Friday, Jan 31, 2025

صفحه نخست » چرا رهبری جنبش نباید از پیش تعیین شود؟ بهروز ورزنده

Behrouz_Varzandeh.jpg• نظری بر ادعای جعلی آقای رضا پهلوی

بحثی درباره رهبری جنبش‌های مدرن

اخیراً آقای رضا پهلوی در سخنرانی خود در "باشگاه ملی مطبوعات آمریکا"، در ادامه مسیر متوهمانه خود، با بی‌پروایی تمام و با اعتمادبه‌نفسی مثال‌زدنی، خود را نماینده و رهبر مردم ایران معرفی کرده و از جانب آنان مطالبی را بیان کرده است، که جای بسی تأمل دارد و نظریات شخصی خود ایشان را منعکس می‌کند. اینکه مردم ایران دقیقاً کی و کجا این مأموریت و رهبری را به ایشان سپرده‌اند، می‌بایستی احتمالاً در همان جلسه‌ا‌ی باشد، که هیچ‌کس از هدف اصلی برگزاری آن خبر ندارد!
بررسی جزئیات اظهارات ایشان نیازمند نوشته‌ای جداگانه است، اما من در اینجا صرفاً به ادعای مجعول ایشان درباره رهبری مردم ایران می‌پردازم.
این ادعا در حالی مطرح می‌شود که مردم ایران هرگز چنین مأموریتی به ایشان محول نکرده‌اند. وی پیش‌تر تلاش کرده بود تا از طریق یک نظرسنجی مجازی، مشروعیتی نسبی برای خود دست‌وپا کند، اما در نهایت تنها حدود ۴۰۰ هزار نفر به او رأی دادند--رقمی که در مقایسه با جمعیت ۸۵ میلیونی ایران، کمتر از نیم درصد را شامل می‌شود. به‌عبارت دیگر، ۹۹. ۵۳ درصد از مردم ایران عملاً نشان دادند که هیچ‌گونه مشروعیتی برای "حق وکالت" ایشان قائل نیستند و در این نظرسنجی شرکت نکردند و به او رأی ندادند.
حال این پرسش مطرح می‌شود که ایشان چگونه و با استناد به کدام واقعیت به خود اجازه می‌دهند از جانب مردم ایران سخن بگویند و خود را رهبر آنان معرفی کنند؟ این ادعا نه‌تنها غیرواقع‌بینانه، بلکه نشان‌دهنده نوعی بی‌پروایی سیاسی و تجاوز به حق تغیین سرنوشت مردم ایران است--همان‌کاری که خامنه‌ای نیز انجام می‌هد و خود را نماینده مردم ایران دانسته، از جانب آنان سخن می‌گوید.
به همین دلیل، لازم دیدم مسئله را مورد بررسی قرار داده و دلایل چنین سوءاستفاده آشکاری را که چیزی جز توهین به شعور مردم ایران نیست، تحلیل کنم. البته شاید مناسب‌تر می‌بود که این ادعای ایشان درباره رهبری مردم ایران را از منظر طنز مورد بررسی قرار داد، اما در اینجا ترجیح می‌دهم به دلایل و ریشه‌های چنین سوءاستفاده‌هایی پرداخته و مسئله را به‌صورت بنیادی تحلیل کنم.
در این زمینه، آنچه پیش از هر چیز مشهود است--و احتمالاً یکی از دلایل بروز چنین ادعاهایی به شمار می‌آید--برداشت نادرست از مفهوم رهبری در جنبش‌های مدرن است. درک امروزی از مقوله رهبری در جنبش‌های نوین، کاملاً متفاوت از تعریف سنتی آن است و تفاوت اساسی با طرز تلقی ایشان و هوادارانشان دارد. طرز فکر آنان نشان می‌دهد که همچنان به یک مدل کهنه و ناکارآمد از رهبری سیاسی باور دارند--مدلی که می‌تواند برای مرحله کنونی جنبش مخرب و برای بخشی از شرکت‌کنندگان در جنبش انحرافی باشد.

