بیایید بیایید که پیغام رسانیم
که در روزِ نمایش همه در خانه بمانیم
چو تکرار بکردند که ما طفلِ صغیریم
کنون دستِ کمک جانبِ صندوق نرانیم
هر آن قول که دادند همه رنگ و ریا بود
دگر نسخهِ این شیخِ خطا کار نخوانیم
بسی رنج کشیدیم از این قومِ بداندیش
مگرعُمر قرار است که درغم گذرانیم؟
هزاران سخن از نکبتِ بیداد که گفتند
گهی داد ندیدیم دگر بر سرِ جانیم
ز آثارِ شکایات در ایشان اثری نیست
چنان تند مِزاجند که هر دم نگرانیم
چو بیزار بگشتیم از این وضعِ اسفبار
سرا پردهِ ضحاکِ زمان را بدرانیم
بکوبیم و برقصیم چو این خانه رها گشت
هم از شوکتِ این مُلک گُهرها بستانیم
مهران رفیعی
یک سازش شرمآور برای سوئد، کوروش گلنام