سخنگوی دولت که خود یک زن است در در مورد دختر علوم تحقیقات چنین گفته اکه میزان "عریانی" او در "هیچ" کشوری پذیرفتنی نیست.
هرچند زنانی در کشورهای مختلف از جمله بریتانیا با پوشیدن، پوشش یکسان با این دختر، بیپایه بودن این ادعا را نشان دادهاند، چنین سخنانی در عین حال نشان میدهد بین شیوه تفکری امثال مهاجرانی با جمیله علمالهدی، انسیه خزعلی، فاطمه رهبر و... و تمام کسانی که به لطف رانت و نبود شایستهسالاری به حکومت وصل شدهاند و ذهن تمامشان از یک آبشخور فکری و فرهنگی مرتجع سیراب و بالیده شده، تفاوتی وجود ندارد.
مسالهای که نشان میدهد حضور زنانی با تفکرات ضد زن در کابینه یا سایر مسوولیتها نه یک دستاورد و نه اقدامی برای تقویت حقوق زنان، که یک فریبکاری ریاکارانه است.
فراموش نکنیم که خود شخصیتهای اصلی اصلاحطلبی حکومتی نیز، اتفاقا کسانیاند که نقش اصلی را در قلع و قمع روشنفکران و سرکوب تفکرات روشنگرانه و مطالبات مترقی جامعه در دهه اول انقلاب داشتهاند و همینها که در ابتدای دهه هفتاد با سرکوب تمام گروههای "دیگر" تبدیل به تنها گفتمان سیاسی به اصطلاح منتقد حکومت در جامعه شده بودند، با اسم اصلاحطلبی به طرح مفاهیمی از آزادی و دمکراسی پرداختند که هرچند نسبت به آنچه قبلا از این مفاهیم در جامعه مطرح شده بود، در سطحی بسیار محدود و ناقصتر قرار داشت، اما آنان با چنان اعتماد به نفسی وارد صحنه و صاحب قضیه شدند که گویی این مفاهیم برای اولین بار، توسط آنان در جامعه ایران مطرح شده است و در چنین جاهایی است که "دم خروس" بنیادگرایی موجود در گفتمان آنان که ریشه در ذات سنتی، بسته و ضد زن تفکرشان دارد، بیرون میزند.
از طرفی وقتی این سخنان را کنار حرف رشیدپور به عنوان پیاده نظام مواجب بگیر این جریان میگذاریم که صحنه عصیان دختر علوم تحقیقات را به عنوان یک تصویر "پورن" تفسیر و تصویر کرده، گویی نقشهای پلید هم در حال اجرا است تا این دختر را "اصلاحطلبانه" بیحیثیت
و در برابر برخورد خشن و متحجرانه قضایی حکومت تا حد امکان آسیب پذیر نمایند تا در خوشبینانهترین حالت بشود برای نجات، از او یک بیمار روانی ساخت!
تلاش و تاکید حکومت بر مساله "لخت شدن" و نشان دادن آن به عنوان یک هدف به جز طرح این سوال که چرا این دلسوزان اخلاقمدار! حکومتی از تجاوزگری اولیهای که توسط حراست و بسیج دانشگاه نسبت به این فرد صورت گرفته حرفی نمیزنند، به مسالهی مهمتری هم اشاره دارد؛ اینکه حکومت طی تمام سالهای اخیر سعی کرده از بدن زن یک میدان جنگ بسازد و با اختیار داری برای آن استیلای خود را بر تمام جامعه اعمال نماید.
به همین خاطر حکومتی که برای بقای خود، گروگانهای آمریکایی را آزاد نمود، جام زهر پایان جنگ را نوشید، سایتهای اتمی خود را پر از سیمان کرد و... اما در مورد حجاب "اجباری" هیچ انعطافی نشان نداده از آن یک اصل مقدس و "حرام سیاسی" ساخته است.
بنابراین مساله حجاب اجباری برای حکومت چنانکه برخی فعالان سیاسی اپوزیسیون هم فکر میکنند و آن را دارای اولویت برای تحقق دمکراسی نمیدانند، هرگز یک تکه پارچه نبوده و نیست.
مساله استیلا بر شاهراهی به نام حق انسان بر بدن خود است که حکومت با توجه به قرنها اجحاف در مورد حقوق زنان در جهان و در بستر وجود فرهنگ سنتی شرقی، بدن زن را مساعدترین زمینه برای استیلای خود دیده تا با کنترل و اعمال محدودیت بر آن، جامعه را به بند بکشد و تحت کنترل در بیاورد.
اینکه این مساله تلاشی برای پرت کردن حواس مردم از مسائل مهمتر! خوانده میشود هم ناشی از همین ضعف تحلیلی است، چرا که بدن زن و اختیارداری برای آن اتفاقا مهمترین مساله حکومت در تداوم استبداد خود است.
مگر نه اینکه ما بزرگترین حرکت تاریخی مردمی پس از انقلاب که گذار از حکومت را به خواستی همگانی بدل کرد را در قالب همین مساله و جنبش "زن، زندگی آزادی" تجربه کردهایم؟!
مگر نه اینکه هر زنی که با پوشش اختیاری از خانه خود خارج شده به صحن جامعه میآید، جان خود را برای آزادی جامعه به خطر میاندازد و خاری در چشم هژمونی یکسانساز حکومت است؟!
پس این مساله اتفاقا اصل مساله و حمایت افراد و آحاد جامعه از این زن و حق او بر بدنش، در لحظهای که در برابرحکومتی ایدئولوژیک و بیرحم تنها مانده، جناح اصولگرا اقتدارش را در قربانی کردن او میجوید و جناح اصلاحطلب، او را به سمت این قربانگاه هل میدهد، هم دفاع از حقوق بشری و امری اخلاقی-وجدانی است و هم گامی که هر فرد برای رسیدن به آزادی و حقوق شهروندی خود بر میدارد.
جامعه باید آگاهانه در برابر توسل حکومت به فرهنگ تعصب و تبدیل زن به ناموس یک مرد بایستد و به خاطر سپارد که حمایت افراد جامعه از هم جایی رخ میدهد که آنان از زن و مرد از یکدیگر و حق انتخاب "دیگری" دفاع کنند و نسبت به مورد تعرض و ظلم واقع شدن هم احساس مسوولیت نمایند.
بابک خطی
*
یهودستیزی زخمی کهنه، نیکروز اعظمی
ادب مردمسالاری، اکبر کرمی