Wednesday, May 8, 2024

صفحه نخست » تاریخ و فراتاریخ، اکبر کرمی

Akbar_Karami_3.jpgهرگاه دریافت مناسبی از قدرت و مناسبات گوناگون آن در میان نباشد، به طور چیره دریافت مناسبی هم از دمکراسی و سیاست‌ورزی دمکراتیک در میان نخواهد بود؛ چه، دمکراسی تغییر مناسبات قدرت است و نه حذف آن‌ها.
و بیش‌تر، هم سیاست و هم دمکراسی که ادامه‌ی سیاست است، ابزار و سازوکاری هستند برای گشودن یک گره کور؛ و تصور کنید در اجتماع/جامعه‌ای همانند ایران که هم توسعه‌نایافته است و هم (به تعبیری که چیره است) خرد ابزاری ندارد، دریافت ابزاری از سیاست، دمکراسی و سازوکارها‌ی دمکراتیک تا چه پایه ناکام و خام خواهد بود. (۱)
بسیاری که تا دی‌روز هر چه به نظرشان خوب می‌آمد، به طور خودکار برای‌شان دینی یا ایرانی هم بود، حالا هر چه به نظرشان خوب و نیک می‌آید بار دمکراسی می‌کنند؛ و در کران‌مندی و تعریف دمکراسی از پدیدار، موجود و بودی حکایت می‌کنند که در هیچ فربود (واقعیت)‌ی نشانی از آن نیست. (۲)

دمکراسی شکلی از مناسبات قدرت است؛ نه نفی قدرت و حذف آن. وقتی اجتماع و جامعه هست، قدرت هم هست؛ یعنی آدمی و همه‌ی بالا و پست او هم هست. دمکراسی همان لویاتان تامس هابز است که به سرپنجه‌ی اندیشه‌ی کسانی همانند جان لاک، منتسکیو، جان رالز، ریموند کارل پوپر و هزار و یک‌نفر دیگر که روی شانه‌ها‌ی آن‌ها ایستاده‌اند آرام، رام و شهری شده است. (۳)
در نمونه‌ای دیگر که بسیار همه‌گیر شده است دمکراسی را با خشونت‌پرهیزی و حتا مخالفت با جنگ و کاربرد قدرت (زور) برای تغییر مناسبات قدرت، هم‌سان و ی‌گانه می‌دانند!
درست و راست است که دموکراسی‌ها با هم نمی‌جنگند، اما هم دموکراسی‌ها به طور چیره برآمد جنگ‌ها‌ی بسیار (و گاهی خون‌بار) هستند و هم دموکراسی‌ها جنگنده و بسیار آماده و قدرت‌مند برای جنگیدن هستند! به زبان دیگر قدرت نرم دمکراسی‌ها برآمد و استوار به قدرت سخت ‌و گسترده‌ی آن‌ها است. کسی که قدرت و سیاست را نمی‌شناسد، بسیار طبیعی و عادی است که جنگ‌ را هم نمی‌شناسد و از بنیادها‌ی جنگ بی‌خبر است. و تصور کنید کسانی که جنگ، خشونت، دام‌ها‌ی اجتماعی و بنیادها‌ی آن‌ها را نمی‌شناسند، چه‌گونه می‌توانند سیاست را دریافت کنند؟ و به دمکراسی پناه برند؟
آسیب‌شناسی این بدپنداری‌ها و گرایش‌ها به ریختی از دین‌خویی (به تعبیر دوستدار) یا راست‌کیشی (وسواس راست‌وناراست که من پیش‌تر در جایی به آن پرداخته‌ام) باز می‌گردد. در نزدیک‌ها چنین وسواس روان‌نژاندانه‌ای شاید به ریختی از رابطه‌ی زهرآگین و تجربه‌ی پدر‌ یا مادر سخت‌گیر، سرکوب‌گر، کنترل‌گر و وسواسی باز گردد؛ هر چند در دورها تمدن و مدنیت سنتی همیشه متهم اصلی هستند. زیرا سنت کم‌وبیش همیشه از طریق سرکوب و سانسور بخشی از آدمیت ما پیش رفته و مانده‌گار شده است. (۴) این سرکوب و سانسور درونی‌شده گاهی به شکلی از وسواس راست‌کیشی (حتا در برساخته‌ها و هم‌سازی‌ها‌ی انسانی) پدیدار می‌شود. از همین روست که مدنیت سنتی حتا در دگردیسی آشکاری مدنیت را برآمد آدمیت و آزمون و خطا‌ی ما نمی‌داند؛ در سکولارترین مدنیت‌ها‌ی سنتی هم چیزی هست که بسیار بزرگ‌تر و داناتر از ما و آدمیت ما است! همین انگاره و توهم است که در جایی و به گاهی به یک «دیگری‌ی بزرگ» می‌رسد، که ما را به آدمیت خود و ایستادن روی پاها‌ی خود و یافتن معنا و خوش‌بختی بر پایه‌ی آزمون و خطا مشکوک و ناامید می‌کند. در چنین تاریخی همان‌گونه که آدمی فراموش کرده است ادیان‌ برآمدی انسان‌مند و زمان‌مند هستند، به آسانی فراموش می‌کند که دمکراسی هم نوعی سازوکار انسان‌مند و تاریخ‌مند است؛ دمکراسی ادامه‌ی آدمیت ما در پهنه‌ی سیاست است. دین‌خویی و راست‌کیشی نمی‌گذار و هنوز نگذاشته است ما ایرانی‌ها تاریخ، سیاست و دمکراسی و بنیادها‌ی آن را دریابیم و در آغوش بگیریم.

