Friday, Nov 22, 2024

صفحه نخست » خواهشِ خدا از مجتبی، مهران رفیعی

Mehran_Rafiei_2.jpg


قسمِ به جانِ عطا، تو رهبری مجتبی
دگر مکن پا به پا، ز پرده بیرون بیا
پدر شده ناتوان، ز چرخِ پیرِ زمان
به او زده بس زیان، شعاعِ گیسِ زنان
تمامِ آن فتنه‌ها، کنون شده نقشِ آب
رجز نخواند دگر، مگر به هنگامِ خواب
نه قله بیند بسی، نه جایِ مردُم خسی
اگر که باشی وصی، به داد او می‌رسی
ز قطعِ درسِ معاش، دمی خموده مباش
همی به حلقِ اوباش، فقط تو رانتی بپاش
مَبَر ز خاطر شبی، عطایِ خارج نشین
که تن کند دَلقِ تو، چو پوششی دلنشین
به جمعِ اهلِ خرد، هرگز مشو روبرو
بسا که گریان شوی اگر کُنی گفتگو
ز کانِ سیم و طلا، ز مخزنِ نفت و گاز
به دزد و قاتل بده، مُجی به دستانِ باز
چه محشری می‌شود، چو بر سرت برنهی
به امرِ مَشکوکِ ما، کلاهِ فرماندهی

مهران رفیعی
*



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy