برای ظریف نمینویسم. او را حقیرتر و از نظر سیاسی وابستهتر از آن میدانم که بخواهم خطابش کنم، خطابم با او چنانکه بسیاری دیگر، در روز دادگاهی خواهد بود که در آن "به نام مردم ایران حکم بهار قرائت خواهد شد."*
ما سالهاست عادت داریم امثال ظریف که آنطور گلو پاره میکرد، بعد از انجام وظیفهی رای جمع کردن برای نظام و کسب مشروعیت برای آن، شانه بالا بیندازند، مثل همیشه جبونانه ترین موضع ممکن را اتخاذ کنند، قهر کنند و مردم ایران را با شرایطی که در آن گیر افتادهاند تنها بگذارند. اینکه پس از آنهمه دویدن دنبال تکه نانی از این سفرهی خونالود، با گوشهی ابروی رهبری دمشان را لای پایشان بگیرند و زوزه کشان در بروند. بر آنان حرجی نیست که تا مغز استخوان وابسته به نظامند و بقایشان گره خورده با بقای نظام.. مگر از روش همیشگی و ریاکارانهی اصلاحطلبان برای حفظ نظام در ازای بهرهمندی از مواهب سفره غارت انقلاب بارها برایتان نگفتیم: دادن وعده نجات مردم قبل انتخابات برای کشیدن آنها پای صندوقهای رای و فرار از صحنه عمل و پاسخگویی به مردم با بهانه تکراری "نمیگذارند کار کنیم" بعد انتخابات و شتافتن به سوی رانتهای تقدیمی از سوی نظام.
نمونهاش هم آقای وزیر امور خارجهی سابق که بد نیست اشاره کنیم که دانشگاهی که در آن وی را به رسمیت میشناسند نه دانشگاه رسمی کشور، که دانشگاه داخلی وزارت امور خارجه است. ساختاری داخل نهاد وزارت خانه که در آن استاد و دانشجو از یک جنسند و ملاک انتخاب شدن و ماندن، همسویی با سمت و سوی وزارت خانه است و شاگرد و استاد هر دو کارمند وزارت خانه، در واقع یکجور نهاد برای کادو دادن مدرک فوق لیسانس و دکترا به کارمندان امنیتی داخل سیستم تا راه خودیها با این مدارک به سمت جانشینی اندک غیر خودیهایی که از سر ناچاری سیستم در کادرهای سیاسی جذب شدهاند بازتر شود (و البته تدریس چند ساعت به عنوان مدعو در دانشگاه تهران که امروزه کار دانشجویی محسوب میشود و دغدغهی استادی نیست).
صحبت من نه با ظریف، نه با سایر اصلاح طلبان وصاحبان منفعت در بقای نظام که با کنشگران سیاسی خارج از کشور است که خود را مستقل میدانند، آنان که در این انتخابات پشت پزشکیان ایستادند، که بر پاکدستی پزشکیان سوگند خوردند، برایش رای جمع کردند، یقه دریدند و سعی کردند در نهان و آشکار تحریم کنندگان انتخابات را تخطئه و تهدید کنند و آنان را به انواع و اقسام صفات، از وابسته گرفته تا فریب خورده و بی اطلاع خواندند تا رای دادن و شرکت در بازیای که رژیم راه انداخته بود را توجیه و تطهیر کنند.
یکماه بعد از انتخابات غیر دموکراتیک، اولین بیشبینیهای ما تحریم کنندگان با معرفی کابینهی پیشنهادی_ توافقی با چهرههای عموما اصولگرا، امنیتی و نظامی که اکثرا هیچ پیوندی با اصلاح که بماند حتی با اعتدال ندارند، به حقیقت پیوسته است.
من، در این نخستین گام، شما را به پاسخگویی نه در رابطه با تصمیمی که به طور شخصی برای خود گرفتید، بلکه درمورد تصمیمی که دیگران را به نام تحلیلگر سیاسی به سمت آن سوق دادید فرا میخوانم.
اگر شما بر خود نام فعال سیاسی میگذارید، باید توضیح بدهید که چه معیار سیاسی و کدام تحلیل باعث شد پزشکیان را انتخاب کنید؟ هر چه گفتیم این آدم بندهی درگاه رهبر است و کابینهای که تشکیل خواهد داد قطعا کابینهی مورد نظر خامنه ایست، هر چه از سابقهی فسادش در تقلب در امتحانات تخصص پزشکی گفتیم، از سابقهاش در تحمیل پوشش اجباری به کادر درمان، از سابقهاش در سعی در لاپوشانی قتل زهرا کاظمی، خالی کردن پشت مردم در جنبش سبز و حضور در تحلیف احمدینژاد در حالیکه جز فراکسیون اصلاحطلبان مجلس بود، پوشیدن لباس سپاه و حمایت از این نهاد تروریستی، نامه رسمی در آشوبگر خواندن معترضین پس از قتل مهسا امینی و زدن اتهام وابستگی به آمریکا به آنان و...، بر فریاد ما که در ایران امروز زیسته بودیم و زخم خورده ترک وطن کرده بودیم گوش بستید، به جای تکیه بر واقعیات تجربه شده در صحنهی پرالتهاب کشور، به جای قبول تحلیلهای نسلی جوانتر که شاید ایران امروز را بهتر میشناخت، ترجیح دادید به قول امثال زید آبادی، ظریف، عبدی و... اعتماد کنید. ما را دشمن و شکنجه گرانی که شما را از وطن رانده بودند دوست خواندید، این هم جزایتان.
قبل از انتخابات گفتم که مردم ایران اگر رای بدهند هم، دنبال مخدری هستند بر دردی بی درمان. شما اما جز از سر راحت طلبی سیاسی، برای چه رای دادید؟ شما که در سانسور اطلاعاتی زندگی نمیکردید؟ شما که فشار اقتصادی بیخ گلویتان را نگرفته بود؟ ترسیدید اعتماد کنید به تجربههای جوانتر گمانم. فکر کردید آمدهایم تا این تخت سلطنت اپوزیسیون که چهل سال است خود را بر آن میبینید از زیر پایتان بیرون بکشیم؟ حالا خیلی زودتر از آنکه حتی ما تحریم کنندگان فکر میکردیم، با فرار طبق معمول اصلاح طلبان شما باید هر روز با وجدان خود مواجه شوید و به یاد بیاورید که چگونه هم آوای ضحاک شدید و گوشهایتان را بر فریاد دادخواهی مردم مظلوم ایران بستید. شما، اتحادشکنندهای را که با خون و رنج و درد، بعد از جنبش مهسا شکل گرفته بود خدشه دار کردید. شما، با خودرایی سیاسیتان باعث شدید اعتماد و همدلیای که امیدش میرفت عقب بیفتد.
شما مسئولید، شما بابت تک تک کلماتتان، تک تک تحلیلهای نادانستهتان، تمام حمایتهایتان. شما که بر این وطن خونین مثله شده چشم بستید، حالا باید بابت کوری خود خواستهتان جواب بدهید. دوران حرف زدن و فراموشی به سر آمده، ما نسل جوان، تنها از رژیم نیست که طلب پاسخگویی میکنیم، نه دینی به کسی داریم و نه اسطورهای در ذهنمان است و نه در طلب موقعیتی در اپوزیسیون خارج از کشوریم. به حق پرسشگری برای همه و لزوم پاسخگویی همه باور داریم. ما گفتیم و گوش نکردید، فریاد زدیم و گوش نکردید، با اصلاح طلبان حکومتی دست به دست دادید تا بقای رژیم را تضمین کنید، حالا باید در چشمهای ما نه، در چشمهای سیاوش و مهسا و کیان و... نگاه کنید و پاسخ بدهید که این از بی تحلیلیتان بود یا طمعتان؟ ما از شما پاسخ میخواهیم، آن چشمها از شما پاسخ میخواهند شاید وقت آنست که از برج عاج سیاست ورزیتان بیرون بیایید و بپذیرید، دیگر ایران را نمیشناسید. که ایران امروز را، چنان که هست و آرایش نیروها را چنان که هست نمیشناسید، شاید وقت آن باشد بپذیرید که این تخت سلطنت صلیبتان شده، که دیگر نمیتوانید با ادبیات توهین و تحقیر و شلوغ کاری حقیقت را بپوشانید و دیگران را به سکوت وادارید. بپذیرید که تفکر مدرن اسطوره بر نمیتابد و بعضی وقتها، فقط بعضی وقتها بد نیست به جای فرار به جلو پاسخگو باشید، به جای تک صدا بودن، به صدای دیگران گوش کنید، شاید زمان آنست که پس از دیر زمانی، شروع به آموختن کنید.
جیران مقدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*ارجاع به شعری از نرودا از کتاب انگیزهی نیکسون کشی و جشن انقلاب شیلی:
به دعوت من تمامی زمین
ـ که میبینی
در سرودم گنجیده است ـ
حکم بهار را قرائت خواهد کرد.
رودررو، خیره در اسکلت تو
تا دیگر هرگز مادری
بر سرزمینی ویران خون نگرید
و در زیر آفتاب، در زیر ماهی غمزده، بر دوش نکشد
کودکی را که من اکنون ـ خواهر! رفیق! ـ
چون شمشیری تا پس گردن نیکسون بلند میکنم!
عملیات وعده صادق دو، سروش سرخوش