بازتعریف رهبری در جنبش‌های مدرن

جنبش‌های مدرن مفهومی گسترده‌اند که به تحولات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و هنری دوران مدرن اشاره دارند. در این دوران، تأکید بر عقلانیت، علم و پیشرفت انسانی منجر به ظهور دیدگاه‌های نوینی درباره جامعه، سیاست و هنر شد.
این جنبش‌ها، امروزه در عرصه‌های گوناگونی چون مبارزات ضد استعماری و ملی‌گرایانه، جنبش‌های حقوق مدنی، حقوق زنان، هنر و ادبیات مدرن، علم و فناوری، جنبش‌های زیست‌محیطی و دیگر حوزه‌ها تجلی یافته‌اند.
تحولات گسترده جهانی امروزه حتی ما را به دوره‌ای فراتر از مدرنیته، یعنی دوران پست‌مدرن و "فرامدرن"، سوق داده‌اند. جنبش‌های پست‌مدرن عمدتاً واکنشی به مدرنیته و آثار آن هستند. به‌عنوان مثال:
پست‌مدرنیسم: این جنبش که در نیمه دوم قرن بیستم شکل گرفت، به نقد اصول مدرنیسم (مانند عقل‌گرایی و پیشرفت) پرداخت و تأکید بیشتری بر نسبیت، چندگانگی فرهنگی و نقد گفتمان‌های قدرت داشت.
جنبش‌های زیست‌محیطی: در واکنش به پیامدهای صنعتی‌شدن و مصرف‌گرایی شکل گرفتند و بر لزوم حفاظت از منابع طبیعی و محیط‌زیست تأکید داشتند.
جنبش‌های مدرن موضوعی چندوجهی‌اند که جنبه‌های گوناگون زندگی بشر را تحت تأثیر قرار داده‌اند. این جنبش‌ها همچنان در حال تحول‌اند و با چالش‌های جدیدی مانند بحران اقلیمی، هوش مصنوعی و جهانی‌سازی دست‌وپنجه نرم می‌کنند.
در چنین شرایطی ما امروزه با بازتعریف همه مفاهیمی که تا بحال شناخته بوده‌اند روبرو هستیم. از جمله این مفاهیم بازتعریف رهبری در جنبش‌ها است.

از سلطه تا مشارکت: بازتعریف رهبری در جنبشها

مسئله رهبری در جنبش‌ها و این پرسش که آیا پیروزی یک جنبش به وجود یک رهبری فردی یا سازمانی از پیش تعیین‌شده نیاز دارد، یکی از مباحث مهم و چندوجهی است که بررسی آن نیازمند تأملی جدی است. این موضوع به‌ویژه در جنبش‌های معاصر که الگوهای رهبری سنتی را به چالش کشیده‌اند، اهمیتی دوچندان پیدا کرده است.

رابطه انقلاب با آزادی و عدالت

وقوع یک انقلاب به‌تنهایی تضمینی برای تحقق آزادی و عدالت نیست. نتیجه نهایی هر انقلاب به عوامل متعددی بستگی دارد، از جمله نوع انقلاب، شیوه رهبری، برنامه‌ریزی‌، چشم‌انداز آینده، و همچنین ویژگی‌ها و استراتژی‌های جنبش. مهم‌تر از همه، مشارکت واقعی مردم و حضور نیروهای گوناگون در فرآیند انقلاب نقش تعیین‌کننده‌ای در جهت‌دهی به نتایج آن دارد.
در جنبش‌های مردمی و انقلابی، رهبری نباید وابسته به فرد یا سازمانی از پیش تعیین‌شده باشد و همچنین نباید به‌صورت متمرکز عمل کند. این نوع رهبری بیشتر به یک مدل شبکه‌ای و دموکراتیک متکی است که در دلِ خودِ جنبش و در خلال مبارزه شکل می‌گیرد. به این معنا که افراد، گروه‌ها، و سازمان‌های آگاه و قابل‌اعتماد، از طریق آزمون و خطا و کسب تجربیات عملی، موفق به جلب حمایت و تأیید عمومی می‌شوند.
رهبری شبکه‌ای امکان مشارکت گسترده‌تر، پاسخگویی بهتر به مسائل ملی و جهانی، و سازگاری بیشتر با تغییرات سریع را فراهم می‌کند. این در حالی است که جنبش‌های سنتی، با تمرکز بر یک رهبر یا ایدئولوژی واحد، محدودتر و کمتر منعطف بودند. بنابراین، رهبری شبکه‌ای، به‌جای رهبری فردمحور، آینده‌ی جنبش‌ها را رقم خواهد زد.

