Sunday, May 12, 2024

صفحه نخست » ایجاد آشفتگی در فکر تاریخی ، خیانتی است در حق نسل های آینده، ش. بابکان

complex.jpgکسروی می نویسد:

. . . . کسی تاریخ را از بهر شناختن آیین زندگانی و راه جهان داری بخواند و این را بخواهد که پیشامدها را درست بسنجد و پیوستگی آنها را به یکدیگر بشناسد و نتیجه آنها را به دست آورد. کارهای جهان به هم پیوسته، آنچه امروز رخ می دهد نتیجه کارهایی است که دیروز رخ داده ، فیروزی ها و خرسندی ها و گرفتاری ها و بدبختی ها هیچکدام بی انگیزه نیست . [1]

. . . . تاریخ راستین سرگذشت زندگی انسان است، سرگذشت زندگی انسانهاست که زندگی کرده اند و حتی در راه آن مرده اند، اما آنچه برای مورخ اهمیت دارد آن نیست که این انسانها چگونه مرده اند، آن است که اینها چگونه زیسته اند.[2]

. . . . با توجه به تحول مفهوم تاریخ و دانش تاریخ نویسی جدید، اینجا سخن از پاره ای نوشته های نامضبوط و آرای مغشوش و اغتشاش فکر تاریخی است، قضیه تنها این نیست که نویسندگانی درس تاریخ خوانده یا نخوانده و با فکر تاریخی آشنا یا نا آشنا، چنین دلیری را دارند که احکام جزمی، بی دلیل و بی چون و چرای تاریخی صادر می کنند، بلکه مسئله در کج فهمی های تاریخی برخی از اهل قلم و سیاست مابان است، همان کژ بینی و خطا اندیشی را گاه در فلسفه سیاست نیز می یابیم، که به یک معنی انعکاسی است از دور ماندن ما در بحث و نقد عقلانی تاریخ و سیاست و به دیگر معنی جلوه ای است از برخورد در تفکر تاریخی و اجتماعی زمان ما . . . اساسا تاریخ چیست؟ مفهوم تاریخ بیان وقایع تاریخی است بدان گونه که وقوع یافته اند، نه کم و نه بیش، شناخت وقایع و حوادث است به طریق تحلیل و عوامل آنها یعنی عللی که خصلت فاعلی دارند و عواملی که به درجات تاثیر داشته یا تعیین کننده بوده اند و بالاخره تحلیل مجموع واقعیات و علل و عوامل است در تعقل تاریخی و همه اینها به راه یک مقصد است که گذشته قابل فهم و درک باشد.[3]

اینک با توجه به تعاریف و تفاسیر بالا از زبان پیش کسوتان تاریخ جدید کشورمان، نگاهی می کنیم به تاریخ سازان و تاریخ نویسان سفارشی و قلب کنندگان تاریخ در سال های اخیر. یکی از پرورش یافتگان تلویزیون ملی ایران پیش از انقلاب کسی است به نام خسرو معتضد که در نظام حکومت اسلامی استاد، کارشناس خبره و مورخ نامدار نامیده می شود. اگر کسی حتی یکی از نوشته ها و یا مصاحبه های تلویزیونی ایشان را خوانده و یا دیده باشد متوجه می شود که این مورخ! سر آن ندارد هرگز به راستی و صداقت از تاریخ بنویسد و یا بگوید و تاریخ را فقط و فقط به سفارش ملایان به رشته تحریر در می آورد. ایشان پیش از انقلاب سال 1357 در دانشکده رادیو و تلویزیون ملی ایران مشغول بوده و از هواداران سرسخت پهلوی ها بوده و پس از دیدن تصویر امام در ماه به تدریج ارشاد گردیده و پس از 22 بهمن شیفته و وابسته بی چون و چرای حکومت اسلامی گشته و به مثله کردن تاریخ پرداخته است، کسانی که نمایش های، تاریخ تماشایی، تاریخ و سینما، پلی به گذشته و معمای تاریخ را از صدا و سیمای منحوس دنبال کرده باشند متوجه خواهند شد که سخن از چه موجودی است. برای اثبات این ادعا به دو مطلب متضاد و متفاوت، پیش از دگر دیسی و بعد از دگر دیسی ایشان به شرح زیر می پردازم:

"اگر رضا شاه کبیر را تنها یک نابغه بپنداریم و آنچه را که او کرد صرفا بارقه هایی از نبوغ او بدانیم، در بیان واقعیت، شناخت مقام و ارزش تاریخی او کوتاهی کرده ایم. به نظر من رضا شاه کبیر تنها یک نابغه نبود که اقداماتش بر اثر جوهر طبیعی نبوغ در وجودش تلقی کرد. به نظر من رضا شاه یک هوشمند بزرگ، یک رهبر مردم شناس، یک سردار میهن پرست و یک متفکر و مسئول بود که عمیقا از مصایبی که مردم میهنش تحمل می کردند، رنج می برد و صمیمانه به آنان عشق می ورزید."[4]

اما پس از قرار گرفتن در تحت حمایت رهبر خود فرزانه خوان حکومت اسلامی، امروز در مناظره با آقای زیبا کلام که از صدا و سیمای مذموم حکومت پخش شده، درباره رضا شاه می گوید:

. . . حرص در جمع آوری مال و ضبط اموال و املاک مردم به عناوین و طرق مختلف خاصه در حدود مازندران، نوشته که در موقع استعفا اعلیحضرت دو هزار و چهار صد و اندی قریه و ده معتبر و شصت و نه میلیون تومان پول نقد در حساب بانک ملی داشت، شهرت داشت که مبالغ مهمی اسعار در بانک های خارجی داشته که صورت ریز آن بالاخره به دست نیامد، سوء اداره موسسات قشونی و فساد و اختلاس در آنها، جلوگیری نکردن از افسرانی که در مدت کم دارای اموال، املاک و پول و جواهر می شدند. می گفتند یکی از افسران ارتش، عرض شود، گوشواره هایی که در خانه اش پیدا شده، گوش زنان لر بوده، آویخته خون بوده، نتایج آن در اوایل شهریور بیست ظاهر شد، وقتی دیکتاتوری باشد، وقتی دولت نتواند ارتش را اداره کند، وقتی شما پول داشته باشید، شصت و نه میلیون تومان داشته باشید ولی ارتش نتواند دو هزار کامیون داشته باشد سرباز از شیراز می خواست برود خوزستان می گفتند پیاده بروند، بهترین کامیون آمریکایی هشت هزار تومان بود، چه می‌شد که پول از جیبشان در بیاورند و کامیون بخرند. من نمی گویم وزیر امور خارجه باقر کاظمی می گوید که همه می دانند آدم درستکار و پاکی است . . .

. . . زیبا کلام می گوید اگر کتابی باشد که مدح رضا شاه را بگوید می آیید اینجا آن را هم بخوانید؟ می‌گوید بلی، زیبا کلام می گوید دروغ می گویید، مورخ کسی است که منصفانه داوری کند. . . معتضد می‌گوید ما نمی خواهیم اشغال ایران دوباره تجدید شود، ما می خواهیم مردم ایران اشغال نشود، مملکت، خدا پدر این حکومت را بیامرزد، برقراری امنیت درست است! [5]

اینجا ابدا صحت و سقم مطالب و یا کارهای نیک و بد رضا شاه مورد بحث من نیست بلکه فقط و فقط با دوگانگی، پستی، پلیدی و حقارت یک بشر کار دارم که شرافت، انسانیت، واقعیت و ارق علم تاریخ را به پشیزی قربانی کرده و می فروشد و از منافع زود گذر آن ارتزاق می کند.

آقای علی میر فطروس یکی دیگر از آشفته سازان تاریخ

آقای میر فطروس که برخلاف آقای معتضد در سمت پهلوی خواهان موضع گرفته در سال های اخیر کتابی ( البته متابی) نوشته به نام دکتر مصدق، آسیب شناسی یک شکست( از انقلاب مشروطه به انقلاب اسلامی) و قسمت اعظم این کتاب همراه با جعل واقعیت ها و مستندات انکار ناپذیر تاریخی می باشد و اینجا مجال پرداختن به همه جزئیات و دروغ بافی ها و تاریخ سفارشی سازی های ایشان نیست زیرا شاد روان محمد امینی در تابستان 2012 کتابی در پاسخ به اراجیف آقای میر فطروس آن هم در 612 صفحه با عنوان سوداگری با تاریخ نگاشته و با مستندات غیر قابل انکار، پاراگراف به پاراگراف به جفنگیات و آسمان به ریسمان بافتن های ایشان پاسخ داده است که علاقمندان و خوانندگان محترم می توانند به این کتاب که شرکت کتاب در آمریکا آن را منتشر کرده مراجعه نمایند و قضاوت با خود خوانندگان است. اما دو صفحه از بخش آخر این کتاب( صفحات 421 و 422) از چاپ دوم نیز بسیار قابل توجه است. آقای میر فطروس می نویسند:

در یکی از غروب ها، وقتی به کتاب فروشی "تاریخ" وارد شدم دیدم که شاهرخ مسکوب، استاد عبدالحسین زرین کوب، فریدون مشیری و محمد پروین گنابادی با دکتر مهرداد بهار درباره خمینی و سیاست‌های حزب توده و شخصیت کیانوری، مجادله می کنند . . . آنچه آقای میر مفطروس در این خاطره بافی مدعی است با واقعیت جور در نمی آید و حضور همزمان زنده یادان محمد پروین گنابادی، زرین کوب، شاهرخ مسکوب، مرداد بهار و فریدون مشیری در کتاب فروشی تاریخ در نیمه اول سال 1360 دروغی است که ایشان به هم بافته است تا عقده های چپ ستیزی اش را قدری تسکین و تشفی دهد. زیرا محمد پروین گنابادی در دوم شهریور 1357 از دنیا رفت و کتابفروشی تاریخ پس از درگذشت ایشان افتتاح شده است و شاهرخ مسکوب نیز در زمان مورد نظر آقای میر فطروس، مدتی بود که از ایران مهاجرت کرده بود و مهرداد بهار نیز از مراجعان کتاب فروشی تاریخ نبوده است . پایان سخن این که آقای میر فطروس اگر دغدغه آزادی و آگاهی دارند . . . به جای خاطره بافی و جعل و دروغ پردازی، پیرامون کسانی که سال هاست رخ در نقاب خاک کشیده اند و توانایی پاسخ دادن به اباطیل ایشان را ندارند، به کار تحقیقی درست و حسابی بپردازند.[6] نتیجه این که قلم به مزدان و آلوده سازان تاریخ می توانند برای مدتی آن را به دلخواه و به نفع سرکرده گانشان جلوه دهند ولی هرگز ماه پشت ابر پنهان نمی ماند و روزی دروغ گویان رسوای خاص و عام خواهند شد. امروز آقای میر فطروس از چپ برگشته و مدافع سرسخت پهلوی ها با کمال رشادت اعلام طرفداری از اسراییل را نموده و خواهان حمله نظامی به ایران می باشند غافل از این که ویرانه های باقی مانده پس از حمله نظامی به کشور، برای ایشان رغبتی به گفتن کشورم ایران باقی نخواهد گذاشت.

و یک سوداگر ناشی تاریخ که از شیشه تابناک بیرون جهید

اوایل دهه نود خورشیدی بخت و اقبال به رسانه های فارسی زبان خارج از کشور و برنامه سازان آنها روی آورد و غولی از گاو صندوق محسن رضایی فرمانده اسبق سپاه پاسداران و دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام بیرون آمد و دست مایه آنها گردید. هشتم فروردین ماه 1391 مطلبی در تار نمای فارسی صدای آمریکا با عنوان " نقد و مروری بر کتاب جدیدی به نام در دامگه حادثه منتشر شد که محتوای آن مصاحبه شخصی به نام عرفان قانعی فرد با جلاد ساواک یعنی پرویز ثابتی بود و نویسنده این نقد، دکتر احسان مرادی قلمداد شده بود. دقیقا همان زمان آقای بیژن خلیلی مدیر شرکت کتاب در آمریکا این کتاب را که حاوی ششصد و هفتاد صفحه بود به بازار نشر ارائه کردند، یعنی در همان روزی که این کتاب توزیع شده شخصی به نام دکتر احسان مرادی این کتاب را مطالعه و بلا فاصله نقد (در واقع تبلیغ) آن را در رادیو زمانه و تار نمای فارسی صدای آمریکا منتشر می‌کنند. آیا عقل سلیم می پذیرد کتابی با این حجم در عرض چند ساعت مطالعه و بدون راستی آزمایی در همان زمان نقد آن نیز انتشار پیدا کند؟ کسانی که کمی بیشتر از دیگران در مسائل دقیق می شوند پس از پیگیری های لازم به این نتیجه می رسند که دکتر احسان مرادی وجود خارجی نداشته و ندارد و او همان عرفان قانعی فرد می باشد که با سوء استفاده از بی دقتی و فرصت طلبی برنامه سازان برخی از رسانه های فارسی زبان با شیادی تمام برای دروغ پردازی های خود تبلیغ می کند. پروژه این کتاب در واقع همراهی برنامه‌ریزی شده مصاحبه کننده و مصاحبه شونده فقط و فقط برای رسیدن به یک هدف معین بوده و آن چیزی جز سفید نمایی و خون شویی از سازمان جهنمی ساواک و پرویز ثابتی نبوده است. مستندات فراوانی، قانعی‌فرد را فردی وابسته به نظام اطلاعاتی و امنیتی حکومت حاکم بر ایران نشان می دهد از جمله این مستندات عکس های موجود ایشان با محسن رضایی و دیگر مقامات نظام ، قلم زنی در تابناک و رفت و آمدهای سازماندهی شده به ایران و وابستگی خانوادگی اش به رهبران حکومت است . گفته ها حاکی از این است که پدر ایشان نیز در دهه خونبار کردستان و قتل عام مردم بی پناه دهکده قارنا به دست جنایتکاران اسلامی، فرماندار مریوان بوده است. این مطلب را نیز نباید فراموش کرد، همانقدر که جسارت، شجاعت و استقامت مبارزان کرد در نبرد با استبداد و بی عدالتی ها بی نظیر و ستودنی است، اما اقلیت بسیار اندک خائنین آن نیز در دنائت و پستی بی مانند هستند و بی سبب نیست برای نامیدن آنها از اصطلاح "جاش" استفاده می کنند نظیر محمد رضا رحیمی معاون اول احمدی نژاد و مارکسیست سابق اهل کردستان و از پهلوی پرستان امروز در کیهان لندن.

اینک سخن پراکنان جعلی در رسانه های فارسی زبان خارج از کشور

تنها تاریخ نویسان نیستند که در جعل تاریخ دخالت مستقیم دارند بلکه برخی از هم پالگی های آنان نیز در رسانه ها به عناوین مختلف از قبیل پژوهشگر، کارشناس، مفسر و برنامه ساز و . . . نقش موثری در انتشار تاریخ جعلی دارند. یکی از آنها جمشید چالنگی است که به همین خاطر و از جهت گیری‌های افراطی به نفع پهلوی‌ها در اجرای برنامه ها از تلویزیون فارسی صدای آمریکا اخراج گردید و امروز در هر دو تلویزیون پارس و ایران فردا ( به کارگردانی نوری زاده یار دیگرش) مشغول دروغ پراکنی است. مثلا می گوید دستور قتل سپهبد رزم آرا توسط دکتر مصدق صادر شده! و یا از هیجان لطمه زدن به مصدق حتی قاتل کسروی را با قاتل رزم آرا یکی اعلام می کند. در یک برنامه که از تلویزیون اندیشه پخش شد آقای محمد امینی پاسخ دندان شکنی به ایشان دادند در نتیجه تا مدتها جرات وراجی و دروغ بافی بی دلیل بر علیه مصدق را کنار گذاشته بود اما حالا بعد از درگذشت آقای امینی مجددا نفرت پراکنی را بر علیه مصدق و از همه مهمتر بر علیه مبارزان داخل کشور از جمله نرگس محمدی، نسرین ستوده . . . و در خارج از کشور علیه حامد اسماعیلیون و مژگان شجریان که این روزها برای پیشبرد نهضت زن ، زندگی، آزادی به عنوان یک هنرمند مسئول در تلاش است یا بر علیه هر کسی که بهشت پهلوی ها را باور ندارد لجن پراکنی می کند.

یار دیگر چالنگی که او هم، همان مشی چالنگی را اجرا می کند و از زمان فرار از ایران که سر از مصر و مقر خاندان پهلوی درآورده تا به امروز زیر سایه دلارهای هفت تومانی این خانواده، از بهشت پیش از انقلاب ایران شعر می سراید و چاخان می بافد. حتی به کسانی هم که نه طرفدار این خاندان هستند و نه مخالف‌شان به بهانه های مختلف در حق شان شماتت روا می دارد و از عملکرد جنایتکارانه پرویز ثابتی دفاع کرده و می‌گوید بالاخره هر کشور نیاز به اطلاعات و امنیت دارد. چه کار می توان کرد ، بنده خدا حق د ارد زیرا خرجش کمی بیشتر از دیگران است.

اما یار سوم این جماعت یعنی علیرضا نوری‌زاده مدیر تلویزیون ایران فردا از شاخص‌ترین قصه گویان، دو‌‌ دوزه‌ بازان و بوقلمون صفت های روزگار می باشند که یک روز برای خمینی با عنوان" چشم امید ما به شماست" انشا می‌نویسند، [7] یک روز به عنوان خبرنگار با طمطراق و اظهار خوشحالی، قتل افسران شاهنشاهی را در پشت بام مدرسه علوی به دست جلادان رژیم اسلامی گزارش و آن را تایید می کنند و امروز به دروغ از قتل خانم فرخ رو پارسا وزیر آموزش و پرورش که یک روز او را " آن مخدره وزیر آموزش و پروش" نامیده بود[8] اشک تمساح ریخته و از بیگناهی او سخن به میان می آورند و به دروغ، قتل او را همراه با پری بلنده در پیاده روی خیابان قزوین عنوان می کنند؛ در صورتی که قتل جنایتکارانه خانم فرخ رو پارسا، یک سال و نیم بعد از اعدام پری بلنده صورت گرفته است. دروغ‌های شاخ‌دار ایشان در مصاحبه‌ای که آقای عنایت فانی، برنامه‌ساز و مجری سابق بی بی سی فارسی با او داشتند، از ایشان می پرسند که شما روزنامه نگارید یا قصه پرداز؟ او همچون لبو سرخ شده و یارای پاسخ دادن نداشتند و آسمان و ریسمان را به هم بافتند. امروز هم معلوم نیست چه کسی، چه گروهی و چه کشوری هزینه های تلویزیون ایشان را می پردازد؟ عاقبت روزی ابرهای بی اطلاعی کنار رفته و حقایق روشن خواهد شد. تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.

در پایان از کسی سخن می‌رانم که نه به دنبال سیاسی کاری است ، نه به نفع شخص حقیقی و حقوقی تبلیغ می‌کند و انسان تحصیل کرده‌ ای است؛ اما با وجود این به علت تعصب یا نا آگاهی از رویدادها و تاریخ معاصر ایران، آشفتگی در فکر تاریخی ایجاد می‌کند. آقای عرفان ثابتی پای ثابت مصاحبه‌های تلویزیون اینترنشنال هستند و خود را بهایی معرفی می کنند. من ، دوستان و همکلاسی های بهایی بسیار داشته ام و چهل و چهار سال است به دنبال یکی از این دوستان که بی نهایت نازنین، یاری دهنده و نمونه یک انسان وارسته و مهربان بوده، می گردم. از اسپانیا تا کانادا و هر کجا آشنایی دارم کمک گرفته و پی دوست گمشده‌ام می باشم. ضمنا ظلم و ستمی که از زمان شاهان قاجار تا به امروز در مورد پیروان بهایی به کار گرفته شده را به شدت محکوم ، مذموم و غیر انسانی می دانم با عنایت به این که ستم نا جوانمردانه حکومت اسلامی به بهائیان با هیچ دوره ای از تاریخ قابل مقایسه نیست. در یکی از برنامه های این تلویزیون با اجرای خانم شهرکی(سیما ثابت)، آقای ثابتی بی مقدمه و با حرارت زایدالوصفی حملات بی حساب و کتابی را بر علیه احمد کسروی و دکتر فریدون آدمیت شروع و حتی کسانی را که کسروی را روشن فکر و انسانی فرهیخته می نامند مورد عتاب قرار می دهند و می گویند " کسروی خواهان قتل عام بهائیان بوده است". ایشان درباره کسروی به هر انگیزه ای، نا راست می گویند. شاید هیچ کتابی غیر از بهایی گری از کسروی نخوانده اند. تمام هنر کسروی در ارتباط با بهائیان کتاب نود و دو صفحه ای ایشان با عنوان بهایی گری تبلور یافته و در این کتاب هرگز چنین خواسته ای بیان نشده است. برای این که اتهام زنی آقای ثابتی را بر علیه کسروی بی اساس بدانیم ناگزیر صفحات 39 تا 49 کتاب بهایی گری کسروی را به شهادت می گیریم: " دو سال بعد از قتل محمد‌علی باب، شماری از بهائیان به دستور میرزا تقی خان امیر کبیر به بهانه ترور او، ناصرالدین شاه و امام جمعه تهران، قتل عام شدند.در سال 1268 نیز داستان بسیار بزرگ دیگری بر علیه بهائیان رخ داد و بار دیگر کسانی کشته گردیدند. این داستان یکی از افسوس آورترین و دلسوز ترین پیشامدهای تاریخ ایران است و می باید خستوان (معترف)بود که دژ رفتاری بیش از اندازه رخ داد. بدتر از همه، داستان حاجی سلیمان و قاسم نی ریزیی بود . . . در تن های ایشان سوراخ هایی پدید آوردند و شمع ها فرو برده روشن گردانیدند و پس از دژ رفتاری های بسیار که فراشان و مردم کردند، در بیرون دروازه، چهار تیکه شان گردانیده و از دروازه ها آویختند، تهران چنین دژ رفتاری در خود ندیده بود که آن روز دید.

آیا نویسنده این مطالب، می تواند خواستار قتل عام بهائیان شود؟ کسروی شیعه گیری، مهدی گری، باطنی گری، صوفی گری را شدیدا نقد می کند. در نتیجه بهایی گری نیز شامل این نقدها گردیده است و در اثر همین نقدها بوده که آدم کشان فدائیان اسلام او را کارد آجیل و مثله کردند، آنهم در دادگستری نظام شاهنشاهی ایران. من به آقای ثابتی توصیه می کنم بعد از تحقیق بی طرفانه بگویند کسروی کجا این مطلب را نوشته است ؟ در مورد دکتر فریدون آدمیت هم اگر امیر کبیر دستور قتل بهائیان را داده و آدمیت در قالب پژوهش تاریخی مطلبی را نوشته، کشتار بهائیان چه ربطی به آدمیت دارد. آقای ثابتی به جای انتقاد از امیر کبیر که یکی از چهره های فراموش نشدنی در تاریخ ایران است آنهم به لحاظ خدمات ارزنده ای که برای کشور انجام داده، یا محکوم کردن ویرانی حظیرت القدس به فرمان همایونی و به دست سپهبد باتمانقلیچ در سال 1335 آنهم با بولدوزر ، امروز نویسندگان را مورد نقد قرار می دهند و این انحراف در تاریخ است زیرا امیر کبیر هم با همه خدماتش به کشور، قابل نقد است و هیچکس معاف از پاسخگویی در برابر اعمالش نمی تواند باشد.

پس بیایید لغزش ها را از تاریخ واقعی بزداییم، زیرا نه به نفع نسل های آینده خواهد بود و نه کمکی به آزادی و آبادی کشور خواهد کرد.

ش . بابکان

تهران - 21 ام اردیبهشت 1403

پا نوشت ها:

[1]. کسروی، سید احمد، در پیرامون تاریخ، نشر و پخش کتاب جار، چاپ دوم صفحات 11 و 12.

[2]. زرین کوب، دکتر عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، انتشارات امیر کبیر، چاپ دوم، سال 1355، مقدمه کتاب.

[3]. آدمیت، دکتر فریدون، آشفتگی در فکر تاریخ، خرداد ماه 1360.

[4]. نقل بخشی از مقاله آقای خسرو معتضد در نشریه رادیو تلویزیون ملی ایران که عکس آن به پیوست تقدیم شده است .

[5]. به نقل از مناظره اول تلویزیونی دکتر صادق زیبا کلام و خسرو معتضد که به راحتی در شبکه ها قابل دسترس است و من فقط چند پاراگراف از آن را برای مقایسه با مطالب ابراز شده این موجود پیش از انقلاب انتخاب کردم.

[6]. نقل منتخبی است از مقاله آقای ح. مومنی زاده در پژواک ایران، بهمن ماه 1400، دوستداران می توانند این مقاله را به طور کامل در پژواک ایران مطالعه نمایند.

[7]. مجله امید ایران، دوره جدید شماره 12، دوشنبه سوم اردیبهشت 1358

[8]. مجله امید ایران، دوره جدید شماره 21، دوشنبه چهارم تیر ماه 1358.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy