قابل ذکر است این یادداشت مربوط به منازعات تاریخی میان فلسطینیها و اسرائیلها نیست بلکه بیان دیرینگی یهود ستیزی است که امروز بنام مبارزه با صهیونیسم، خود را پنهان کرده است. آغاز یهودستیزی باز میگردد به دوران باستان و در جایی که یهودیان در آن سکنا گزیده بودند. باشد تا با روشن شدن حقایق تاریخی، متوجه گمراهی یهودستیزانهٔ دوران کنونی، شویم. این نوشته به یهودستیزیِ دوران باستان و تا پیش از قرون وسطی و نیز پیش از ظهور اسلام، مربوط است.
تشکیل کشور اسرائیل در سال ۱۹۴۸ هدف اصلی جنبش صهیونیستی را محقق کرد؛ یعنی ایجاد یک کشور مستقل یهودی. به طور سنتی، صهیونیسم به عنوان جنبشی برای بازگشت یهودیان به سرزمینهای اجدادی خود تعریف میشد، اما امروزه این جنبش بیشتر به حمایت از اسرائیل، حفاظت از امنیت آن و تأکید بر حفظ هویت یهودی تبدیل شده است. داستان حفظ هویت یهودی از سوی یهودیان اسرار نیست که نتوان آن را مشاهده کرد و فهمید در حالیکه اصرار تاریخی این قوم در حفظ هویت خویش است. عاملان منازعات بر سر سرزمینهای فلسطینی را "صهیونیسم غاصب" یا "رژیم اشغالگر قدس"، نامیدند. آنهایی که کشور اسرائیل را به رسمیت نمیشناسند و خواهان محو آن هستند از چنین واژگانی استفاده میکنند و به هیچ وجه خواهان تشکیل دولت فلسطین در کنار دولت اسرائیل نیستند و محو اسرائیل را از طریق جنگ، غنیمت میشمارند. یکی از آنها جمال عبدالناصر رئیس جمهور اسبق مصر بود که نقش مهمی در درگیریهای اعراب و اسرائیل داشت و باعث شد تا اسرائیل "صحرای سینا" را به تصرف خود درآورد. شایان ذکر است که یک دهه بعد انورسادت رئیس جمهور وقت مصر در آشتی و صلح با اسرائیل، صحرای سینا را بازپس گرفت. جهت درک درست از یهودستیزی دوران ما، که بجا مانده از یهودستیزی دوران باستان است، باز میگردیم به دوران باستان و شهر مهم اسکندریه در مصر که اقوام از جمله قوم یهود در آن ساکن بوده و زندگی میکردند.
مستندات متقن و محکم در باره رفتار بابلیها نسبت به قوم یهود وجود ندارند. آزاد شدنِ یهودیان پس از فتح بابل از سوی کوروش و تصور امکان بازگشتشان به سرزمین اسرائیل و بازسازی معبد اورشلیم، مربوط است به کشورگشایی سلسله هخامنشیان و این، چیزی مشخص از رفتار بابلیها نسبت به یهودیان به دست نمیدهد. هر چند گفته شده برخی تحقیرها به آنها روا میشده اما آنها مکتوب نیستند تا بشود بدانها استناد کرد. اما مستندات بسیار در خصوص یهودستیزی در اسکندریه، بعد از جریان فتح بابل به دست کوروش و آزادی یهودیان، وجود دارد که اشارات ما هم در این یاداشت کوتاه بدانهاست. در اینجا لازم است سخنی کوتاه در باره ویژگیهای شهر باستانی اسکندریه ارائه گردد تا درک ما نسبت به موضوع این یاداشت آسانتر گردد.
شهر اسکندریه باستان:
شهر اسکندریه توسط اسکندر مقدونی در سال ۳۳۱ پیش از میلاد تأسیس شد. یکی از شهرهای مهم و پررونق بالحاظ فرهنگی، علمی و تجاری بوده است. کتابخانه بسیار بزرگ داشته که بزرگترین در جهان باستان بود. دانشمندان، مولفان و پژوهشگران از نقاط مختلف جهان در آن در رفت و آمد بودند. جغرافیای اسکندریه در سواحل دریای مدیترانه، آن را به یک بندر مهم برای تجارت و ارتباطات بین قارهای تبدیل کرده بود. در این شهر مصریان بومی در کنار یونانیها که همراه با اسکندر آمده بودند زندگی میکردند. یونانیان و مقدونیها حضور پررنگی در شهر داشتند. رومیها نیز بعدها پس از فتح مصر به این جمعیتها اضافه شدند. افزون بر این، جامعهی یهودی بزرگی نیز در اسکندریه ساکن بود که در تجارت و فرهنگ نقش فعالی داشتند و یکی از بزرگترین جوامع یهودی در جهان آن زمان بودند. در اینجا باید به دو نکته توجه شود؛ یکی، رومیها که مصر را فتح کرده بودند و مصر تحت نفوذ امپراتوری روم قرار گرفت و دیگری، نقش فعال یهودیان در تجارت. این "نقش فعال" موجبات حسادت اقوام دیگر را فراهم کرد و رومیها هم که بر اسکندریه تسلط داشتند نسبت به پیشرفتهای یهودیان ناخرسند شده بودند. توضیح و پرداختن به این دو مسئله و نیز نقش مسیحت در رفتار با یهودیان و ارتباط این سه باهم، موضوع بحث اصلی ماست.