رهبری سنتی، پاسخگوی نیازهای جنبش‌های مدرن نیست

جنبش‌های مدرن با بهره‌گیری از فناوری و ارتباطات دیجیتالی، توانایی بالایی در جذب افراد از طیف‌های متنوع و ایجاد مشارکت گسترده دارند. این جنبش‌ها انعطاف‌پذیری بیشتری برای پاسخگویی به شرایط متغیر و مسائل جدید نشان می‌دهند و می‌توانند با سرعت بالا، بسیج عمومی کرده و فشار اجتماعی یا سیاسی ایجاد کنند. در چنین جنبش‌هایی، تصمیم‌گیری‌ها معمولاً به‌صورت مشارکتی و از پایین به بالا انجام می‌شود و غالباً مبتنی بر اجماع یا همکاری جمعی است.
در مقابل، جنبش‌های سنتی عمدتاً فردمحور و سلسله‌مراتبی هستند. آن‌ها بیشتر بر مسائل ملی و محلی تمرکز دارند، در بسیج نیروها آهسته و زمان‌بر عمل می‌کنند، و به ایدئولوژی خاص یا رهبری فردی وابسته‌اند. این نوع رهبری، اغلب متمرکز و از بالا به پایین عمل می‌کند.
رهبران جنبش‌های سنتی معمولاً شخصیت‌های کاریزماتیک و شناخته‌شده‌ای بودند که تمامی تصمیم‌گیری‌ها را هدایت می‌کردند. نمونه‌هایی از این رهبران شامل گاندی در هند، مارتین لوتر کینگ در جنبش حقوق مدنی آمریکا، یا خمینی در انقلاب ایران هستند.
جنبش‌های سنتی دارای ساختارهای سلسله‌مراتبی بودند که در آن تصمیم‌گیری‌ها عمدتاً در اختیار رهبران ارشد بود و اعضای پایین‌تر از آن‌ها تبعیت می‌کردند. این ساختار سلسله‌مراتبی، جنبش‌ها را در برابر اختلافات در سطوح بالا یا حذف رهبران آسیب‌پذیر می‌کرد و می‌توانست کل جنبش را به خطر بیندازد.
در جنبش‌های مدرن، مفهوم رهبری دیگر با تصورات سنتی از یک فرد کاریزماتیک که همه چیز به او وابسته است، سازگار نیست. به جای آن، رهبری به‌صورت یک شبکه عمل می‌کند که از افراد و گروه‌های مختلف تشکیل شده است. این افراد و گروه‌ها، به‌طور هماهنگ برای دستیابی به اهداف مشترک تلاش می‌کنند، بدون آنکه کل ساختار جنبش وابسته به یک فرد یا گروه خاص باشد.

چرا رهبری متمرکز و فردمحور می‌تواند خطرآفرین باشد؟

تمرکز رهبری در دست یک فرد یا گروه خاص، می‌تواند پیشرفت جنبش‌ها را مختل کند و خطر تبدیل شدن به ساختاری اقتدارگرا یا حتی دیکتاتوری را به همراه داشته باشد. تاریخ بارها نشان داده است که اعتماد بیش‌ازحد به یک رهبر، حتی اگر نیت او خیرخواهانه باشد، ممکن است به سرکوب، انحصار قدرت و حذف تنوع دیدگاه‌ها منجر شود.
در مقابل، رهبری‌ای که از دل جنبش و با مشارکت و نظارت جمعی شکل می‌گیرد، از انعطاف‌پذیری و مشروعیت بیشتری برخوردار است. ساختار شبکه‌ای، جنبش‌ها را منعطف‌تر، مشارکتی‌تر و دموکراتیک‌تر می‌کند و این دقیقاً همان ویژگی‌ای است که جنبش‌های اجتماعی در عصر دیجیتال برای موفقیت به آن نیاز دارند.
رهبری سنتی، با تمرکز بر یک فرد یا سلسله‌مراتب سخت‌گیرانه، نه تنها با نیازهای جنبش‌های مدرن همخوانی ندارد، بلکه نمی‌تواند گذار به‌سوی یک جامعه دموکراتیک را به‌درستی هدایت کند. به همین دلیل، جنبش‌هایی که بر پایه رهبری شبکه‌ای بنا می‌شوند، ابزار و ساختار مناسب‌تری برای دستیابی به اهداف جمعی و مقابله با چالش‌های معاصر دارند.

ضرورت تشکل‌ها و برنامه‌ریزی

برای پیشبرد مبارزات اجتماعی و دستیابی به اهداف دموکراتیک، ضروری است که پیشروان جنبش در هر مرحله و متناسب با امکانات موجود، به ایجاد نهادها و ساختارهای مستقل اجتماعی اقدام کنند. این نهادها باید دارای خط‌مشی و برنامه‌ای مشخص باشند تا بتوانند فعالیت‌ها را به‌صورت سازمان‌یافته و هدفمند پیش ببرند. علاوه بر این، فراهم کردن بسترهای جمعی برای اتحاد نیروهای مختلف و هماهنگ‌سازی فعالیت‌ها علیه رژیم حاکم، امری حیاتی و اجتناب‌ناپذیر است. بدون چنین هماهنگی و برنامه‌ریزی، دستیابی به اهداف پایدار و دموکراتیک دشوار خواهد بود.

خطر تمرکز قدرت و دیکتاتوری جدید

تاریخ بارها نشان داده است که اعتماد بیش‌ازحد به صداقت، نیت خیر، یا حتی شایستگی یک فرد یا حزب خاص، می‌تواند به تمرکز قدرت و در نهایت به ظهور دیکتاتوری جدید منجر شود. تجربه انقلاب ۱۳۵۷ ایران به‌وضوح نشان داد که نبود نهادهای مدنی و ساختارهای نظارتی مستقل، جامعه را از مسیر دموکراسی منحرف و به سوی استبداد سوق داد.
در شرایطی که ساختارهای نظارتی و مکانیزم‌های کنترل قدرت وجود نداشته باشند، قدرت به‌راحتی در دست گروه یا فردی خاص متمرکز می‌شود و این تمرکز اغلب به سرکوب آزادی‌ها و نقض حقوق شهروندان می‌انجامد. این درس تاریخی باید برای تمامی جنبش‌های دموکراتیک امروز الهام‌بخش باشد و بر اهمیت ایجاد و تقویت نهادهای مدنی و نظارتی تأکید کند.

ضرورت ایجاد نهادهای مستقل و مردمی

ایجاد و تقویت تشکل‌ها، احزاب و نهادهای مستقل که بتوانند منافع اقشار و طبقات مختلف جامعه را نمایندگی کنند، نه تنها در طول مبارزه بلکه در دوران پس از گذار نیز از اهمیت حیاتی برخوردار است. چنین نهادهایی ستون‌های اصلی دموکراسی به‌شمار می‌روند و از بازتولید دیکتاتوری جلوگیری می‌کنند.
فقدان نهادهای مستقل و تشکل‌های سیاسی و اجتماعی مترقی، یکی از ضعف‌های بنیادین دوران پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بود؛ ضعفی که تحت سایه سیاست‌های استبدادی رژیم شاه شکل گرفت و در نهایت و نتیجتاً به زایش جمهوری اسلامی انجامید. این تجربه تلخ تاریخی، که جمهوری اسلامی محصول مستقیم استبداد حاکم محمدرضاشاهی و نبود نهادهای مستقل و ساختارهای مردمی است، باید امروز برای تمامی جریان‌ها و گروه‌های سیاسی درسی روشن باشد. چه آن‌هایی که معتقدند انقلاب توسط خمینی و نیروهای مذهبی "دزدیده شد"، و چه آن‌هایی که با توجیه دیکتاتوری رژیم شاه، مبارزه نیروهای مترقیِ چپ و ملی‌گرا علیه آن رژیم را نادرست می‌دانند.
در واقع، در شرایط خفقان‌آور دوره حاکمیت فردی شاه و ممنوعیت ایجاد نهادهای مستقل مردمی، مبارزات شجاعانه نیروهای مترقی علیه استبداد، تنها حداقل انتظار ممکن از یک جامعه نیمه‌زنده به‌شمار می‌رفت. اما مشکل اصلی این بود که گستردگی و نفوذ جریان‌های مترقیِ غیرمذهبی بسیار محدود بود و همین محدودیت، مانع از تبدیل آن‌ها به نیرویی تأثیرگذار می‌شد.
امروز نیز، کمبود نهادها و تشکل‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به‌وضوح در جامعه مشاهده می‌شود و همچنان یکی از چالش‌های اساسی برای دستیابی به دموکراسی و توسعه اجتماعی است. تقویت این نهادها و تشکل‌ها، راهی برای جلوگیری از تکرار تجربیات تلخ گذشته و گامی حیاتی در مسیر ساختن جامعه‌ای آزاد و دموکراتیک است.

وضع کنونی جنبش

امروزه سیاست‌های سرکوب‌گرانه و استبدادی رژیم حاکم مانع از شکل‌گیری گسترده تشکل‌ها، احزاب و نهادهای مورد نیاز جنبش در داخل کشور شده است. با این حال، رشد چشمگیر جنبش مردمی در تمامی سطوح جامعه و در سراسر مناطق کشور، زمینه‌ای مناسب برای ایجاد و گسترش این نهادها فراهم کرده است.
اصناف و گروه‌های مختلف جامعه، از جمله کارگران، معلمان، کارمندان، زنان، دانشجویان، هنرمندان، فرهنگیان، فعالان حقوق بشر، زندانیان سیاسی و سایر اقشار اجتماعی، نقش مهمی در این مبارزات ایفا می‌کنند. این تنوع و گستردگی، به‌عنوان بستری بالقوه، نقشی تعیین‌کننده در شکل‌گیری تشکل‌ها، سازمان‌ها و احزاب دارد. افزون بر این، می‌توان با اطمینان گفت که تشکل‌های زیرزمینی فراوانی در تمامی این حوزه‌ها فعال هستند و به‌طور مداوم در حال پیشبرد اهداف جنبش‌اند.
تجربیات به‌دست‌آمده از انقلاب گذشته، به‌ویژه شکست‌های ناشی از نبود برنامه‌ریزی و ساختارهای دموکراتیک، می‌تواند چراغ راه جنبش کنونی باشد تا از تکرار اشتباهات تاریخی جلوگیری شده و موفقیت‌های پایدار تضمین شود.
تحقق این هدف، نیازمند آگاهی‌بخشی مستمر و ایجاد نهادهای مستقل و مردمی است؛ نهادهایی که نماینده واقعی خواسته‌ها و نیازهای متنوع جامعه باشند. چنین نهادهایی می‌توانند تضمینی برای پاسخگویی حکومت‌ها و جلوگیری از تمرکز قدرت و بازتولید استبداد باشند.

نقد رهبری فردی و سلطنت‌محور

عدم آشنایی با شرایط جدید جهانی و ضروریات جنبش‌های مدرن، همراه با بی‌اعتمادی به توانایی مستقل مردم برای تعیین سرنوشت خویش، باعث شده است که برخی همچنان بر شخصیت‌هایی مانند رضا پهلوی به‌عنوان "رهبر" یا "شاه آینده" ایران تمرکز کنند. این دیدگاه قیم‌مآبانه نشان‌دهنده تفکری است که هنوز در چارچوب جنبش‌های سنتی باقی مانده و باور دارد مردم ایران توانایی لازم برای گذار به دموکراسی را ندارند.
چنین نگرشی، که در برخی جریانات سلطنت‌طلب نمود بیشتری دارد، با اصول دموکراسی در تضاد است و احتمال بازتولید استبداد را افزایش می‌دهد. برخی از این جریانات بر این باورند که مردم ایران هنوز آمادگی پذیرش دموکراسی را ندارند و به همین دلیل، مسائل مرتبط با دموکراسی باید به تعویق بیفتد. این دیدگاه، علاوه بر نقض حق حاکمیت مردم، مسیری خطرناک برای بازگشت به تمرکز قدرت و استبداد ایجاد می‌کند.

سخن پایانی

جنبش مخالف جمهوری اسلامی فرصتی بی‌نظیر برای تغییر مسیر جامعه ایران به‌سوی دموکراسی واقعی فراهم کرده است. موفقیت این جنبش در گرو مشارکت گسترده مردم، ایجاد رهبری غیرمتمرکز و پاسخگو، و شکل‌گیری نهادهای مستقل و مردمی است.
این حرکت نه‌تنها برای پایان دادن به استبداد کنونی، بلکه برای ساختن آینده‌ای مبتنی بر آزادی، عدالت و حاکمیت مردم است. امید به این ارزش‌ها همچنان انگیزه اصلی مردم ایران برای مبارزه باقی مانده است و عزم آن‌ها برای دستیابی به جامعه‌ای دموکراتیک و پایدار را نمایان می‌کند.

بهروز ورزنده
*



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy