره و مربوط به همین دوران هم میباشد، پس ایشان را اسطوره سینما نامیدن نادرست است. یا روان شاد محمدرضا شجریان که امروز در قلب بسیاری از مردمان این سرزمین جا گرفته و یادش، هنرش و خاطرش در یادها باقی خواهد ماند یک واقیعت است و اسطوره نیست. زیرا شجریان علاوه بر این که یک معلم، موسیقیدان و آواز خوان بی همتایی بودند، با مردم بودن و در غم و شادمانیهای مردم نشستن از ویژگیهای بارزشان بوده است. این که داستان نبوده، افسانه هم نیست. در نتیجه اسطوره نامیدن ایشان چیزی به امتیازات بیشمارشان نمیافزاید؛ و یا اگر جهان پهلوان تختی با رفتار و کردار انسانی و اخلاقی و پهلوانیاش به قلوب مردم آگاه راه یافته، واقعی است و نمیتوان از این قهرمان ملی وارسته که به تاریخ راه یافته و در آن نقش بسته اسطوره ساخت. به اضافه این که انسانهای آگاه، فداکار، آزادی خواه، ستم ستیز و از خود گذشتگانی که در مبارزه با نظامهای دیکتاتوری و استبدادی تا پای جان ایستادند و احساس شکستشان را حسرت به دل دژخیمان نهادند و سرو قامتانه، جاودانه شدند، اعمالشان در تاریخ ثبت شده و یک واقعیت تاریخی است و انکارشان رذیلانه، ابلهانه و فرصت طلبانه است. پس اسطوره مقاومت نامیدنشان، غیر واقعی و افسانه وار نشان دادن آنهاست.
اینک نگاهی به اسطوره و اسطوره سازان تبلیغاتی
میگویند:
۱. فوتبال یکی از پدیدآرها و جلوههای دوران مدرنیته است. [۱]
۲. فوتبال را میتوان زبانی رایج و امروزی در جهان دانست. [۲]
۳. فوتبال به تنهایی روند تاریخ را تغییر نداده، منجر به انقلاب صنعتی یا بنا نهادن شهرها در جهان نشده، نقشی در شروع و پایان جنگها نشده، باعث ایجاد صلح نشده یا مرزهای جهان را باز ترسیم نکرده است، اما " تاریخ جهان مدرن بدون توجه به فوتبال، تاریخ ناقصی خواهد بود". [۳]
۴. نخستین بار فوتبال در سال ۱۲۸۷ خورشیدی توسط کارگران انگلیسی مسجد سلیمان که روی نفت ایران کار میکردند به این کشور آورده شده است. [۴]
با این توصیف جسته و گریخته از فوتبال، امروز غالب کشورهای دیکتاتوری و استبدادی به جای مصرف منابع کشور در جهت توسعه و تامین رفاه عمومی و پاسخگویی به مطالبات بر حق شهروندان خود، روی فوتبال سرمایه گذاری میکنند و میخواهند ناکامیها و شکستهای سیاسی و نظامی و عدم مشروعیت خود را در میدانهای ورزشی و در پیروزیهای بی مایه آن جبران کنند. از ابتدای برقراری حکومت منحوس اسلامی در کشورمان، حاکمیت سلطهگر، سعی در استفاده سیاسی و ابزاری از لوازم و ظواهر جامعه مدرن از جمله به فوتبال دست یازیده است و نتیجهاش، پلیسی امنیتی و سپاهی کردن ورزش بالاخص در راس همه آنها بازیهای فوتبال شده است. از نظام مدیریتی گرفته تا دیگر نظامها از قبیل: اداری، مالی، نظارتی، فنی، پزشکی از جمله سیستم انتخاب و راه یابی بازیکنان به تیمهای باشگاهی و ملی و حتی بخشی از تماشاگران سازمان یافته و همیشه حاضر در صحنه مسابقات مختلف و شعارهای از پیش تعریف شده با هدفهای سیاسی را در ید قدرت سلاح به دستان سپاهی قرار داد و صدا و سیمای غیر ملی و منفور حکومتی، نقش به سزایی در هدایت و جهت دادن مردم فوتبال دوست به دو مسیر مهم، سر تا پا تجهیز شد. یکی سازماندهی و نمایش هیجانی مبتنی بر روان شناسی اجتماعی و قافل کردن آنها از جنایاتی که در کشور صورت میگرفت و نتیجهاش این شد. درست زمانی که فرزندان مقاوم، شجاع و عدالت خواه ایران را دسته دسته در برابر جوخهها قرار داده یا گردنهای استوارشان را به طنابهای دار پیوند میزدند، قافل ماندگان از واقعیتها، در برابر پیروزیهای تیم غیر ملی در میدانهای ورزشی چنان تهییج شده و هلهله و پایکوبی به راه میانداختند که سقف طبقات پایین آپارتمانهای مسکونی به لرزه در میافتاد؛ و دیگر این که در برابر پیروزی های تیم منتخب کشور در صحنه بین المللی تبختر کرده و خود را حکومتی متعادل و مدرن جلوه میدادند، زیرا در صورت پیروزی تیم فوتبال ایران پرچم نفرت انگیز و خرچنگ نشان اسلامی بالا میرفت و سرود حکومتی غیر ملی به صدا در میآمد و ندای آورین، آورین رهبر خود فرزانه خوان مسلط بر کشور، این افتخار را به حساب حکومت جبار و نکبت خود مینوشت که تا کنون نوشته است. اگر امروز هنوز بخشی از دنیای متمدن، این نظام فاسد را یک حکومت نرمال میداند و برخلاف منافع ملی و مردم ایران با این حکومت مماشات میکند و هنوز جوزف بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا دست از حمایت ملاها بر نمیدارد، به دلیل همین پروپاگانداهای رسانهای (شاید هم مسائل دیگر) میباشد.
