بهنود نوشت: اقاي نبوى عجب زيركى هستي. هزاران هزار تن را كه ٤٥ سال به كارهايت چشم دوختند و چهل كتابت را خواندند، چشم انتظارت بودند ولي ديروز كسي در بهشت زهرا نبود. فقط دو شاخه گل فرزندانت بر خاك بود، و رفتي و خواب شدي.
ده بار، از فرداي رياست جمهوري اقاي پزشكيان گفتى بلند شو، زود اسم همه بچه را بنويسم ًو طياره اي بگيريم برويموطن. گفتم داور باز عجله كردي. گفت عجله لازم نيست داريم ميميريم. به شوخي گفتم بگذار ببينيم چه ميشود، ايا دكتر پزشكيان را تحمل مي كنند ... باز گفت و گفت ، وقتي رييس جمهور رفت داور به سوي نيويورك رفتي. احمدي نژاد نبود كه در سفر اولش به نيويورك به همه جوانان حاضر گفته بود اماده شويد فردا با ما بياييد.
اما از اين خبر ها نبود و رييس جمهور جديد گفت همه كساني كه در نظرتان هستند، جمع كنيد و بعد كمي مهلت بدهيد... گفتم حالا كه رييس دولت اين وعده را داد، جمع و جور شو. گفت تصور مي كنم ما را راضي مي كنند و با هم ميرويم زندان!!؟
چه خوب بود كه تو از جمع هنرمندان شناخته نشدي كه گورستان هنرمندان بروي. ولي گويا همبنديهايت هم فرصت نيافتند و خبر نشدند. تا رفتي بهشت... اولين شب تنهايي در گور. حالا به جرات ميتوان گفت راحت راحت شدي.
درد دخترايت را كجا ببريم داور.
بازگشت سعید مرتضوی