ایران مدتهاست از مرحلهی ذکر مصیبت و حرف زدن دربارهی فساد و خیانت و جنایت جمهوری اسلامی و زمامدارانش گذر کرده و به دوران تثبیت ایدهها و مسیر و اهدافی رسیده که خود جامعه در تحرکات اعتراضی خود دستکم از سال ۱۳۸۸ با صدای بلند فریاد زده است
کیهان لندن - الاهه بقراط | ایکس | اینستاگرام |
یکی از شاخصترین ایدهها که به شکل شعار در همان سال سر داده شد و رژیم را چنان نگران ساخت که برخی با دروغ به تحریف آن پرداختند « نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران!» بود. این شعار حامل هم مخالفت صریح با سیاستهای جمهوری اسلامی و هم دفاع از منافع ملی است که با اعلام خود، آزادی و حق اعتراض به حکومت را نیز به نمایش میگذارد.
اکنون در دومین سالگرد گستردهترین و صریحترین اعتراضات آزادیخواهانه ایرانیان که قتل حکومتی مهسا امینی جرقهای بود که آتش زیر خاکستر آن را شعلهور ساخت، خواستها و صفبندیهای سیاسی و اجتماعی روشنتر از همیشه است. همانطور که حکومت اسلامی به رهبری خمینی یک ایدهی مشخص داشت که با تکیه بر همان با هر راه و روشی از جمله ترور و جنایت و اعدام و دروغ توانست آن را با پشتیبانی خارجی و برخی جریانات سیاسی خود ایران در آن دوران به قدرت برساند و تثبیت کند، حکومت ایران آینده نیز یک ایدهی مشخص دارد که برعکس ۵۷ نه از رسوبات فکری و گل و لای سمجِ قرون وسطایی در جامعه که مشروطه و پهلوی نتوانستند آنها را لایروبی کنند بلکه از مدرنترین اندیشهها و تمایلات قرن بیست و یکم سرچشمه میگیرد.
آنچه این خیزش آزادیخواهانه را رهبری میکند، مشابه انقلاب مشروطه، بیش از همه، ایده است! هیچ رهبری عینی بدون ایده و ذهن شکل نمیگیرد! ایده است که حاملان خود را پیدا میکند و رهبری عینی را به آنها میسپارد. همانطور که در سال ۵۷ ایدهی ارتجاعی اسلام سیاسی در برابر مشروطه و پهلوی، مرتجعترین فرد را نیز برای رهبری خود یافت تا به غرب ارائه و به زیر درخت سیب در حومه پاریس منتقل شود.
اکنون اما جهان بسیار تغییر کرده و غرب نیز که خود با بنیادگرایی اسلامی در معرض تهدید قرار گرفته، به دنبال دفع این ایده و حاملانش و تقویت ایدههای ملّی و دموکراتیک در مرزهای خود است. اما این کار بدون خشکاندن سرچشمهی اسلام سیاسی سلطهجو و تروریستپرور در خاورمیانه که مرکز ثقل آن ۵۷ و جمهوری اسلامی است، امکان ندارد. ایرانیان برای این جابجایی میبایست آماده باشند چرا که هم از ایده و هم از حاملان این ایده که بتوانند آن را رهبری کنند برخوردارند. تلاشهای مذبوحانه برای «رهبرسازی» در زندان و خارج کشور نیز با وجود شعارهای تند علیه «جمهوری اسلامی»، به دلیل نداشتن «ایده»ای که فراتر از حکومت فعلی باشد، تا کنون ناکام ماندهاند.
تأکید بر ایده از این نظر مهم است که ایده میتواند رهبر و یا رهبران را بازتولید کند اما رهبر بدون توجه کافی به ایده، ضربهپذیر است. آنچه از شعارهای اعتراضی ایرانیان در ۱۵ سال گذشته شنیده میشود، صرف نظر از ظرف و شکل نظام سیاسی، محتوا و ایدهی آزادی و دموکراسی، ملیگرایی و تعهد به منافع ملی و همزیستی با کشورهای منطقه و جهان است که خود را به برخی جریانهای سیاسی نیز تحمیل کرده و سبب چرخش دستکم لفظی آنها به سوی ایدهی ملیگرایی شده است. آنها اما میبایست در نهایت تکلیف خود را با رهبری این ایده یعنی پهلوی نیز تعیین کنند وگرنه جامعه آنها را نیز مانند جمهوری اسلامی پشت سر خواهد گذاشت.