این چرخه ادامه داشت تا رویدادی غیر قابل پیش بینی و غیر قابل انتظار به وقوع پیوست و آن کشته شدن نازنین دختر ایران زمین به دست دژخیمان در گشت ارشاد بود. اطلاع رسانی برادر ژینا و روزنامه نگاران با غیرت و بی بدیل، این رویداد را به یکی از تاریخ سازترین رویداد تبدیل و آغازگر جنبشی ضد استبدادی و ضد دیکتاتوری را رقم زد. جنبش زن، زندگی، آزادی ستونهای پوسیده نظام جهنمی را به لرزه انداخت که هنوز هم ادامه دارد و قطعا ادامه خواهد داشت و میرود که یک انقلاب سرنگون ساز را برای ملت ایران به ارمغان آورد. اخبار مربوط به قیام مردم ایران و مظلومیت ژینا، نیکا، سر به داران و دیگر جان باختگان داخل کشور در سر تا سر گیتی پیچید و روز به روز کوس رسوایی نظام آدمکش را به صدا درآورده و پژواک میکند و خواهد کرد. اما این رویداد و جنبش آزادی خواهی و دادخواهی نوجوانان، جوانان و دیگر از جان گذشتگان کشور همچنین زخمهای مهلک بر جسم و روان دختران و پسران مقاوم کشور، یک ره آورد بسیار ارزشمند هم به همراه داشت که تا آن زمان کمتر کسانی به آن پی برده بودند و آن آگاهی بسیاری از مردم، از غیر ملی بودن و حکومتی بودن تیمهای ورزشی ایران بود و زیبا ترین تجلی آن نیمه شب به خیابان آمدن جوانان و پای کوبی و اظهار شادمانی از باخت این تیم حکومتی در مسابقه با تیم ایالات متحده آمریکا بود. با این اقدام مردم نشان دادند که دریافتهاند، این تیم یک تیم ملی نیست و در خدمات حاکمیت است. رویداد دردناکی نیز آن شب به وقوع پیوست و آن به قتل رسیدن تعدادی از این شادمانی کنندگان توسط جنایت کاران نظام اسلامی بود.
حالا بهتر نیست بدانیم چه کسانی در فرآیند حکومتی شدن فوتبال ایران و مضحکه فوتبال، نهایت سوء استفاده مالی را کرده و از طریق رانتهای فوتبال به ثروتهای افسانهای دست یافته و به بیشترین بهره مندی از نظام اقتصادی دستوری و مافیایی حکومت نایل شدهاند. در تمام سالهای کشتار و وحشی گری نظام فاسد، انسان وارستهای مانند شجریان به شکلهای مختلف در میان مردم و با مردم بوده و در تمام این سالهای سیاه و در اوج جنایات رژیم حاکم، با چه شوری به خواندن سرودهای: تفنگت را زمین بگذار، همراه شو عزیز، فریاد و.... در همراهی با مردم، سنگ تمام گذاشته است و با گذشتن از منافع خود و خانواده هرگز به نظام حاکم روی خوش نشان نداد، روانش شاد.
امروز مردم ایران حساب انسانهای مقاوم و وارستهای مانند محمد رسول افها، جعفر پناهیها، محمد نوری زادهها، دکتر جعفریها (معلول جنگ ایران و عراق)، ستودهها، محمدیها، وسمقیها، ابوالفضل قدیانیها، خواستارها، قلیانها، سپهریها و دیگر دختران، بانوان و دیگر زندانیان رشید و هنرمندان جسوری که همین چند روز گذشته با حمایت از توماج صالحی قهرمان و محکوم کردن حکم صادره درباره وی، حکومت آدمکش را به چالش کشیدهاند و من عاجز از نام بردن همه این مبارزان راه آزادی ایران میباشم و انصاف نیست حساب این نامبردگان گرامی را با حساب دو دوزه بازها و وسط بازها و چند گانه بازها یکی دانست.
اما پرسشی از هواداران به ویژه از باد کنندگان آقای علی دایی دارم. ایشان تا کنون کدام همراهی صادقانه و شفافی را با مردم داشتهاند؟ جز این که زیر سایه کارگزاران سازندگی و شخص فائزه هاشمی و در باند محسن مهرعلیزاده، سعید فایقی، بهرام قدیمی و.... سینه میزده است، باورتان نمیشود؟ عکسهای منتشره در رسانهها نشان میدهد، هفته گذشته ایشان در مراسم ختم همسر مهر علیزاده چگونه یاران جانی خود را بغل کرده است و همراه باندهای اردبیل، مراغه و میانه در حاکمیت مشغول لفت و لیس میباشد. پدر و مادر ژینا را برای دریافت جایزه ساخاروف فرزندشان اجازه خروج از کشور را ندادند ولی علی دایی و خانواده مدرن شدهاش مدام در حال رفت و آمد به اروپا و آمریکا هستند. آیا کسی که زیر توجهات رهبر خود خوانده مسلمین جهان، به مکنت بی اندازه دست یافته حاضر میشود ثروت باد آورده و یاران فابریک را رها ساخته و به مردم مظلوم بپیوندد. ایشان بدون این که در آزمون ورودی مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد شرکت کرده باشد، مدرک لازم را گرفته و پایان نامه مفتضح خود را به راهنمایی همین بهرام قدیمی میانجی به اضافه فیلم این دفاعیه که فقط خود او و استاد راهنما حضور دارند موجود است. آیا چیزی، مجوزی و امتیازی در این کشور وجود دارد که این جماعت دست روی آن نگذاشته باشند. حالا تمام وقت در رسانههای حکومتی و برخی از رسانههای خاص در خارج از کشور، هی فریاد بزنند: اسطوره فوتبال!؟!
شاید هم درباره ایشان درست میگویند چون پیشتر گفتیم که اسطوره سخن باطل معنی شده است ولی دمندگان در شیپور اسطوره فوتبال، هدفشان بزرگ نمایی فردی دو دوزه باز، فرصت طلب و مال اندوز میباشد. کاش این اسطوره سازان معنی اسطوره را میدانستند.
در همین ردیف کس دیگری هم که هرگز در قد و قواره علی دایی نیست و او، قابلیت پرداختن ندارد و مورد توجه اسطوره سازان راست افراطی در خارج از کشور میباشد که برعکس آقای دایی، نه فوتبالیست ماهری بوده و نه ثروت و مکنت ایشان را دارد و نیازمند دلارهای ماهیانه منتظرالسطنه بوده و قابل نام بردن و بحث از او، در اینجا، نیست.
در پایان این که، چهرههای واقعی و ارزشمند و فراموش نشدنی تاریخ ایران را غیر واقعی خوانده و آنها را اسطوره بنامیم نادرست است زیرا اعمال آنها در این دنیا و عصر حاضر، روی داده و در تاریخ ثبت و ضبط شده است و در دنیای پیشین رخ نداده است. از سوی دیگر فرهنگ سازیهای صورت گرفته از هومر گرفته تا فردوسی بزرگ را در زمینههای خرد ورزی، ستم ستیزی، بازیابی ارزشهای انسانی و تمیز میان نمادهای خیر و شر یا اهورا مزدا و اهریمن را قدر بدانیم و آنها را آلوده اسطوره سازیهای آدمکهای چوبی و پهلوان پنبههای تبلیغاتی نکنیم.
ش. بابکان
تهران - ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
پانوشتها:
[۱]. بیژن عبدالکریمی در گفتگو با هفته نامه تماشاگر شماره ۶۱، تاریخ ۱۸/۰۴/۱۳۹۰
[۲]. اسکات والکز، ترجمه و تلخیص مراد سلیمی، دنیای اقتصاد تاریخ ۰۵/۰۴/۱۳۹۷
[۳]. گلدبلاد، ترجمه و تلخیص مراد سلیمی، دنیای اقتصاد تاریخ ۰۵/۰۴/۱۳۹۷
[۴]. ویکی پدیا، دانش نامه آزاد
چرا نیمه برتر؟ عزت مصلینژاد