حالا فرزند ۵۵ ساله علی خامنهای میتواند تحولات آینده را با خیالی راحتتر نظاره کند و خود را برای نشستن بر صندلی پدر آماده کند
مجتبی دهقانی - ایندیپندنت فارسی
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ تکلیف یکی دیگر از گزینههای رهبری جمهوری اسلامی پس از مرگ علی خامنهای روشن شد. ابراهیم رئیسی که برکشیده شدن سریعش از سمت میانی دادستانی کل کشور در سال ۱۳۹۵ تا ریاستجمهوری در سال ۱۴۰۰ موضوع گزینه بودن او برای جانشینی را برجسته کرده بود حالا در این دنیا نیست تا بازیگر یا نظارهگر دوران پس از مرگ خامنهای باشد.
در یک دهه گذشته که بحث بر سر مرگ احتمالی خامنهای و «بحران جانشینی» به اخبار رسمی و نیمهرسمی داخل جمهوری اسلامی هم سرایت کرده است هر آن کس که نامش به عنوان گزینه مطرح شده به نحوی حذف شده است.
اکثر گزینهها با افشای پروندههای فسادشان حذف شدهاند و دو مورد هم رخ در نقاب خاک کشیدهاند. فعلا هیچ اطلاعاتی وجود ندارد که مرگ ابراهیم رئیسی ناشی از خرابکاری یا توطئهای داخلی باشد ولی او که در ۳۰ اردیبهشت مقتول هلیکوپتر شد مرگی پرابهام مانند مغروق استخر یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی دارد. در مورد اکبر هاشمی رفسنجانی و مرگ مشکوکش، دستکم هنوز فاطمه، دختر بزرگ او معتقد است که پدرش با مواد رادیواکتیو مسموم شده است.
رقابت بر سر صندلی خامنهای
دقیقا یک سال پیش در روزهای ابتدایی خرداد ۱۴۰۲، رسانههای داخلی و حسابهای کاربری وابسته به نهادهای امنیتی در شبکههای اجتماعی پرده از یک فساد برداشتند.
مهدی خاموشی، رئیس سازمان اوقاف و فسادش به ناگاه در مرکز توجه رسانهها قرار گرفت. او پسردایی همسر میثم خامنهای است. میثم، کوچکترین فرزند علی خامنهای است که در سال ۱۳۵۷ به دنیا آمد و جز ارتباط سببیاش با دو خانواده ثروتمند لولاچیان و خاموشی و نقش او در مسکوت گذاشتن پروندههای فساد واگذاری پتروشیمی به خانواده خاموشی کمتر درباره او در رسانهها مطلبی منتشر شده است.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
با مداخله اکانتهای نزدیک به سازمان اطلاعات سپاه به ناگاه یک ماجرای جدید درباره فساد خاموشیها رسانهای شد. آن هم پس از آنکه تب و تاب فساد پتروشیمیگیت و مداخله علینقی خاموشی (عموی مهدی خاموشی) کم کم رنگ میباخت.
مهدی خاموشی که پیش از آغاز ریاستش بر اوقاف در سال ۹۷، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی بود، نقش مهمی در دستگاه رهبری جمهوری اسلامی دارد. سیادت و قرابت فامیلی خاموشی و البته منصبهایی که رهبر جمهوری اسلامی به او هبه کرده است او را یکی از گزینههای رهبری آینده میکرد. البته گزینهای به نسبت کمفروغ در مقایسه با دیگر رقبا. شاید فردی در ردیف دوم لیست رهبران احتمالی آینده برای جمهوری اسلامی.
تا خرداد ۱۴۰۲، در فهرست نخست گزینههای جانشینی خامنهای افرادی قرار داشتند که پیش از این حذف شدهاند و شاید به همین دلیل قرعه فال به نام ردیف دوم خورده است.
اکبر هاشمی رفسنجانی، محمود شاهرودی، علیاکبر ناطق نوری، حسن روحانی و صادق آملی لاریجانی زمانی در صندلی نخست برای فردای پس از مرگ خامنهای نشسته بودند. آنها همه با اتهامهای گسترده فساد اقتصادی به حاشیه رانده شدند و برخی پیش از آنکه خامنهای بمیرد از دنیا رفتند.
مدل بیحیثیت کردن رقبای جانشینی در همه این افراد مشابه بوده است. سندی از یکی از فسادهای آنها یا زیرمجموعهشان به رسانهها داده میشود یا در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود. رسانههای وابسته به سپاه غالبا آن را به شکل گستردهتری بازتاب میدهند و در نهایت در پیوند با دیگر موضوعات آن فرد به حاشیه رانده میشود.
پرونده مهدی هاشمی و مفاسدش، پرونده اکبر طبری و فساد در قوه قضائیه، پرونده حسین فریدون، پرونده لواسان و پرونده بانک سرمایه و صندوق ذخیره فرهنگیان همه با همین هدف افشا و درباره آن موج خبری ساخته شد.
در سیستمی که فساد سیستماتیک در همه اجزای آن رخنه کرده است، مدیر پاکدست و سالم نایاب است. مدیر ارشدی هم که در رانت و فساد نقش نداشته باشد نمیتوان یافت. برای همه مدیران ارشد در نظام جمهوری اسلامی پروندههای فساد و رانت وجود دارد ولی تصمیم به آغاز پروژه بیحیثیت کردن و افشای آن در دست مهرهگردان اصلی یعنی علی خامنهای است.
خامنهای نگران پسرش است
خامنهای بیحیثیت کردن و حذف رقبا برای به حاشیهراندن آنها را در دهه ۶۰ به خوبی آموخته است. نباید فراموش کرد که او نقش مهمی در راضی کردن روحالله خمینی به عزل بنیصدر داشت. نطق اصلی در روز رسیدگی به طرح عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنیصدر را علی خامنهای در مجلس انجام داد. او ۱۴ دلیل برای برکناری بنیصدر داشت که یکی یکی و به تفصیل آنها را خواند و در آخر خواست تا نمایندگان «این لکه ننگ را از دامن جمهوری اسلامی و امام پاک کنند.»
او در نطقش به زمزمههای سیاسی آن زمان در مورد برنامه او و حزب جمهوری اسلامی برای قبضه کردن قدرت هم اشاره کرد و گفت که اینها تهمتهای ناروا است و او درد اسلام و امام دارد: « اگر نگرانی حفظ انقلاب واسلام و لزوم ادای مسئولیت در قبال مردم نبود و ما حاضر میشدیم آقای بنیصدر را با همه عیوب واشکالات تحمل کنیم و از مسئولیت الهی نمیاندیشیدیم، یقینا نه آقای بنیصدر و شاید نه همین برادران ما را به انحصارطلبی و قدرتگرایی و امثال این تهمتهای مبتذل و تکراری متهم نمیکردند.»
خامنهای چند ماه پس از این نطق و در پی ترور محمدجواد باهنر و محمدعلی رجایی به ریاستجمهوری رسید و نصف راه برای رهبر شدنش را یکشبه پیمود.
رهبر جمهوری اسلامی ۸۵ ساله است و هنوز جانشین رسمی ندارد و این سبب شده تا «بحران جانشینی» به فهرست بحرانهای پیش روی نظام اسلامی افزوده شود
از «ولایتفقیه اصلح» به «ولایت موروثی فقیه» راه کوتاهی است که گویا جمهوری اسلامی در حال سبک و سنگین کردن برای پیمودن آن است. در مرکز این جابهجایی مفهومی قدرت، مجتبی خامنهای، فرزند علی خامنهای، رهبر کنونی جمهوری اسلامی قرار دارد.
جمهوری اسلامی یک بار دیگر نیز مشابه این راه را پیموده و برای آنکه موانع بر سر راه علی خامنهای برای نشستن در جایگاه رهبری برداشته شود، شرایط تصدی پست رهبری را از «ولایت مجتهد اصلح» به «ولایتفقیه غیرمجتهد» تنزل داده است.
برای رسیدن مجتبی به مقام جانشینی پدرش چند مانع وجود دارد. او سابقه مدیریت رسمی در کشور ندارد. افشای گوشههایی از نقش او در مدیریت بخشهای زیرمجموعه پدرش شاید با این هدف انجام میشود که او را «مدیر در پرده» معرفی کنند.
دومین مانع این است که جانشینی او مجادلهای داغ بر سر تبدیل ولایت به سلطنت و موروثی شدن قدرت ایجاد میکند. این موضوع در زمان تعیین دومین رهبر جمهوری اسلامی نیز مسئلهساز بود و نهایتاً سید احمد خمینی که نقشی مشابه مجتبی خامنهای برای پدرش ایفا میکرد تصمیم گرفت تا در پرده بماند و خامنهای به جلوی صحنه بیاید. شاید با این قول و قرار که خامنهای قدرت را نه به صورت یکه و یگانه که در شراکت با احمد خمینی و اکبر هاشمی رفسنجانی در دست خواهد گرفت.
اما مجتبی این درس را از پدرش آموخته که قدرت بلامنازع رهبری با «شراکت» جور در نمیآید و نهایتاً آنکه بر صندلی مینشیند، پس از تثبیت میتواند شرکا را با چرخش قلمی حذف کند؛ کاری که پدر خودش با شرکایش انجام داد. شاید این کلید فهم ماجراهای حذف و مرگ یکبهیک رقبای مجتبی خامنهای باشد.
در هر صورت جانشین شدن و یا نشدن مجتبی خامنهای و نقشش در روزگار پس از علی خامنهای موضوعی مناقشهبرانگیز در جمهوری اسلامی خواهد بود. این بحران به حدی بزرگ است که قطعاً فکر و ذکر رهبر جمهوری اسلامی را نیز به خود مشغول کرده است.
حذفکنندهی خونسردِ شرکای قدرت به حکم گذر زمان، خود در جایگاهی قرار گرفته که باید فکری به حال عزیزترین فرزندش بکند تا او به سرنوشتی مشابه آنچه خودش برای احمد خمینی و اکبر هاشمی رفسنجانی رقم زد، دچار نشود. وقایعی که در آینده جمهوری اسلامی رخ خواهد داد، نشان میدهد که آیا رهبر جمهوری اسلامی موفق شده فرزندش را با خود به قله قدرت برساند و از گزند روزگار محفوظ دارد یا نه.