در سال ۳۸ میلادی امپراتوری روم بر تمام بخشهای مدیترانه نفوذ و استیلاء داشت. اسکندریه از جمله شهری بوده که رومیان پس از فتح مصر آنجا را تحت نفوذ و سطره خود در آوردند. در این شهر یهودیان بسیاری ساکن بودند و در کنار اقوام دیگر به زندگی خود تداوم میبخشیدند. یهودیان مردمانی کاری، باسواد (مطابق زمان خود) و دارای پشتکار بودند. در تجارت موفق و روز به روز بر پیشرفتشان افزوده میشد.
بطورکلی یهودیان در شهر اسکندریه به عنوان یکی از جوامع مهم و موفق، دستاوردهای برجستهای در زمینههای تجاری، سیاسی و فرهنگی داشتند. این فعالیتها نقش مهمی در رونق اقتصادی و فرهنگی اسکندریه و همچنین افزایش نفوذ یهودیان در این شهر داشت. در زمینه تجاری یهودیان اسکندریه در تجارت بینالمللی نقش فعالی داشتند. به دلیل موقعیت استراتژیک اسکندریه به عنوان یک بندر بزرگ، یهودیان در زمینه تجارت کالاهای ارزشمند مانند ادویه، پارچه، و طلا فعالیت میکردند. آنها با شبکههای تجاری گستردهای که از دریای مدیترانه تا شرق گسترش داشت، به یکی از جوامع اقتصادی قوی تبدیل شده بودند. در زمینه سیاسی هم یهودیان اسکندریه روابط نزدیکی با مقامات رومی داشتند. این روابط نزدیک به یهودیان کمک میکرد تا از حقوق و امتیاز ویژهای برخوردار شوند. این نوع "امتیازهای ویژه"، تحریک برانگیز بوده و حسادت اقوام دیگر را بر میانگیخت. مصریها که مغلوب رومیها شده بودند و رومیها در اسکندریه نفوذ بی شائبه پیدا کرده بودند و از آنجائیکه یهودیان رابطه خوبی با رومیها داشتند این ظن را در مصریهای اسکندریه برانگیخت که یهودیان به دلیل رابطه نزدیک با رومیها از امتیاز ویژه برخوردارند. در حالیکه چنین نبوده. یهودیان بر حسب نوع دین مخصوص بخود اعتقاد صرف به پرستش خدای یکتای خود داشتند و خود را از پرستش بتها (در کنیسههای یهودیان هیچ مجسمه و بت وجود نداشت) و امپراتور روم رها میدانستند و چنین اجازهای را هم امپراتور روم به ایشان داد. یعنی جایی که اقوام باید امپراتور را میپرستیدند اما یهودیان به دلیل یکتا پرستی از این امر معاف شدند. این امر تبعیض آمیز به حساب میآمد و تحریک کننده بود.
گفتیم که موفقیتهای چشمگیر یهودیان در عرصههای گوناگون در شهر اسکندریه و همچنین کسب اجازه از امپراتور روم در عدم پرستش وی، تحریک برانگیز بوده و بزرگان شهر اسکندریه از جانب ایشان احساس خطر میکردند. اما بتدریج و با جدایی مسیحیت از یهودیت، امپراطوری روم که مسیحیت بر آن مسلط شده بود رابطه اولیه امپراطوری روم و یهودیان تغییر کرد و امپراتورهای بعدی سیاست ضد یهودی در پیش گرفتند.
در بدو سلطه رومیها هر گروه و قوم چون تنوع و آزادی قوم دینی در ایران باستان، در حیطه قوم دینی خود آزاد بودند و آزادانه مناسک دینی را بجا میآوردند. یهودیان از جمله قوم دینی بودند که ابتدا در پناه تسلط رومیها بر شهر اسکندریه، آزادانه مناسک دینی خود را بجا میآوردند. اما بنابر رسم دیرینه خود و بر خلاف مسیحیت و بعدها اسلامیت که این دو مبلغ و مروج دین خود بودند، هیچگاه مبلغ دین خود در بیرون از مرزهای قومی ژنتیکی خود نبودند. با این وجود به دلیل همان پیشرفتها، موفقیتها و دستاوردهای خود همواره مورد توجه غیر یهودیان بودند و از این بابت نسبت به آنها حسادت ورزیده میشد. اقوام غیر یهودی بشدت نگران قدرت بلامنازع یهودیان بودند. عمده ترین جمعیت اقوام شهر اسکندریه را رومیان، یونانیان، مصریان و یهودیان تشکیل میدادند. همانطور که پیشتر گفته شد یهودیان به خاطر یکتاپرستی که فقط خدای خود را میپرستیدند از امپراتور اجازه یافته بودند تا در کنیسههای خود از پرستش امپراتور مبرا باشند و البته تبعات آن هم، افزوده شدن بر یهودستیزی در اسکندریه بود. پس تا اینجا دو مسئله مهم در یهودستیزی دخیل بوده یکی موفقیتها و دیگری استثناهایی بوده که یهودیان را از سایر اقوام جدا و بتبع تنفر ایجاد میکرد.
در سال ۳۸ میلادی آگیپا از بزرگان یهود که مورد اعتماد امپراتور روم بنام کالیولا بود بعنوان شاه یهودیان برگزیده شد. آگیپا از سوی یهودیان اسکندریه مورد استقبال بینظیر قرار گرفت. این استقبال پُرشور باعث حسادت اقوام دیگر شد. و به خیال واهی گمان بُردند نمایش قدرت است و آن را تهدیدی برای خود، قلمداد کردند. فلاکوس که فرماندار رومی اسکندریه و فرد یهودستیز بود غیریهودیان را علیه یهودیان میشوراند. وقتی آگیپا در اسکندریه بسر میبُرد گروهی از مصریان در سالن تئاتری گردهم آمده بودند و شروع به تمسخر و تحقیر نسبت به یهودیان کردند. آپیون مدیر کتابخانه بزرگ اسکندریه که یهودستیزیاش آشکار بود در این گردهمایی حضور داشت. آپیون میگفت یهودیان به دنبال نابودی مصر هستند. یعنی حسادت از پیشرفتها و دستاوردهای یهودیان را، در ادعای "نابودی مصر" از سوی یهودیان، مخفی میکرد و مدام نفرت پراکنی میکرد.
آپیون ضد یهود، شایعه کرده بود که یهودیان در کنیسههایشان کودکان غیر یهود را زندانی و آنها را در روز عید "پِسَه"، عید قوم بنی اسرائیل قربانی میکنند و این مسئله را، شایع و دامن زده بود. در شب نمایش در سالن تئاتر که یهودیان را مسخره و تحقیر میکردند فرماندار شهر اسکندریه به تحریک جمعیت علیه یهودیان پرداخت که نتیجهاش، سوزاندن و کُشتار بی رحمانه بیگناهان یهودی بود. نویسنده فیلون اسکندرانی که شاهد ماجرا بود در کتابش مطرح کرد که آن شب برای اولین بار در تاریخ یهودیان به دلیل یهودی بودنشان سلاخی شدند.
ظهور عیسی مسیح، مسیحیت در دستگاه امپراتوری روم و آغاز دور جدید یهودستیزی:
اورشلیم در دوران باستان مرکز یهودیان بود که در استیلاء امپراتوری روم قرار داشت. یهودیان منتظر ظهور "ماشیا" که یعنی "برگزیده"، بودند. "ماشیا" از منظر یهودیان آورنده صلح و دوستی و عدالت و نجات یهود بود. بر مبانی این باور بود که عیسی از خانواده یهود ظهور کرد و خود را مسیح مورد نظر اعلام نمود. اما اکثریت یهودیان مسیح بودن عیسی را بعنوان ناجی نپذیرفتند و از این امر سر باز زدند. در حالیکه گروه کوچکی از یهودیان به وی ایمان آوردند و دین مسیحیت را پایه گذاری کردند. یهودیهای تازه مسیحی شده بتدریج گام در یهودستیزی میگذاشتند. بعد از عیسی دو کس در جدایی یا همان انشعاب مسیحیان از یهودیان نقش مهم و محوری داشتند؛ یکی پولس رسول و دیگری ژوستین شهید بود که رشته کار عیسی را دنبال کردند. آنها به این مسئله دامن زدند که خداوند یهودیان را رها کرده و مسیحیان جای آنها را گرفتند. ژوستین شهید در کتابش یهودیان را ضد الگو معرفی کرد که منظورش این بوده به الگو عیسی ایمان نمیآورند و میخواهند یهودی باقی بمانند.
مسیحیت در رقابت شدید با یهودیت بود و به همین دلیل مسیحیان هر نوع دروغ و اتهام علیه یهودیان را مجاز میدانستند. دروغهایشان چنان شاخدار بود که حتا یهودیان را عامل قتل عیسی مسیح القاء میکردند. و کسی بنام "یهوا" - که این همریشه با یهود است - را قاتل عیسی جا میزدند. آنها جا انداخته بودند که عیسی را یهودیان کُشتند و نه رومیها. این مسئله را اینطور توجیح میکردند که اگر عیسی مسیح بعنوان سمبل صلح، دوستی و عدالت است پس باید سمبل شّر هم وجود داشته باشد و این شّر کسانی نیستند جز یهودیان که عیسی را کُشتند. و بدینصور در رقابت با یهودیت، آنها را سمبل شّر القاء کردند. رومیان، یهودیان را از ورود به اورشلیم منع کرده بودند. و این باعث پراکندگی آنها در سرزمین مختلف شد. در بیشتر مناطق که یهودیان سکنا میگزیدند بتدریج یهودستیزی شکل میگرفت. مثلاً در قسطنطنیه (استانبول کنونی) اسقفهای شهر علیه یهودیان سخنرانیهای خصمانه میکردند.
با اشاعه و نفوذ روزافزون مسیحیت در میان رومیها، در سده چهارم میلادی امپراتور کُنستانتین، قسطنطنیه را پایتخت و مسیحیت را بعنوان دین رسمی اعلام کرد. در همین دوره بود که عیسی مسیح همزاد خدا پنداشته شد. زین پس امپراتورهای روم باید "مشروعیت" خود را از کلیسا مسیحیان میگرفتند. این گام مهم در ایجاد تک دینی بود که امپراتوری روم بدان تن داد و همگان را مجبور کرد تا آن را بپذیرند. آن آزادی دینی که امپراتوری روم مسلط در اسکندریه، بدان پایبند بود و یهودیان مانند بقیه اقوام دینی از این نعمت برخوردار بودند، جایش را به تک دینی و مسیحیت بعنوان دین حکومتی سپرد. کُنستانتین اهل مدارا دینی نبود، یهودستیزی بود که سوار بر اسب تک دینی شد تا بتازد و تار و مار کند. در این وضعیت بوجود آمده یهودیان درجه دوم به حساب آمدند و به حاشیه رانده شدند و اجازه نداشتند بناهای تازه کنیسههایشان را بسازند و نیز از شرکت در برخی فعالیتها چون خدمات نظامی بازماندند. و همچنین نسبت به شهروندان رومی، با محدودیت حقوقی مواجه شدند. تا اینجای مسئله، یهودستیزیِ دوران باستان و پیش از آغاز قرون وسطی و ظهور اسلام را معلوم کردیم. نگره و بررسی یهودستیزی در قرون وسطی و ظهور اسلام، مجال دیگر میطلبد. اما بطور خیلی فشرده و در قالب پرسش به برخی رفتارهای یهودستیزانه در دوره کنونی اشاراتی میکنم تا اگر مجالی یاری کرد بدان بپردازم.
یهودستیزی پس از دوره ظهور اسلام و تا دوره کنونی فرم دیگر به خود گرفته و امروزه در پشت مبارزه با "صهیونیسم"، مخفی شده است. یهودستیزان نمیگویند یهودستیزند بلکه مسئله "صهیونیسم" را بعنوان ایدئولوژی فاشیستی تعمیم میدهند و سپس در مقابلش سنگر میگیرند. قصدم این نیست تا بگویم باید از نزاعها میان فلسطینیها و اسرائیلیها بر سر تقسیم عادلانه زمین میان آنها، پرهیخت. اما آیا نباید آن گروهایی که پشت این نزاعها سنگر گرفته و انگیزه یهودستیزانه را پیش میبرند شناخت تا در دامشان نیافتد که دامشان چیزی نیست جز خیال باطل محو کشور اسرائیل؟ بنظرم اعلان جنگ با نام رمز مبارزه علیه "صهیونیسم"، در بطنش یهودستیزی خوابیده است. نمونهاش حمله خشونت بار به گروهی از شهرونداناسرائیلی بیگناه که مشغول تماشای بازی ورزشی در آمستردام بودند. اگر پشت این رفتار خشونت بار، یهودستیزی نهفته نمیبود لازم هم نمیبود تا به دلیل رفتار خشونت بار نتانیاهو در حق مردم فلسطین، شهروندان بیگناه اسرائیلی مورد اذیت و آزار خشونت بار قرار گیرند. خشونت مسلمانان نسبت به شهروندان عادی یهودی، اگر یهودستیزی نیست پس چیست؟
نیکروز اعظمی
*
*
گُمگشتگیِ "همدردی و همدلی"، مسعود نقره کار
زنان ایران؛ تیری درچشم اسفندیار نظام! بابک خطی