Friday, Jan 31, 2025

صفحه نخست » چرا جریان چپ و جمهوری خواه خود را به جمهوری اسلامی نزدیکتر از... می‌داند؟ ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_3.jpgنگاه گروه‌ها و رهبران ایدئولوژک به توده مردم نگاهی است ابزاری! تک بعدی آمیخته شده با دیکتاتوری، که قدرت خود را با تکیه برآن طبقه بر دیگراقشار و طبقات جامعه اعمال می‌نمایند.

در بطن این نگاه قبل از هر چیزتوهم آنها برحقانیت و درستی بدون چون و چرای تفکرایدئولوژیکشان خوابیده است. تفکری که نوع حکومت خودرا بهترین نمونه حکومت در جهان میداند.

یکی از ملت امت اسلامی می‌سازد. دیگری از طبقه کارگرامت کارگری.

هر دو تنها خود را محق ودیگر نیروهای سیاسی، اجتماعی وفرهنگی را مرتجع و دشمن منافع خلق می‌دانند.

نگاه خمینی به توده مردمی که نام مستضعف بر آنها نهاده و با تکیه برآنها وبنام آنها حکومت اسلامی مدعی عدل علی راپایه گذاری کرد. تفاوت چندانی با نگاه جریان‌های چپ که خواهان بر قراری دیکتاتوری طبقه کارگر وایجاد جامعه سوسیالیستی مبتی برمعیارهای لنینستی باشد ندارد.

هر دو تفکر خود را ارجح تر از دیگر نیروهای اجتماعی تلقی می‌کنند که گویا یکی وظیفه رهائی مستضعفان جامعه ودر نهایت جهان را بر عهده دارد ودیگری وظیفه رهائی طبقه کارگر و زحمتکشان در سطح ملی وجهانی را!

متوهمانی که هنوز فکر می‌کنندشایسته ترین افراد برای برپائی چنین جامعه آرمانی هستند. کسانی که بزعم خود ازمنافع امت ویا طبقه کارگر و زحمت کشان دفاع می‌کنند! نگاه تمامیت خواهی که جائی برای حضوردیگر نیرو‌ها و طبقات اجتماعی و انتخاب آزاد آنها نمی‌گذارد.

هر دو این نیروها زیرعنوان نماینده مستضعفان و کارگران چه در حکومت باشند یا نباشند با تفسیرهای خاص خود در جبهه ضد امپریالیستی قرار می‌گیرند و با اندک تفاوتهائی به نگاه وعملکردی مشترک می‌رسند که رشته‌ها پنهان قرابت ونزدیکی آنهاست که در شرایط خاص مانند انقلاب ایران منتهی به حمایت از جبهه خمینی گردید. یاری رسان او در مبارزه با حکومت شاه و زدن مهرتائید بر بیشترکار‌های صورت گرفته توسط خمینی وجانشین اوبعد از رسیدن بقدرت.

درست است که شکل ظاهری چپ با آن چند کتاب خوانده ونخوانده وادعای تعلق داشتن به مکتب علمی وغنای فلسفی، ادعای درک عمیق و گسترده از تاریخ وفرهنگ جامعه، ساختارهای اقتصادی، اجتماعی وصف بندی نیروهای سیاسی اورا در ظاهرازدیگر نیروهای ارتجاعی جدا می‌کند. اما در نهایت درعرصه مبارزه سیاسی در بسیاری از موارد متاسفانه آنها در یک صف واحد قرار می‌گیرند.

با تمام فراز وفرود‌ها، دوری‌ها ونزدیکی‌ها بهم هدف یکسانی را دنبال می‌کنند.

شیوه عمل مشابهی دارند. چه شباهت غریبی است در بصف کردن و قتل عام خانواده الکساندر امپراطور روس وخانواده او با عملکرد جنون آمیز "خلخالی " در کشتاروزیران و حامیان حکومت در بالای پشت بام مدرسه رفاه وجود دارد.

