طراحان عملیات هفتم اکتبر موسوم به طوفان الاقصی هر گز تصور پاسخگویی اسرائیل به شکل و اندازهای که تا کنون انجام شده را نداشتند و گمان داشتند با گروگان گیری بابی برای مذاکره و تبادل گروگانها و اخذ برخی امتیازات گشوده میشود، حماس مواضعش را درغزه تثبیت میکند، مانع پیوستن عربستان و قطر به توافق آبراهام میشود و احتمالا در مدت کوتاهی نیز کشورهای عربی که عادی سازی روابط را با اسرائیل آغاز کرد هاند از مسیر خود باز خواهند گشت. همینقدر فانتزی و غیر واقع بینانه دست به عملیاتی زدند تا باز دارندگی اسرائیل را خدشه دار کنند و امتیازاتی بگیرند در حالی که طرف مقابل نه تنها با انواعی از عملیاتهایهای نظامی، سیاسی و سایبری قصد احیا باز دارندگی کرده است بلکه به چیزی جز نابودی حماس و در واقع نوارغزه و ملت مظلوم فلسطین رضایت نمیدهد. روشن است نابودی حماس امکان پذریر نخواهد بود اما صورت حساب عملیات طوفان الاقصی خسارت سنگین کمر شکنی برای حماس و منطقه بوده است و به رغم فشارهای جهانی برای آتش بس و توفف کشتار ساکنان غزه تا کنون قدمی راهگشا در این مسیر برداشته نشده است. سیاست مقابله حماس با اسرائیل شباهت زیادی به نوع مقابله جمهوری اسلامی با ایالات متحده دارد: نعمت تحریمها وضعیت اقتصادی را به جایی رسانده که در سال ۱۳۸۳ در ایران از هر ده نفر یکی فقیر بوده حالا از هر سه نفر یکی حماس هم ۱۲۰۰ نفر اسرائیلی را مجموعا در این عملیات کشته اما تا کنون نزدیک به ۴۰ هزار نفر کشته و دو برابر این تعداد نیز زخمی و قطع عضو شدهاند.
نگاهی کوتاه به وضعیت محور مقاومت (اصطلاحی که منظور از آن، ائتلاف نانوشتهای میان جمهوری اسلامی، دولت بشار اسد در سوریه و حزبالله لبنان به اضافه گروههای شبهنظامی شیعه عراقی، گروههای شبهنظامی سوری طرفدار اسد و انصارلله یمن است) نشان میدهد وضعیت مردمانی که تحت سلطه این محور در خاورمیانه زندگی میکنند دست کم طی دهه گذشته به شدت فقیر شده و وضعیت زندگیشان نسبت به دو دهه پیش از آن بسیار بدتر شده و به رغم آنکه محور مقاومت مدعی است که اتخاذ سیاستهای مقابله جویانه با اسرائیل و غرب در راستای زندگی بهتری برای مردم و تامین منافع ملی بوده است اما خروجی سیاست گذاریهای آنان در عمل به تشدید فقر و گرسنگی و تنزل کیفیت زندگی شهروندان انجامیده و در حوزه نظامی و غرور ملی نیز که مدعی دستاوردهای بی شماری هستند صرفا رشته عملیات هایی از تحقیر قابل مشاهده است که از تهران تا بیروت میتوان به تماشای آن نشست. از ترور قاسم سلیمانی درعراق و نحوه پاسخگویی جمهوری اسلامی که به فاجعه سقوط هواپیمای اوکراینی انجامید تا ترور فخری زاده در آبسرد تا ترور فرماندهان سپاه در کنسولگری ایران در دمشق، ترور هنیه در تهران و حالا هم انفجار بی سابقه پیجرهای اعضای حزب ا.. در بیروت که تعدادی کشته و بیش از دو هزار زخمی با جراحات شدید داشته که سفیر ایران در لبنان نیز یکی از آنهاست.
اگر منظور از مقاومت همین وضعیتی باشد که در ایران و سوریه و یمن و لبنان در جریان است برای حیات و توسعه اسرائیل هیچ محوری به اندازه همین محور مقاومت و سیاستهای آن «آورده» نداشته است. ملت هایی فقیر، زیر ساخت هایی فرسوده و نابود، نخبگان فراری در حال خدمت در غرب، شکاف عمیق دولت ملت، نابودی سرمایه اجتماعی والبته اقلیت حاکمی که هر روز وضع بهتری از گذشته دارد و از دور زدن تحریم هایی که محصول سیاستهای خودشان است وعدم شفا فیت و تبعیض در نظام حکمرانی اقتضای اصلی آن، ثروتی اندوختهاند که مایه شگفتی است. مسلما اقدامات اسرائیل در منطقه و نسل کشی در غزه محکوم است و من بارها بر محکومیت آن اذعان کردهام اما آیا سیاستهای محور مقاومت به راستی برای ملتهای تحت سلطه این محور که مهمترین عضو آن را ایران میدانند زندگی بهتری آورده است؟ آیا این مقابلههای نابرابر که فقط اسباب تحقیر هر چه بیشتر محور مقامت را فراهم کرده است در راستای «عزت، حکمت و مصلحتی» است که آقای خامنهای تحت عنوان «دکترین سیاست خارجی جمهوری اسلامی» عنوان کردهاند؟ آیا این تحقیرهای رنگین کمانی از فخری زاده و هنیه در تهران تا فرماندهان سپاه در دمشق و اعضای حزب الله در بیروت برای پایان دادن به سیاستهای شکست خورده کافی نیست؟
حامد آئینهوند
*
*