دوست و هم میهن گرامی، به این پرسش باید به دور از خیال پردازی و آنچه دلخواه من و شما است، پاسخ داده شود. این آرزو به دو شیوه برآورده خواهد شد:
۱- کودتا به دستور قدرتهای جهانی
۲- خیزش و انقلاب مردمی
از آن جایی که انگلستان چندین سد سال است که دار و ندار کشور ما را به غارت برده است و میبرد و نمیخواهد از این غارت دست بردارد، بنا براین در همهی کارهای کشور ما دست درازی میکند. این استعمارگر پیر، پس از پانصد سال تاخت و تاز در خلیج فارس امروز این آب راه مهم و نفت خیز را به چین سپرده است و چین به دستور و به نمایندگی از سوی انگلستان در خلیج فارس هر چه میخواهد انجام میدهد. چین کمونیست همان چین است که پس از شکست در برابر انگلستان، فرانسه و آمریکا در سال ۱۸۶۰ در جنگ تریاک دوم، مانند ایران همچنان در بند اسارت جاسوسان انگلستان و قدرتهای بزرگ جهانی است. در جنگ جهانی دوم هم چین در کنار انگلستان و متفقین بود. در این جنگ متفقین یعنی چین، انگلستان، اتحاد جماهیر شوروی، آمریکا، فرانسه و... همگی پیروز شدند.
در یک صد و بیست سال گذشته چندین بار با سرکردگی و دخالت انگلستان، حکومتها در ایران جا به جا شده است. اردشیر ریپورتر جاسوس انگلیسی و ژنرال ادموند آیرونساید فرماندهی نیروهای انگلیسی در ایران، با برنامه ریزی دقیق، در سوم اسفند ۱۲۹۹ با یک کودتای نظامی رضا سواد کوهی را به مقام نخست وزیری و سپس به پادشاهی رساندند و به او لقب رضاشاه کبیر دادند. ژنرال آیرونساید پیش از آن که به ایران بیاید فرمانده نیروهای نظامی انگلیسی در ترکیه بود. در گیر و دار به قدرت رسیدن هیتلر در اروپا در جریان جنگ جهانی دوم رضا شاه که دست نشاندهی انگلیسها بود، به آلمانها نزدیک شد. انگلیسها هم او را از پادشاهی برکنار و از ایران بیرون کردند و پسرش را جانشین او کردند.
از ۱۳۲۰ تا هفتم اردیبهشت ماه ۱۳۳۰ خورشیدی انگلیسها با دسیسههای گوناگون دولت هایی را بر سر کار آوردند و از کار برکنار کردند و منابع ابران را همچنان به یغما بردند. در روز هفتم اردیبهشت در جلسه خصوصی دورهی شانزدهم مجلس شورای ملی جمال امامی خوئی با این پیشینهی ذهنی که دکتر مصدق پست نخست وزیری را نخواهد پذیرفت، با فریب کاری و برای تحقیر و کوچک کردن دکتر مصدق، پیشنهاد نخست وزیری او را کرد و گفت: «خود جناب آقای دکتر مصدق بیایند و زمامداری را قبول کنند». دکتر مصدق بر خلاف انتظار جمال امامی پیشنهاد نخست وزیری را پذیرفت و مجلس به اتفاق آرا نخست وزیری دکتر مصدق را تصویب کرد. جمال امامی باور نمیکرد که دکتر مصدق پیشنهاد نخست وزیری را بپذیرد چون او پیشتر به دکتر مصدق گفته بود که اعلیحضرت میخواهد شما نخست وزیر بشوید و دکتر مصدق نپذیرفته بود. او با همین پیشینه، گمان میکرد که دکتر مصدق پیشنهاد نخست وزیری را نمیپذیرد و در برابر نمایندگان ارزش سیاسیاش پایین خواهد آمد. جمال امامی نمیدانست که دکتر مصدق چرا پیشنهاد شاه را رد کرد اما پیشنهاد مجلس را پذیرفت؛ چون مصدق خود را خدمتگزار مردم میدانست و نمیخواست خدمتگزار شاه باشد.
دکتر مصدق ۲۸ ماه نخست وزیر قانونی ملت ایران بود. او از شرکت نفت انگلیس خلع ید و کارمندان و کارشناسان انگلیسی را، پس از پنجاه سال غارت منابع نفتی، از ایران بیرون کرد، او شیلات را ملی کرد و اصلاحات فراوانی به سود مردمان کشور ما به ویژه مردمان تهی دست و کارگران انجام داد. قانون بیمههای اجتماعی کارگران یادگار دوران نخست وزیری دکتر مصدق است. انگلیسها به کمک گماشتگان و جاسوسان خود در آن بیست و هشت ماه دسیسههای فراوانی بر ضد دولت قانونی دکتر مصدق و حتا جان او کردند. چون نتوانستند کاری از پیش ببرند ناچار از آمریکاییها کمک خواستند. انگلیسها با کمک آمریکاییها در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دولت ملی و قانونی دکتر مصدق را با کودتای نظامی ساقط کردند و دموکراسی را در ایران نابود ساختند. همهی نابسامانیهای امروزی کشور ما دست آورد همان کودتای انگلیسی -آمریکایی است. گرچه سیاستمداران آمریکایی تا کنون چندین بار از انجام این کودتای ننگین و ضد بشری پوزش خواستهاند.
خیزش و انقلابهای مردمی در ایران، مانند انقلاب مشروطه، قیام کلنل محمد تقی خان و انقلاب ۵۷، هر بار با دسیسههای انگلیسها با شکست روبرو شده است. در ۱۴ دی ماه سال ۵۷ هم جیمز کالاهان نخست وزیر انگلیس، در کنفرانس گوادلوپ، با کمک و همراهی فرانسه، آلمان و آمریکا پیروزی انقلاب ۵۷ را با شکست روبرو ساخت. پس میتوان گفت که در ایران، خیزش و انقلاب مردمی را هم قدرتهای جهانی میتوانند با برجسته ساختن یک نفر و با خیمه شب بازی "خمینیای امام"، با شکست روبرو کنند و تلاشها و خونهای ریخته شدهی چندین نسل را به هدر دهند. از خرداد سال ۱۳۴۲ نام خمینی رفته رفته بر سر زبانها افتاد. در ۱۴ آبان ۱۳۵۷ شاه که بر خلاف قانون اساسی در ایران، دیکتاتوری افسار گسیخته شده بود، در یک سخنرانی تلویزیونی پس از گفتن؛ "... من نیز پیام انقلاب شما را شنیدم... "، از ایران فرار کرد. در درازای سال۱۳۵۷ تا ۲۲ بهمن ماه همهی رسانههای کشورهای بزرگ در اروپا و آمریکا خمینی را در بوق و کرنا کرده و به خورد مردمان جهان دادند. در چنین بازیهای سیاسی زشت و ننگینی همانگونه که دیدیم و میبینیم، هزاران ایرانی میهن دوست و نخبه را به دستور مشتی روضه خوان دروغگو و مردم فریب به گلوله بستند و به زندان افکندند و این کشتارها همچنان ادامه دارد. تنها هنر روضه خوانها دروغ گفتن و خدعه بود و هست. آنها نه مدرسه نظامی دیده بودند و نه کشورداری میدانستند و نه از سیاستهای جهانی آگاهی داشتند.
کار رهایی مردمان میهن ما از شر قدرتهای بزرگ جهانی و نوکرانشان در ایران، بسیار دشوار است. به این دلخوش نباشید که آب و برق را مجانی میکنند و به من و شما اجازهی نفس کشیدن و یا پست و مقام میدهند. کسانی که چشم امید به آمریکا و یا کشور دیگری دارند گویا نمیدانند که این آخوندها را همان غارتگران بیگانه بر گردهی مردمان میهن ما سوار کردهاند. افزون بر دزدیهای میلیاردها دلاری آخوندها، در چهل سال گذشته قیمت دلار و دیگر ارزها، هزاران برابر شده است، یعنی این که غارت کشور ما نه یک هزار برابر بلکه هزاران برابر افزایش یافته است. یعنی هر لحظه، مردمان ما، هزاران برابر بیشتر از پیش از آمدن آخوندها، غارت میشوند. برای رهایی کشورمان ما نمیتوانیم جز به مردمان خودمان به هیچ نیروی بیگانهای دلخوش باشیم. ایران خانهی ماست، پیروزی و شکست کشور ما با نان و بهداشت ما و زندگی فرزندان ما بستگی تنگاتنگ دارد. یک یک مردمان میهن ما باید از شکستهای گذشته بیاموزند و برای رهایی کشور خود از چنگال بیگانگان به وِیژه انگلیسها و نوکرانشان در ایران راهی بیابند. کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من، یادمان باشد هیچ کس به تنهایی نباید رهبری ملت ما را به دست گیرد. تا رهبری کشور بر مبنای انتخابات آزاد و گروهی نباشد رهایی از بند استعمار ممکن نیست.
رهایی را اگر راهی است بجز با هوشیاری و همراهی همگانی مردمان کشورمان به پیروزی نمیرسد. برای رهایی از این زندان پهناور باید بیندیشیم و تلاش کنیم تا راهی بیابیم. ["رهایی را اگر راهی است جز از راهی که روید زان گلی، خاری گیاهی نیست" مهدی اخوان ثالث].
منوچهر تقوی بیات
*
*
حاکمِ هوس باز، مهران رفیعی