عمل کردی جنایتکارانه که متاسفانه از طرف حکومت و جریان‌های انقلابی از جمله حزب توده وبزرگترین جریان چپ آن روزها سازمان چریک‌های فدائی خلق عملی انقلابی و تحسین بر انگیزتلقی گردید.

ما نیروهای چپ که خود را نیروهای مترقی در راستای تاریخ می‌دانستنیم در عمل از عملکرد کسی بنام خمینی دفاع می‌کردیم که بشدت متحجر بود و ستیزی بغایت آمیخته با کینه ونفرت نسبت به غرب وتمدن غربی داشت. تنفر ازخاندان پهلوی، از منورالفکران، دانشگاهیان و نخبگانی که مکلا بودند و فکول کراوات می‌بستند.

نفرت داشت از زنانی که حجاب نداشتند و او آن‌ها را فاقد عصمت وطهارت زهرای هزاروچهارصد سال قبل می‌دانست که به فرهنگ غرب آلوده شده بودند. اما بینش تفکری ما چنین بود که بر این همه رذالت تاب می‌آورد واعتراضی نمی‌کرد.

خمینی کسی که از همان روز نخست مبنای کار خود را بر خودی بودن و نا خودی بودن نهاد. تعبد را برتخصص ارجح تر دانست. با راه اندازی انقلاب فرهنگی و شکستن قلم‌های نو اندیش، چنان بگیر وببند ونهایت کشتاری راه انداخت که در تاریخ نظیر آن کمتر دیده شده است. اما دریغ که دراکثرموارد نیروی چپ امپریالیست ستیز پرورش یافته در مکتب اتحاد شوروی ضد امپریالیست، نیروی جوان تغذیه کرده از کتاب غرب زدگی جلال آل احمد! همراه شده با صمد و "لطیف" مسلسل گرفته ازپشت ویترین با این نماد تحجر وعقب ماندگی هم آوا بودند وخویشاوندی پنهانی داشتند که آن‌ها متحد در برابر تحولات آغاز شده در ایران، در برابر مدرنیسم آغاز شده می‌کرد.

هنوز بعد نود سال که به کارهای اعجاب انگیز رضا شاه می‌نگرم ابعاد وعظمت تحولات اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی انجام گرفته توسط اورا در کشوری که فقر، بدبختی، نا امنی، انواع مریضی‌ها، بی سوادی، خرافات مذهبی همراه با سلطنت سلاطین فاسد وزن باره قاجارکه فکرگسترش حرمسرا‌هایشان مهم ترازفکرخانه‌های ویران مردم بود. فکر می‌کنم او چه خون دلی برای ساختن این سرزمین خورد. زمانی که مشتی آخوند پاچه ورمال بدورشاه حلقه زده و مردم عامی وبیسواد را در چنبره موهومات خود گرفته بودند. زمانی که تماشای اعدامی گوش، بینی بریده شده وچشم از حدقه در آمده که میرغضب برای گرفتن خون بها اززندان تا میدان اعدام او را کشان کشان آورده بود. در میان هلهله مردم بدار آویخته می‌شد فکرمی کنم مهره‌های پشتم از این همه قساوت عریان تیر می‌کشد. فکر می‌کنم در آن دوره سیمای عمومی مردم وکشور چگونه بود؟ این مردم؟ این سرزمین در کجای تاریخ ایستاده بودند؟ این چاه ترسناک جهالت که این مردم در آن سقوط کرده بودند. چه میزان عمیق بود؟ چاه عمیقی که تلاش پنجاه ساله خاندان پهلوی درجهت گشودن دریچه هائی ولو اندک بسوی جهان معاصروآینده نتوانست از حجم تلنبار شده باورهای مذهبی و چند لایه مردم بکاهد! ِانقلاب ارتجاعی خمینی قادرگردید با براه انداختن سیلی بنیان کن متشکل ازعقب مانده ترین لایه‌ها و طبقات اجتماعی در ابعادی وسیع تر وعمیق تر برعمق این چاه جهل بیافزاید و در بسیاری ازعرصه‌ها این سرزمین گرفتار شده در طاعون حکومت اسلامی را به جامعه‌ای بمراتب خشن تر، بی شفقت ترو تخریب شده تر از آن دوران برگرداند. حاصل زحمت ومرارت یک نسل فرهیخته مانند "داور" در شکل دادن بیک دادگستری منطبق با موازین اروپائی! امروز جای خود رابمشتی جلاد بیسواد تربیت شده در حوزه‌های دینی داده که کمترین حکمشان همان اعدام است. ذکر مصیبت ملتی که حتی قلم بیهقی وآب هفت دریا کفاف گریستن بر آن نمی‌کند. نمی‌دانم چه جادوی غریبی در این تفکر ایدولوژیک نهفته که شهامت خیره شدن در واقعیت موجود وقابل رویت از فرد می‌گیرد اورا در چنبره ایدئولوژی و روابط تشکیلاتی محصور می‌کند. بگونه‌ای که قادر نمی‌شود پرده پندار بدرد و ایدئولوژؤی مسلط شده بر ذهن وشخصیت شکل گرفته وتعریف شده بر تفکر خود را واپس زند و بی هراس از شماتت جمع خود را در مسیر انتقادی سخت اما سازنده قراردهد. نمی‌تواند منصفانه از خود بپرسد چگونه است که براحتی بر آن همه کارکرد اعجاب انگیز رضا شاه چشم می‌بندد و انواع واقسام لقب‌های داده شده توسط آخوند‌های ارتجاعی به او را که برای هر قدم او ده‌ها مشکل ایجاد می‌کردند تکرار می‌کنند. بی آن که یکبارکارها وعمل کرد او وفکر بازش برای ساختن ایران نوین وبر کشیدن این سرزمین از حضیض ذلت را با کارهای ویران گر و نشات گرفته از فکر ارتجاعی وعقب نگرخمینی مقایسه کنند؟ تفکری که نمی‌تواند پا از مرزهای تعین شده فکری وگروهی خود فراتر نهد. در لحظات سخت تاریخ در کنار نیروهائی قرار گیرد که می‌خواهند درسیمای انسان عصر دیجیتال و هوش مصنوعی هم گام با ریتم زمان حرکت کنند. می‌خواهند آن سبک زندگی وحکومت را انتخاب کنند که دلشان می‌خواهد.

این جاست که باز کمیت جریان‌های سیاسی ایدئولوژیک لنگ می‌زند. خود را بیشتر در کنار همان نیروهای ماندی می‌بیند که هنوز شعار مرگ بر امریکا واسرائیل سرمیدهند. آن عواطف شیرین گذشته که با وجود فرو ریختن اردوگاه سوسیالیسم. دیدن ناکار آمدی آن در ساختن جامعه‌ای آزاد و مرفه، با افسوس به قسمت خاطره‌ها رفته، باز جان می‌یابد بنقش ونمایندگی خود درارتباط با طبقه کارگرمی[m۱] افتد.

حفظ صف مستقل طبقه کارگر وزحمتکش از دیگر نیروها بخصوص سلطنت طلبان را در دستور کار قرار می‌دهد. دستور کاری که اورا نه در کنار نسل نو، نه درکناراقشاروسیع خواهان سرنگونی بلکه درصف حکومتیان و اصلاح طلبان خواهان تداوم همین جمهوری قرار می‌دهد. او هنوزدر باور‌های خود همین جمهوری فاسد، با همین شعار‌های دهن پر کن را براتحاد عظیم مردمی با هر طیف فکری ووابستگی تشکیلاتی که می‌توانند بساط ظلم جمهوری اسلامی را درهم ریخته وزمینه برای بازسازی مجدد کشور فراهم کنند را بصرف این که ممکن است ازصندوق رای نام سلطنت طلبان بیرون بیاید ترجیح می‌میدهد. نمی‌تواند قدمی ولو کوچک در راستای نزدیکی نیروهای سرنگونی طلب جمهوری اسلامی بردارد. چرا که در نهایت هنوز بسیار رشته‌های پنهان وجود دارد که اورا به همان آبشخوری هدایت می‌کند که نوشگاه جمهوری اسلامی است.

ابوالفضل محققی

*



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy