زن بودن
ولی پنهانی نبودن
زن بودن
نه برای پنهان ماندن
نه برای پنهانکاری
آنچنان که گفتهاند و میگویند و میدانید
زن سردابهها
با ریسمانی از گیسو نبودن
برای آوردن آب
و بعد بالای دار رفتن
سرخ شمعی بر میگیرم
رنگ روشن بودن
و با شعلهای خلالش میکنم
تا رسیدن به اکسیر طلا بودن
بودن
نه نبودن
حالا میتوان فتیله این چراغ را با خیال راحت کشید بالا
و ساعت را انداخت به کار
زن تیک تاک
زن زمان
زن بودنی زا
زن سراسیمه دویدن
دوان دوان دویدن تا غزه تا رام الا
سراغ یک یک کودکان، بیماران، آوارگان، را گرفتن
آنها بهای بیداری زمین را میپردازند
به رفح گریختگان
به رفح رانده شدگان
به رفح میگریزیم
با گیسهای بلند بافته
ناقوس از خواب پراندن ِخفتگان
غلغلهی زندگان
بارش روزنامههای مردگان
ما را در بیت الاقصای رستاخیز پباده کردهاند
کاروانی که میگذرد
میگذرد از دریا
زنان شیلی به مدد آمدهاند
زنان قابلمهها
طبالیها
بیداریها
فردا باید گیس دفترم را کوتاه کنم
این حاشیهها را کفش بفرستم
برای پای بی خانمانها
طاهره بارئی
گذار و گسست از جمهوری اسلامی، اکبر کرمی
نفرتپراکنان و تفرقهاندازان را بشناسیم، ش. بابکان