ایرانیان به عنوان تاریخی‌ترین کشور و مردمان دنیا مردمانی بی‌تاریخ هم هستند! به زبان دیکر فراتاریخ در ایرانی جایی برای تاریخ و انسان و ابراز نگذاشته است. زیرا دین‌خویی، راست‌کیشی و کمال‌گرایی ایرانی (که در برساختن ادیان جهانی، عرفانی ایرانی، و زبان و شعر فارسی هم دیده می‌شود) جایی برای انسان‌مندی، زمان‌مندی و زبان‌مندی نمی‌گذارد. در چمبره‌ی کمال‌گرایی ایرانی (که ریختی از ملت برگزیده و نمونه و ی‌گانه است) تاریخ و نگاه تاریخی هیچ‌گاه در ایران چندان جدی باره‌ی اهتمام و توجه نبوده است. (۵)

در تاریخ هیچ فراتاریخی نیست؛ با فراتاریخ خداحافظی کنید!

اکبر کرمی
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس‌ها
۱) نبود عقل ابزاری در میان ایرانیان انکارناشدنی است؛ کافی است مدتی بیرون از ایران زنده‌گی کرده باشید، تا با دوچشم خویش فاصله‌ها را ببینید.
نبود عقل ابزاری شاید روی دیگر «دین‌خویی» یا حتا راست‌کیشی (وسواس به درست‌ونادرست) در میان ما ایرانی‌ها باشد؛ (که در جایی دیگر آورده‌ام.) این ریخت از کمال‌گرایی (پرفکشینیزم) در گستره‌ی فرهنگ ایرانی چنان ما را به بند کشیده است، که جایی برای بازی‌گری انسان نمی‌گذارد. اگر فرهنگ انتظار را که آشکار پیشااسلامی است و در دوران اسلامی هم تکرار شده است، بگذاریم کنار این ویژه‌گی که فراتاریخ‌گرایی است، جورچین وامانده‌گی در ایران کامل می‌شود.
این کمال‌گرایی کم‌وبیش ما را فلج کرده است. در نمونه‌ای دیگر می‌توان به عرفان ایرانی و اسلامی نگاه کرد و با دو چشم خویش دید که هیچ جایی برای انسان در این فرهنگ و سنت نمانده است.
همین هیچ، و هیچ‌ستان‌گرایی است که در گفتار و نوشتار مولانا (نمونه‌ی برجسته‌ی عرفان ایرانی اسلامی) به اوج خود می‌رسد. اوست که می‌نویسد: دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ:‌ای هیچ برای هیچ در هیچ مپیچ.
۲) ایرانیان به عنوان تاریخی‌ترین کشور و مردمان دنیا مردمانی بی‌تاریخ هم هستند! این که ایرانیان فرهنگ شفاهی دارند، نماد همین بی‌تاریخی است. در دوران باستان اگر منابع یونانی در باره‌ی ایران باستان ننوشته‌بودند، ام‌روز دریافت ما از ایران و ایران‌شهری دیگر بود. در دوران نوین هم اگر فرنگی‌ها کتیبه‌ها و خرابه‌ها‌ی باستانی ما را رمز‌گشایی نکرده بودند، ایران، ایرانی نبود که ما می‌شناسیم.
۳) دمکراسی و بسیاری از برساخته‌ها‌ی دیگر جهان‌ها‌ی جدید در منشور سنت ایرانی که کمال‌گرا است، به باره‌ای ارزشی، ارزش‌مند و فراتاریخی دگردیسده است. یعنی یک ایرانی معمولی دمکراسی یا سکولاریته را نمی‌خواهد چون آن‌ها آچاری هستند که برخی از گیرها (دام‌ها‌ی اجتماعی) و پیچ‌ها را باز می‌کنند، او آن‌ها را می‌خواهد و گاهی می‌ستاید چون بر این باور است که آن‌ها ارزش‌مند هستند. (بی آن که بداند کدام دش‌واری را از میان برمی‌دارند؟)

از همین روست که ایرانیان سنتی یا این برساخته‌ها و اهمیت آن‌ها را از پایه انکار می‌کنند؛ (زیرا در سنت ردی از آن نمی‌یابند)؛ یا مال خود می‌کنند، و به طور خودکار ردی از آن‌ها در تاریخ خود می‌یابند. چنین است که دمکراسی به قرآن می‌رسد؛ و حقوق بشر به لوح کورش. با این همه در جریان سیاست نه اهل قران دمکرات هستند، و نه اهالی منشور حقوق بشر کورش.
۴) در سنت هم‌چنان که بارها آورده‌ام هم‌ایستاری اهمیت داشته است؛ برآمد آن چندان عجیب نبوده‌ است که آدم‌ها و‌ پسند آن‌ها همانند آهوها شکار شوند؛ یا چون سوسک‌ها لهیده. پندارها و کسانی که در سنت از تراز دل‌خواه سنت گذشته‌اند، همانند حشره‌ها‌ی موزی مزاحم اند؛ و باید نابود شوند.
در گفت‌وگوهایی (با سرنام سیاست چیست؟) با منوچهر صالحی این باره را کاویده‌ایم.
https://youtu.be/YJYu42hDSnY?si=yjAV-APrh2Rmdna7

۵) آمریکایی‌ها هم در جهان و شرایط تازه چنین نگاهی به مدنیت آمریکایی دارند. آن‌ها آمریکا را استثنایی در تاریخ می‌دانند. این ادعا و دریافت، جدا از درستی یا نادرستی آن انسان‌شناسی و روان‌شناسی ویژه‌ای را خواهد آورد که امکان‌ها و ناامکان‌ها‌ی ویژه را به آینده خواهد چپاند. ایران در جهان باستان در جایی ایستاده بود که ام‌روز آمریکا ایستاده است. اکسپشنالیزم (Exceptionalism) ایرانی است که به راست‌کیشی و کمال‌گرایی و هیچ‌ستان ایران ام‌روز رسیده است.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy