پیشکش؛
"این نوشتار را به محمدرضا عالی پیام( هالو)؛ که از عرش تا فرش را به دنبال مردم و آرمان های مردمی طی کرد، پیشکش می کنم."
آزمون و تجربه ی خمینی و پهلوی های کبیر و صغیر نشان داده است که کسی اگر از سوی خدا آمده باشد یا از سوی انگلیس ها و آمریکایی ها، کشور با دیکتاتوری و خفقان روبرو خواهد شد. تنها راه اداره ی کشور در ساختاری که بر پایه ی دموکراسی است، انتخاب آزادانه ی مسئولان کشور و پاسخگویی آن مسئولان در برابر شهروندان است. بیش از دویست سال تاریخ دموکراسی و حکومت های مردم بر مردم در جهان، نشان داده است که پیشوا هر کس باشد، خامنه ای، پُل پُت یا هیتلر، اگر در برابر مردمان کشور خود مسئول نباشد، بود و نبود کشور را برای بقاء خود و اربابانش می فروشد و فدا می کند. یک نفر اگر تنها بر تخت فرمانروایی بنشیند و قدرت سیاسی را به چنگ آورد، سر و کار مردمان میهن دوست و فداکار با سرنیزه و زندان و تیرباران خواهد بود.
به دستور بیگانگان و شاه دیکتاتور، افزون بر خفقان سیاسی همیشگی و زندانی کردن و کشتارهای مداوم مردمان آگاه و آزادیخواه، در فروردین سال1354برای هموار کردن راه به قدرت رسیدن خمینی، حکومت شاه، 9 نفر از فرزندان وفادار و رزمنده ی ملت که زندانی سیاسی بودند( بیژن جزنی و هشت رزمنده ی دیگر از چپ تا راست) را، بی هیچ بهانه ای تیرباران کرد. در 17خرداد همان سال طلاب قم، نه مردم ایران، به بهانه ی سالروز 15 خرداد در قم بلوایی بپا کردند تا نام خمینی را بر سر زبان ها بیاندازند.
همانگونه که می دانیم اغتشاش ها و هرج و مرج های پیش از کودتای 28 مرداد سال 1332 با دلارهای آمریکا و انگلیس و با کمک آخوندها به سرکردگی آیت الله کاشانی، در زمان نخست وزیری دکتر مصدق در ایران برپا شد. در سال 1357 نیز همزمان با انقلاب ایران، که در حال گسترش و پیشروی بود، سران کشورهای بزرگ باختری در گوادلوپ توافق کردند تا محمدرضا پهلوی را از پادشاهی برکنار کنند و خمینی را به جای او بگمارند. آن ها با پول و تبلیغات گسترده در سراسر جهان و ایران، به کمک نوکران خود فروخته خویش راه را بر انتخابات آزاد بستند و انبوه مردمان هیجان زده را به سوی دین و خرافات راندند. عکس خمینی را در ماه به مردمان خرافاتی و نادان الغاء کردند. شگفت آن که کسی مانند دکتر کاظم سامی هم پس از دیدار با خمینی در پاریس، عاشق گفتارهای پوچ او شده بود. دکتر سامی بسیار مسلمان و بسیار معتقد را آدمکشان خمینی کشتند. محمود احمدی نژاد یکی از قاتلان دکتر سامی گویا باز قصد ریاست جمهوری کرده است. کسانی که دکتر سامی را می شناختند و به خمینی وفادار ماندند به باور من نه مسلمان و نه میهن دوست بودند.
همچنان که دیدیم در 12 بهمن 1357خمینی برای سوار شدن بر موج نارضایتی و انقلاب مردم از فرانسه به ایران آمد. برابر حساب های پیچیده ی سیاسی که ملت ایران از آن ها بی خبر بود، در فروردین 1358خمینی در لباس یک ملا، با قُل هوالله !!!، حکومتی خودکامه و مردم ستیز به وجود آورد. برخی از گروه ها و حزب های مردم فروش و خود فروخته ی مسلح و غیرمسلح نیز که سازمان امنیت شاه تدارک دیده بود با خمینی و آدمکشانش همراه شدند و جوانان آگاه، مردم دوست و مبارز ایران را یک به یک شکار کردند و کشتند. پس از ده سال حکومت فریب و خدعه در سال 1367، هزاران رزمنده ی میهن دوست را به دستور خمینی در زندان ها تیرباران کردند.
سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل - چو پر شد نشاید گذشتن به پیل
شعار شرم آور و جنایت کارانه ی" خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم"، اعلان جنگ با ملت ایران بود. لومپن هاو لباس شخصی ها با اشاره ی انگشت بیگانگان، مردمان میهن ما را دچار خفقان کردند و فداکارترین آن ها را به جوخه های اعدام سپردند.
در آینده اگر ملت ما و رهبران ما با دوراندیشی و همبستگی بتوانند راه را بر کودتا یا جنگ داخلی، برادر کشی و هرج و مرج ببندند شاید بتوان راه به پیروزی برد. این دور اندیشی ها می تواند جلوی دخالت و برادرکشی به سرکردگی لات ها و لش های چاله میدان و میدان شوش مانند شعبان بی مخ ها (شعبان جعفری ؛ تاج بخش)، "سردارِ لباس شخصی ها" عبدالحسین الله کرم، " سردارِ حزب الهی ها" مسعود ده نمکی، "دکتر" فیلد مارشال ذبیح الله حاجی بخشی!، دکتر عبدالکریم سروش، علیا مخدره زهرا خانم و فاطی کماندوها، داعشی ها و ... را بگیرد تا دیگر نتوانند به کمک آنان به نام ملت ایران دیکتاتوری دیگری برپا کنند.
رهبران سیاسی، صنفی و اجتماعی ما تاکنون به دلیل دخالت های سیاسی، نظامی و مالی بیگانگان، همیشه در برابر باندهای هرج و مرج و اغتشاش بازنده بوده اند. راه درست و خردمندانه، همبستگی و همراهی همه ی گروه ها و سازمان های سیاسی، صنفی و فرهنگی است. چندی پیش بیست سازمان مستقل صنفی و مدنی در ایران منشور مطالبات حداقلی را بیرون دادند. جبهه ملی ایران نیز برپایی کنگره ملی، با همراهی و شرکت همه ی انجمن ها و سازمان های کارگری، صنفی و اجتماعی ایران را پیشنهاد کرد. این گونه سازمان ها و نهادهای مردمی جدا جدا راه به جایی نخواهند برد. راه پیروزی در همراهی و همکاری همگان است. تک تک ایرانیان برای رهایی از بند بیگانگان و نوکران بومی آنان در ایران باید شب و روز در اندیشه ی پیدا کردن راه چاره ای درست و پیروزمندانه باشند. همه ی ما از پیر و جوان، زن یا مرد، کارگر یا کارمند، روستایی یا شهرنشین، دارا و ندار باید در اندیشه ی پیدا کردن راه رهایی باشیم و با یکدیگر همراهی و همکاری کنیم. ایران سرزمین مادری و خانه ی همه ی ما ایرانیان است، هر کس در اندیشه ی آبادانی و سربلندی میهن خود نباشد، بی گمان خانه خراب و آواره خواهد شد.
بیش از 8 میلیون از بهترین و نخبه ترین مغزهای کشور ما آواره شده اند و سال هاست که در سازمان های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در سراسر جهان به کار رهبری و مدیریت در کشورهای پیشرفته سرگرم هستند. فرار نخبگان، فرار مغزها، فرار ورزشکاران نخبه، فرار دانشجویان، مهندس ها و کارشناسان ارزشمند ایرانی با برنامه ریزی سیاستمداران کشورهای آمریکا، انگلیس و دیگر کشورهای باختری انجام می شود. میلیون ها ایرانی دانشمند و باهوش، نیز در درون کشور در بند مشتی ملا و لومپن گرفتار هستند. ما همگی باید در اندیشه ی رهایی کشورمان و آبادانی آن باشیم.
فردوسی توسی نمونه ی یک ایرانی میهن دوست و پرکار است که در تیره ترین روزهای کشور ما، سی سال از زندگی خود را در راه سربلندی فرهنگ و تاریخ کشور ما نهاد. بیش از هزار سال است که سخن فردوسی در سراسر سرزمین های ایرانی و جهان راهنما و راه گشاست. ما باید از فردوسی بیاموزیم و او را برای خود و فرزندانمان نمونه بدانیم.
فدریکو مایور دبیر کل پیشین یونسکو در مقاله ای به مناسبت هزاره سروده شدن شاهنامه، درباره ی فردوسی و اندیشه او می نویسد:
«... آیا می توان باور کرد که هزار سال پیش یک شاعر ایرانی، روند اندیشه ی مبتنی بر دانش را فراتر از هر چیز ستوده و تعالی بخشیده است و او این کار را با چنان اعتقاد و دقتی بیان می کند که نمی توان آن را باور نکرد. ...
اندیشه ای که فردوسی آن را خرد می نامد معنایی فراتر از "هوش و دانش" دارد که در گفتارهای روزانه به کار می بریم. خرد؛ توانایی درک درست، ژرف و با تعقلی گسترده و آرامش بخش است که از تعادل و تسلط بر خویشتن خویش سرچشمه می گیرد. مفهوم خرد، تنها موضوع و در عین حال موضوع برجسته ی کتاب (شاهنامه) به شمار می رود که در سراسر آن جاری است، خرد مانند روح و روان شاهنامه است که به آن جان می بخشد و نیکویی آن را ستایش می کند. ...».
(پیوند سخنان فدریکو مایر را در اینجا می توانید بخوانید؛
[ https://simerg.com/tag/
جنبش سیاسی اجتماعی" زن، زندگی، آزادی" که به دنبال کشته شدن مهسا (ژینا) امینی در ایران فراگیر شده است، تا اندازه ی چشم گیری آگاهی مردمان میهن ما را افزایش داده است. اما این که در برابر چندین سده استعمار و تسلط بیگانگان و نبود آزادی چه باید کرد و چگونه می توان به استقلال و آزادی دست یافت، همچنان معمای بزرگی است که ما نتوانسته ایم راه چاره ی درست آن را بیابیم. انتقاد، ناله و زاری راه چاره نیست، باید کاری کرد، آنچه روشن است اینست که ما تک تک و جدا جدا نمی توانیم یک مسئله ی ملی را حل کنیم. تک تک ما باید در پی پیدا کردن راه چاره ای همگانی و ملی باشیم. من بارها نوشته ام و باز هم می نویسم اگر یک بار که در یک اعتراض سراسری مانند سال های 1388، 96، 98، 1400، 1401، 1402، هزاران نفر به خیابان ها می آیند، همه ی ایرانیان چندین روز در خیابان ها بمانند و به خانه هایشان نروند، در خیابان ها صندوق رأی بگذارند و هیئت دولتی را از بین زندانیان سیاسی و رهبران مورد اعتماد خود انتخاب کنند، کار حکومت اسلامی غاصب یک سره می شود. آنگاه دولت های گوناگون در سراسر جهان به طمع روابط بهتر با ایران، دولت موقت را به رسمیت می شناسند. نیروهای انتظامی هم ناچار به اراده و رأی همگانی هزاران ایرانی تسلیم می شوند. راه چاره ای که من در اینجا پیشنهاد می کنم شاید یکی از هزاران راه حل است. من نمی گویم این قطعن راه حل عملی و فره مندی است. اگر همه ی ما در اندیشه ی رهایی باشیم راه چاره ی درست را حتمن خواهیم یافت. شاید چاره اندیشی های شما بتواند راه به استقلال و آزادی ببرد.
از انقلاب مشروطه تا به امروز مردمان میهن ما هزاران هزار کشته در راه آزادی و سربلندی ایران داده اند، راه رهایی در کشته دادن نیست، راه رهایی در اندیشیدن و پیدا کردن راهی برای آزادی و آبادی کشور است. انجام چنین کاری در خویشکاری و همراهی همه ی ایرانیان با هم است. خویشکاری؛ بهترین و برجسته ترین کاری است که هر یک از ما برای خویش در زندگی بر میگزینیم و کوشش می کنیم تا آن را برای خوشبختی خودمان و هم میهنانمان به انجام برسانیم.
منوچهر تقوی بیات
هجدهم خرداد ماه 1403 خورشیدی برابر با 7 ژوئن 2024 ترسایی
دزدان در انتخابات، پاکان در زندان، ابوالفضل محققی
گشتآور بازگشت، اکبر کرمی